🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#از_روزی_که_رفتی 💖
قسمت ۳ و ۴
بارش برف قطع شده بود؛
اما آنقدر شدید باریده بود که هنوز هم امکان حرکت وجود نداشت؛ باید منتظر راهداری و امدادگران هلالاحمر بمانند. دستی جلوی چشمش قرار گرفت،
حاج علی بستهای بیسکوئیت را مقابلش
گرفته بود:
_بخور، بهتر از هیچیه! وقت نشد وسایل سفر رو حاضر کنم؛ برگشتمون عجلهای شد. حال دخترمم خوب نیست، زنها بهتر این کارا رو بلدن!
ارمیا: _این حرفا چیه حاج علی، من مهمون ناخوانده شدم!
حاج علی لبخندی زد و نگاهش مات جاده شد:
_انگار این راه حالا حالا ها باز نمیشه. چند ساعت پیش بود که بهمون خبر دادن دامادم شهید شده، سریع حرکت کردیم بریم ببینیم چی شده؛ هنوز نمیدونیم چیشده؛ اصلا خبر شهادتش قطعی هست یا نه؟
نگاه کنجکاو ارمیا به حاج علی بود؛
ولی نگاه حاج علی هنوز به تاریکی مقابلش بود:
_یکسال پیش بود که اومد بهم گفت میخوام برم سوریه! میگفت آیه راضی شده، اومده بود ازم اجازه بگیره؛ میدونست این راهی که میره احتمال برنگشتنش بیشتر از برگشتنشه!
ارمیا پوزخندی زد به مردی که رفت...
و
پوزخند زد به زنی که شوهرش را به کام مرگ فرستاده.زنی که حکم مرگ
همسرش را داده بود دستش....
آیه آرام آبجوشاش را مینوشید.
کودک در بطنش تکانی خورد. کمرش درد گرفته بود از این همه نشستن!
کودکش هم خسته بود و این خستگیاش از تکانهای مداومش مشخص بود. دستش را روی شکم برجستهاش گذاشت:
" آرام باش جان مادر! آرام باش نفس پدر! آرام باش که خبر آوردهاند پدرت بینفس شده! تو آرام باش آرام جانم! "
چشمانش را بست و وقتی گشود که صدای اذان از گوشی تلفنش بلند شد... صدای دلنشین اذان که پیچید، آیه چشمانش را از هم باز کرد.
حاج
علی از داشبورد بستهای درآورد ،
و در آن را گشود. تیمم کرد و بعد خاک را
به دست آیه داد. داخل ماشین نماز خواندند
و ارمیا نگاه کرد ،
به زنی که شوهرش را ساعاتی قبل از دست داده و نماز میخواند! به مردی که پناهش داده و آرام نماز میخواند! فشاری در قلبش حس کرد، فشاری که هربار صدای اذان را میشنید احساس میکرد... فشاری که این نمازهای بیریا به قلبش میآورد.
خورشید در حال خودنمایی بود ،
که راهداری و هلالاحمر و راهنمایی و
رانندگی به کمک هم راه را باز کرده و به خودروها کمک کردند که به راه خود ادامه دهند.
ارمیا از صمیم قلب تشکر کرد:
_واقعا ازتون ممنونم که چند ساعتی بهم پناه دادید! اگه نبودین من تو این سرما میمردم.
حاج علی: _این چه حرفیه پسرم؟! خدا هواتو داره. تا تهران هممسیریم، پشت سر ما باش که اگه اتفاقی افتاد دوباره تنها نباشی!
+بیشتر از این شرمندهام نکنید حاج آقا!
حاج علی: _این حرفا رو نزن؛ پشت ماشین من بیا که خیالم راحت باشه!
ارمیا لبخندی بر لب نشاند:
_چشم! شما حرکت کنید منم پشت سرتونم
پژوی 405 سفید رنگ حاج علی میرفت و ارمیا با موتور سیاهرنگش در پی آنها میراند. حاج علی از آینه به جوان سیاهپوش پشت سرش نگاه میکرد. نگران این جوان بود... خودش هم نمیدانست چرا نگران اوست! انگار پسر خودش بار دیگر زنده شده و به نزدش بازگشته است.
خود را مسئول زندگی او میدانست.
ساعات به کندی سپری میشد و راه به درازا کشیده بود. این برف سبب کندی حرکت بود. برای صبحانه و ناهار و نماز توقفهای کوتاهی داشتند و دوباره به راه افتادند.
به تهران که رسیدند،
حاج علی توقف کرد؛ از ماشین پیاده شد و به سمت
ارمیا رفت... خداحافظی کوتاهی کردند.
حاج علی رفت و ارمیا نگاهش خیره بود به راه رفتهی حاج علی! در یک تصمیم آنی، به دنبال حاج علی
رفت؛ میخواست بیشتر بداند. حاج علی او را جذب میکرد... مثل آهن ربا!
جلوی خانهای ایستادند و ماشین را وارد پارکینگ کردند. ارمیا زمزمه کرد:
"بچه پولدارن!"
وقتی ماشین پارک شد،
نگاه آیه به روزهایی رفت که گذشته بودند،
ماشین مردش در قم بود. از همان روزی که او را خانه پدرش گذاشته بود و به سوریه رفته بود، ماشین همانجا بود!
سوار آسانسور که شدند آیه باز هم به یاد آورد....::
🕊-آخیش! خسته شدما بانو، چقدر راه طولانی بود.
آیه پشت چشمی نازک کرد:
_من که گفتم بذار منم یهکم بشینم، خودت نذاشتی؛ حالا هم دلم برات نمیسوزه!
🕊-چشمم روشن، دیگه چی؟! من استراحت کنم و شما رانندگی کنی؟
آیه اعتراض آمیز گفت:
_خب خسته شدی دیگه!
🕊-فدای سرت! تو نباید خسته بشی!امانت حاج علی هستی ها، دختر دردونهی حاج علی!
آیه پشت چشمی نازک کرد و گفت:
_من مال هیچکس نیستم!
مردش ابرویی بالا انداخت و گفت:
🕊_شما که مال من هستید؛ اما در اصل امانت خدایی تو دستای من و
پدرت، باید مواظبت باشیم دیگه بانو!
حاج علی در را باز نگه داشته بود تا آیه خارج شود. این روزها....
#ادامه_دارد....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از_روزی_که_رفتی
قسمت ۵ و ۶
حاج علی در را باز نگه داشته بود تا آیه خارج شود. این روزها سنگین شده بود و سخت راه میرفت.
آرام کلید را از درون کیفش درآورد،
در را گشود. سرش را پایین انداخت و در را رها کرد...
در که باز شد نفس کشید عطر حضور غایب این روزهای زندگیاش را...
وارد خانه که شد بدون نگاه انداختن به خانه و سایههایی که میآمدند و محو میشدند، به سمت اتاق خوابشان رفت. حاج علی او را به حال خود گذاشت. میدانست این تنهایی را نیاز دارد.
نگاهش را در اتاق چرخاند...
به لباسهای مردش که مثل همیشه مرتب
بود، به کلاههای آویزان روی دیوار، شمشیر رژهاش که نقش دیوار شده و پوتینهای واکس خورده، به تخت همیشه آنکادر شدهاش...
زندگی با یک ارتشی این چیزها را هم دارد دیگر! مرتب کردن تخت را دیگر خوب
یاد گرفته بود.
🕊-آیه بانو دستمو نگاه کن! اینجوری کن، بعد صاف ببرش پایین... نه! اونجوری نکن! ببرش پایین، مچاله میشه! دوباره تا بزن!
+اه! من نمیتونم خودت درستش کن!
🕊-نه دیگه بانو! من که نمیتونم تخت دو نفره رو تنهایی آنکادر کنم!
آیه لب ورچید:
_باشه! از اول بگو چطوری کنم؟
و تخت را آن روز و تمام روزهای نُه سال گذشته را باهم مرتب کردند....
روی تخت نشست و دست روی آن کشید. آرام سرش را روی بالش مردش گذاشت و عطر تن مردش را به جان کشید.آنقدر نفس گرفت و اشک ریخت که خوابش برد.
خواب مردش را دید، خواب لبخندش را، شنید آهنگ دلنشین صدایش را...
حاج علی به یکی از همکاران دامادش،
زنگ زد و اطلاع داد که به تهران رسیدهاند. قرار شد برای برنامه ریزیهای بیشتر به منزل بیایند.
آیه در خواب بود که صدای زنگ خانه بلند شد.
مردانی با لباس سرتاسر مشکی با سرهای به زیر افتاده پا درون خانه گذاشتند. انتظار مهمان نوازی و پذیرایی نبود،
غم بسیار بزرگ بود.
برای مردانی که از دانشکدهی افسری دوست و یار بودند؛ شاید دیگر برادر شده بودند!
حاج علی گلگاوزبان دم کرده و ظرف خرما را که مقابلشان گذاشت...
دلش گرفت! معنای این خرما گذاشتنها را دوست نداشت.
-تسلیت میگم خدمتتون! میرهادی هستم، برای هماهنگی برای مراسم باید زودتر مزاحمتون میشدیم!
حاج علی لب تر کرد و گفت:
_ممنون! شرمنده مزاحم شما شدم؛ حالا مطمئن هستید این اتفاق افتاده؟
میرهادی: _بله، خبر تایید شده که ما اطلاع دادیم؛ متاسفانه یکی از بهترین همکارامون رو از دست دادیم!
همراهانش هم آه کشیدند.
میرهادی: _همسر و مادرشون نیومدن؟
+مادرش که بیمارستانه! به برادرشم گفتم اونجا باشه برای کارای مادر و هماهنگیهای اونجا، همسرشم که از وقتی اومدیم تو اتاقه.
میرهادی: _برای محل دفن تصمیمی گرفته شده؟
+بهم گفته بود که میخواد قم دفن بشه.
میرهادی: _پس بعد از تشییع توی تهران برای تدفین قم میرید؟ ما با گلزار شهدا هماهنگ میکنیم
_خیره انشاءالله!
آیه که چشم باز کرد،
صدای بسته شدن در خانه را شنید. چشمش به قاب عکس روی میز کنار تخت افتاد...
عکس دونفره! کاش بودی و با کودکت حداقل یک عکس داشتی مرد من!
چشمش را بست و به یاد آورد:
🕊-من میدونم دختره! دختر باباست این فسقلی!
آیه: _نخیرم! پسر مامانشه؛ مثلا من دارم بزرگش میکنما! خودم میدونم بچه پسره!
🕊-حاال میبینی! این خانوم کوچولوی منه، نفس باباشه!
آیه ابرو درهم کشید و لب ورچید:
_بفرما! به خاطر همین کارای توئه که میگم من دختر نمیخوام! دختر هووی مادره؛نیومده جای منو گرفته!
🕊-نگو بانو! تو زیباترین آیهی خدایی! تو تمام زندگی منی... دختر میخوام که مثل مادرش باشه... شکل مادرش باشه! میخوام همهی خونه پر از تو باشه بانو!
َلبخند به لب آیه آمد؛
کاش پسری باشد شبیه تو! من تو را میخواهم مرد من!
تلفن همراهش زنگ خورد.
آن را در کیفش پیدا کرد. نام «رها» نقش بسته بود... "رها" دوست بود، خواهر بود، همکار بود. رها لبخند بود... لبخندی
به وسعت تمام دردهایش!
******************
رها پالتویش را بیشتر به خود فشرد.
از زیر چادری که سوغات آیه از مشهد بود هم سرما میلرزاندش! باید چند دست لباس گرم می خرید؛ شاید میتوانست اندکی از حقوقش را برای خود نگاه دارد.
خسته شده بود از این زندگی؛
باید با «احسان» صحبت میکرد تا زودتر ازدواج کنند. اینطوری خودش خلاص میشد اما مادرش چه؟ او را تنها میگذاشت؟
به خانه رسید؛
خانهی نسبتا بزرگ و خوبی بود، اما هیچ چیز این خانه برای او و مادرش نبود.
زنگ را فشرد.کسی در را باز نکرد.....
نویسنده؛ سَنیه منصوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا که وصل شوی،
آرامش وجودت را فرا میگيرد.
نه به راحتی میرنجی،
و نه به آسانی میرنجانی.
آرامش، سهم دلهايیست که به سمت خداست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بیحضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد!
اللّهم عجل لولیک الفرج 💔
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای سلامتی امام زمان
✌در آسـتانہے ظــهور✌
برای اینکه نشانی از او داده باشم، میگفتم: «همان حاج ابراهیم جانباز یک پا قطع...!» دیدم حاج ابراهیم
فرازی از وصیت نامه ام:
وصیت این بنده حقیر به همه برادران و خواهران این است که پشتیبان واقعی ولایت فقیه باشید تا از طوفان حوادث و فتنههای پیشِرو در امان بمانید و وصایای امام راحل را فراموش نکنید که فرمود نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
شما را همانگونه که تمام انبیاء و اولیاء و امامان معصوم(ع) سفارش فرمودند بنده هم سفارش میکنم به نماز خصوصاً نماز اول وقت و بعد به احیای امر به معروف و نهی از منکر که موجب سلامت و رشد معنوی جامعه است
از همه شما برادران دینی خود تقاضا میکنم از قرآن و اهل بیت(ع) جدا نشوید و این سفارش و وصیت رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) را سرلوحه همه امور زندگی خود قرار دهید
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
4_5974063483103216653.mp3
3.77M
🏴🍃کلید ظهور #یــازهــراســت
🎙حجت الاسلام هاشمی نژاد
اگر اشکی ریختید فقط برای ظهور مولا دعا کنید😭😭💔
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#فاطمیه
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 مجری: احتمالا عربستان به کمک آمریکا مییاد تا کار یمن رو با کمک هم یکسره کنن !
کارشناس برنامه میگه:
خب اگر عربستان و آمریکا میتونستن کار یمن را یکسره کنن که قبلا طی ۷ سال جنگ با یمن ی خاکی تو سرشون کرده بودن
قبلا نتونستن ، الانم نمیتونن ، و هرگز هم نخواهند تونس 😆🤣😂😂👏👏👏👏👏 حتی اگر متحد بشن با تونس 😂🤣🤣🤣
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
💔یا امام رضا(علیه السلام) دلم یه دنیا تنگ شده برات #خـــدایا_امام_مـن_کجـاست #برسان_بحق_دُخت_فاطم
✨
🌻🍃ده پند
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام:
🌻اول:
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند.
🌻دوم:
تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است.
🌻سوم:
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است.
🌻چهارم:
به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
🌻پنجم:
در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است.
🌻ششم:
به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم.
🌻هفتم:
بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند.
🌻هشتم:
حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست.
🌻نهم:
ازبخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن.
🌻دهم:
بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت ندارید.
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✨ راه راست، راه قائم ما است
💟 «قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا ۖ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَىٰ»
☑️ بگو: هر یك [از ما و شما] در انتظاریم، پس انتظار بکشید كه بهزودی خواهید دانست یارانِ راه راست کیانند و چه كسی راهیافته است. (طه، ۱۳۵)
💚 امام کاظم (علیه السلام ) دربارهی این آیه فرمودند: «راه راست، راه #قائم ما است و هدایتیافته آن کسی است که به اطاعت او هدایت شود.»
🌺 حجت الاسلام#قرائتی
📚 از کتاب ترجمه و تفسیر یک جلدی قرآن کریم سورهی طه، آیهی ۱۳۵
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
نــام : مـــهدے(عج)
ســن :۱۱۸۹ در فــراق
اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد"
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یمنیها کشتی نروژی رو هدف قرار دادن و ندای الله اکبر، الموت لامریکا، الموت لاسرائیل و العنة علی الیهود سر دادن
بایکوت دریایی اسرائیل توسط یمنیها
الیزر مروم فرمانده سابق نیروی دریایی اسرائیل: انصارالله یمن ما را با بایکوت و محاصره دریایی مواجه کرده است. آن هم در شرایطی که 95% از کالاهای وارداتی و صادراتی "اسرائیل" از طریق دریا منتقل میشوند!
ماشالله به یاران امام زمانی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب جمعه صدقه برای اموات🌹
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)
#شب_جمعه
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تغییر سرنوشت به دست حضرت زهرا سلام الله علیها
🎤 استاد شجاعی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب دیدم حضرت زهرا(س) بهم گفت: ۵تومن داری؟
گفتم: اره
گفت: آدرس میدم برو بچم رو نجات بده!
وقتی رفتم، دیدم خانم آدرسِ فاحشه خونه رو داده..😥
#فاطمیه
#استاد_شجاعی🎙
#پیشنهاد_دانلود
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴یاران #سید_یمانی به پا خواستن ... این بار رونمایی از زیردریایی انتحاری و بدون سرنشین 😍😍
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴🔵 صلوات برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه از عصر روز پنجشنبه تا پايان روز جمعه
🔹 شيخ طوسی رحمه الله مينويسد : مستحب است بعد از نماز عصر روز پنجشنبه تا آخر روز جمعه بسيار صلوات فرستادن بر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به اين گونه :
🔹 أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ، وَأَهْلِكْ عَدُوَّهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ، مِنَ الْأَوَّلينَ وَالْآخِرينَ .
♦️ خداوندا ؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و فرج ايشان را تعجيل فرما و دشمنان آنان را از جنّ و انس از اوّلين و آخرين هلاك گردان .
🔵 و اگر آن را صد مرتبه بگويد فضيلت بسياری دارد .
🔴 كفعمی رحمه الله نيز ميگويد : مستحب است كه انسان در روز پنجشنبه هزار مرتبه سوره «قدر» را بخواند و هزار مرتبه بر پيغمبر صلی الله عليه وآله وسلم و آل او صلوات بفرستد ؛ بعد دعايي كه ذكر كرديم بخواند .
📚منابع:
مصباح المتهجّد ص ۲۶۵ ، و ص ۲۵۷ با كمي تفاوت
المصباح ص ۱۷۷
صحیفه مهدیه: بخش ۴ دعای ۲ص۲۰۳
#امام_زمان
#ادعیه_مهدوی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
تمام هدف، مسیر و فعالیت ها و تلاش هایمان در این چند پیامی که خدمتتان ارسال می کنم گنجانده شده، عزیزانی که خواهان ظهور و مشتاق یاری امام زمان عج خود هستند حتما این چند پیام را با دقت توجه کنند، برنامه های خودشان را با ان تنظیم کنند و طبق الگوی مطرح شده، خودجوش کارشان را پیش ببرند .
هر کس خودش را در مقابل امام زمانش موظف به انجام انها بداند و هر چقدر به مولایش ارادت دارد در اجرای ان ها بیشتر تلاش کند.
پس خواهش می کنم همگی با دقت مطالعه کنید 👇👇👇👇
✌در آسـتانہے ظــهور✌
تمام هدف، مسیر و فعالیت ها و تلاش هایمان در این چند پیامی که خدمتتان ارسال می کنم گنجانده شده، عزیزا
توجه فرمایید
قسمت اول :
تحقیقات زیادی در روایات صورت گرفته، در این زمینه که وظیفه ما در زمینه تعجیل در فرج چیه، در واقع اگر ما می توانیم تاثیری در این زمینه داشته باشیم اون تاثیر چیه و بابد چکار کنیم....
روایات زیادی حاکی از این حقیقت است که درخواست همگانی شیعیان نقش بسزایی در این مورد دارد، یعنی اگر اکثر شیعیان درخواست ظهور داشته باشند و این خواسته را مطرح کنند بسیار به اجابت نزدیک می شود
و اما این درخواست چگونه باید باشد، در چه قالبی مطرح شود....
از بین این روایات اکثر ان ها به این موضوع اشاره دارند که باید استغاثه کنید
روایات زیادی با صراحت به این مهم پرداخته اند که اگر روزی امامتان از بین شما غایب شد استغاثه کنید و ظهورش را از خداوند بخواهید.
پس ترتیب وظیفه یک شیعه در مقابل امام زمانش این است که :
اولا :
درخواست داشته باشد، یعنی از ته قلب و زبانی و در عمل خواهان ظهور مولایش باشد و این درخواست را مطرح کند.
دوما:
این درخواست در قالب استغاثه مطرح شود و افراد برای این خواسته و به اجابت رسیدن ان بطور همگانی استغاثه کنند.
ادامه دارد