💗رمان سجاده صبر💗قسمت سی و یکم
سهیل که توی اتاق کارش بود و فاطمه از وجودش بی خبر بود، با صدای فاطمه از خواب بیدار شده بوددو از توی پنجره به بالکن نگاه میکرد،به راز و نیاز فاطمه گوش میداد و با خودش فکر کرد فرشته ای رو میبینه که بال و پرش شکسته، خودش بال و پرش رو شکسته بود، از اتاق خارج شد و از پله ها پایین رفت، در بالکن رو که نیمه باز بود آروم باز کرد و پشت فاطمه روی زمین نشسته و به دیوار تکیه داد...
فاطمه که متوجه حضور سهیل نشده بود همچنان زار میزد و راز و نیاز میکرد. تا اینکه کم کم خورشید شروع کرد به طلوع کردن.
سهیل که تا اون لحظه ساکت بود، آروم گفت:
-خورشید داره طلوع میکنه، میگن هر کی موقع طلوع خورشید بیدار باشه و طلوع رو از اول تا آخرش ببینه، هر آرزویی کنه بر آورده میشه...
فاطمه که از حضور سهیل بی اطلاع بود ترسید، فوری برگشت،قلب سهیل با دیدن چشمهای ورم کرده و متعجب فاطمه که به سختی باز میشد، لحظه ای از حرکت ایستاد،دبا مهربونی و در عین حال جدیت مستقیم زل زد توی چشمهاش، میخواست فاطمه صداقت رو از چشمهاش بخونه، میخواست بفهمه که داره بهش راست میگه و گفت:
-اگه بهت بگم توی تمام این دوسالی که بهت قول دادم، حتی یک بارم کار حرامی انجام ندادم باور میکنی؟
فاطمه برگشت به سمت خورشید و چیزی نگفت، سهیل ادامه داد:
-برای دیشب خیلی حرف دارم که باید بهت بگم و تو هم باید بهم گوش بدی.... اما الان فقط اینو می تونم بگم که باور کن من به خاطر تو دو سال تمام حتی یک بار هم زیر قولمون نزدم، مخصوصا زیر قولی که براش دست روی قرآن گذاشتم.
اینها رو گفت و منتظر واکنش فاطمه شد، اما وقتی با سکوتش مواجه شد گفت:
-نمی خوای چیزی بگی؟ حرفم رو قبول نکردی یا اینکه ...
به فاطمه که حالا پشتش رو بهش کرده بود نگاهی کرد، اما وقتی دید حرف زدن بی فایدست اون هم سکوت کرد.
و هر دو با هم به تماشای طلوع آفتاب مشغول شدند، و در دل دعا میکردند، فاطمه دعا میکرد که خداوند بهش راه رو نشون بده، خدا خودش زندگی به هم ریختش رو سر و سامون بده و سهیل دعا میکرد که خدا هیچ وقت فاطمه رو
ازش نگیره، مخصوصا حالا که دو سال تمام سر قولش به فاطمه ایستاده بود.
هر دو در حال راز و نیاز با خدا بودند، یکی بر سر سجاده و دیگری نشسته بر خاک...
صدای زنگ موبایل بدجوری روی اعصابش بود، دیشب که نخوابیده بود، ریحانه تا صبح تب داشت و مجبور بود بالای سرش بشینه، خودش از تب خاطره خوبی نداشت، بچه که بود یک بار تشنج کرده بود، برای همین حسابی نگران ریحانه بود و حتی یک لحظه هم چشم روی چشم نگذاشته بود تا اینکه بعد از نماز صبح که تب ریحانه کم شده بود سهیل به زور مجبورش کرده بود بره بخوابه و بهش قول داده بود بالا سرش میشینه و حواسش هست. اما حالا این خروس بی محل کی می تونست باشه که خوابش رو به هم زده بود...
💗رمان سجاده صبر 💗قسمت سی سوم
فاطمه بعد از قطع کردن تلفن از جاش بلند شد و توی آیینه نگاهی به خودش انداخت، چهره پف کردش باعث شده
بود عین یک پفک بشه.
خندش گرفت، شکلکی از توی آیینه برای خودش در آورد و گفت:
+ واقعا شبیه پفکم نه؟ آره خیلی
بعدم موهاش رو شونه کرد و از اتاق اومد بیرون ، با دیدن ریحانه که جلوی تلویزیون دراز کشیده بود و داشت سیب
می خورد با ذوق گفت:
+دختر گل منو ببین... حالت چطوره طلا؟
-خوب شدم مامان جون
+مطمئنی؟ الان جاییت درد نمی کنه؟
-نه. مامان میشه واسم ماکارونی درست کنی؟
+با این حال بدت ماکارونی بخوری؟
-خوب شدم دیگه مامان...
فاطمه دستی به پیشونه ریحانه کشید، خدا رو شکر سرد بود و خبری از تب دیشب نبود.
+باشه حالا تا ببینم، علی و بابا کجان؟
-رفتن فوتبال. نامردا منم نبردن، گفتن تو مواظب مامان باش، فکر کردن من بچه ام و نمی فهمم!!!
فاطمه خندش گرفت، بعضی وقتها بچه هام چه چیزهایی رو میفهمن ها، بوسه ای به پیشونی ریحانه زد و گفت:
+پسرا با پسرا، دخترا با دخترا. پاشو لباس بپوش، منو تو هم بریم پارک، چطوره؟
صدای جیغ ریحانه بلند شد و بدو بدو به سمت اتاقش حرکت کرد تا هر چه زودتر تا تصمیم مامانش عوض نشده
لباسش رو بپوشه.
فاطمه هم که از حرکت ریحانه خندش گرفته بود به سمت آشپزخونه رفت و با دیدن میز حاضر صبحانه لقمه ای
برداشت و با خودش گفت:
+این کارا رو میکنی که خرم کنی؟ که اون اتفاقها یادم بره؟
بعدم سری از تاسف تکون داد و لقمه ای برداشت.
صبح جمعه بود و سهیل و علی توی پارک فوتبال بازی میکردند که فاطمه و ریحانه هم رسیدند، ریحانه با دیدنشون
جیغی زد و براشون دست تکون داد، بعدم به سمت تاب و سرسره ها دوید، فاطمه هم که هوای خوب پارک
سرحالش کرده بود، به سمت نیمکتی رفت و روش نشست و از دور مراقب ریحانه بود. که سهیل نفس نفس زنان
اومد و کنارش نشست.
-به به، چه عجب، چهره خانوم خانوما بعد از مدتها گل انداخت، میترسیدیم بی نصیب بمونیم گل صورت شما رو
نبینیم.
فاطمه که از بعد از اون شب تولد ریحانه با سهیل سرسنگین شده بود جوابی نداد که سهیل گفت:
-نخیر مثل اینکه فعلا فقط گل رختون وا شده مونده تا گل زبونتونم وا بشه، عیب نداره ما صبرمون زیاده، دستمال
داری تو کیفت؟
فاطمه نگاهی به سهیل انداخت، عرق از سر و روش میبارید،از توی کیفش دستمالی در آوردو به سمت سهیل گرفت.
-هوا خیلی گرمه، دارم میپزم، اوه، مرسی
فاطمه چیزی نگفت و فقط چشمش به ریحانه بود که بین بچه ها شاد و خوشحال میدوید، گاه گاهی هم نیم نگاهی به
علی مینداخت.
-بستنی می خوری بخرم؟
+نه، گرمم نیست. بذار بچه ها اومدن با اونها بخوریم
-چه معنی داره ما همه چی رو بذاریم با بچه ها؟ مگه ما خودمون دو تا آدم نیستیم
+نه نیستیم.
سهیل پوزخندی زد و گفت: اینو که خداوکیلی راست میگی، نه تو شباهتی به آدمیزاد داری، نه من.
سهیل با این که میدونست فاطمه سر قضیه تولد ریحانه هنوز هم خیلی ناراحته، ترجیح میداد در اون مورد چیزی نگه،
دلش نمیخواست اسم و یاد اون زن لحظات کنار هم بودنشون رو خراب کنه، دلش بهش میگفت فاطمه بعد از اون
نماز صبح حرفهاشو باور کرده. برای همین کمی خیالش راحت بود
فاطمه چیزی نگفت و بی تفاوت به ریحانه نگاه میکرد. سهیل گفت:
-خوب ما اگه بخوایم سر حرف رو باز کنیم باید دقیقا چه جمله ای بگیم؟
+باز شدنی نیست.
-گره کورم که باشه من بازش میکنم،یه کاری نکن که همین وسط پارک بپرم و بغلت کنم، آبروی جفتمون میره ها؟
فاطمه چپ چپ نگاهی به سهیل که داشت خیلی جدی به رو به رو نگاه میکرد انداخت و با ترس خودش رو کنارتر کشید که دست سهیل بهش نرسه.
سهیل که از درون داشت از خنده میترکید اما میخواست جدی باشه گفت:
-مثلا فکر کردی اون ور تر بری دستم بهت نمیرسه؟ به من میگن بابا دست دراز
+سهیل اینجا وسط پارکه، مسخره بازی رو بذار کنار
سهیل برگشت و توی چشمای فاطمه نگاه کرد و گفت: - زن شرعیمی، اشکالی داره بغلت کنم؟
فاطمه با شنیدن کلمه زن شرعی دوباره یاد فدایی زاده افتاد، با خودش گفت احتمالا اونم زن شرعیت بوده ...
✌در آسـتانہے ظــهور✌
💢یحیی سریع: بیانیه مهم نیروهای مسلح یمن به زودی منتشر خواهد شد 🏷 #وعده_صادق🇮🇷 | #انتقام_سخت 👊🏻
💢 بخشی از بیانیه نیروهای مسلح یمن:
🚨نیروی دریایی ارتش یمن با تعدادی موشک مناسب، کشتی آمریکایی (MAERSK YORKTOWN) را در خلیج عدن هدف قرار داد و اصابت دقیقی داشت.
🚨نیروی هوایی یک ناوشکن جنگی آمریکایی را در خلیج عدن با تعدادی پهپاد هدف قرار داد و در عملیاتی دیگر یک کشتی اسرائیلی (MSC VERACRUZ) را در اقیانوس هند با تعدادی پهپاد هدف قرار داد. هر دو عملیات با موفقیت به اهداف خود دست یافته اند.
#طوفان_الأقصی
🌹 الله اکبر و لله الحمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنام یکــــتای بی همـــــتا...
چه خدای نازی
چه خدای خوبی، داریم.
میگه اگر بندهی من برگرده تمام بدیهاش و تبدیل به خوبی میکنم.💚
تمام اشتباهاتت رو یکجا میبخشه و جبران میکنه.
خدا بینهایت ما را دوست داره.
خدا میگه: "اگر آنهایی که از من فرار میکنند، میدونستند من چقدر دوستشون دارم و چقدر به اونها اشتیاق دارم، از شوق من میمردند.
💌 یکی از چیزهایی که ما باید به اون ایمان بیاریم ، این هست که بفهمیم خدا، ما رو خیلی دوست داره.💚
💌إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً
فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ
وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً ✨.
فرقان/ ۷۰🌿
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﻨﺪ ، ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺪﻱ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .❤️🌿
💞﷽ 💞
#قرآن_صبح
✨ثواب قرائت و تدبّر در آیات قرآن کریم امروز را هدیه میکنیم به حضرت صاحب الزمان(عج) وان شاء الله برای تعجیل درفرج وعاقبت بخیرشدنمان در تمام لحظات زندگی.
💫#انتشارش_با_شما👇
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم📿
#نَشـــــــر=صَــــدَقِه جاریِه📲
┄┄┅┅┅❅⏰❅┅┅┅┄┄
پرهیزگار 559_۲۰۲۴_۰۴_۱۵_۰۹_۴۳_۰۷_۶۶۰.mp3
1.07M
💞﷽ 💞
قرائت و ترجمه صفحه 559
💫#انتشارش_با_شما👇
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم📿
#نَشـــــــر=صَــــدَقِه جاریِه📲
┄┄┅┅┅❅⏰❅┅┅┅┄┄
سلام حضرت جان ♥️✋️
مثل باران بهاری که نمی گوید کِی...
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس
اللهم عجل لوليک الفرج
بحق سيدتنا الزينب علیها السلام🤲
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بیحضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد!
اللّهم عجل لولیک الفرج 💔
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدابراهیمهادی در سیمخاردار شهوت
مداحی آنلاین - کوچه به کوچه دل من پی نشونت - مهدی اکبری.mp3
2.55M
☀️ تمام مصائب ما از دوری توست یابن الحسن برگرد
⛈ مناجات با #امام_زمان (عج)
🌤 کوچه به کوچه دل من پی نشونت
🌤 مدتیه راهم نمیدی تو جمکرونت
👤 مهدی اکبری
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔰 ستاره درخشنده در سوره طارق یعنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف...
🎙آیت الله #تقوایی
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ_نوشت | «معادلۀ نصر»
🎙#استاد_مهدی_طائب
❓موشکهای ایران چگونه از پدافند دشمن عبور کردند؟
📌تغییرات جهان بسیار سریع؛ و آینده برای ما بسیار عالی است
#وعده_صادق
#انتقام_سخت
#طوفان_الاحرار
#غزه
🎦 مشاهده و دریافت کیفیت اصلی
🏷 پایگاه نشر آثار استاد مهدی طائب
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 وضعیت دانشگاه های آمریکا در حمایت از فلسطین عجیب و آخر زمانی شده است .
🔹این حالت انقلابی دومینو وار به تمام دانشگاهها یکی پس از دیگری سرایت میکند.
🔸نیروهای گارد ویژه تا دندان مسلح هم وارد صحنه شده اند و با اینکه صدها پلیس آنجا ایستاده اند، اما حریف آزادی خواهان فلسطین نشدند.
🏷 #وعده_صادق🇮🇷 | #انتقام_سخت 👊🏻
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 دبی، در زیر آب
دبی چندین روز پس از جاری شدن سیلاب هنوز درگیر آب گرفتی شدید است و اوضاع شهر بهتر نشده است.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آخرالزمان جای خوبی با بدی عوض میشه
🔵 گرون ترین بغل تاریخ به این میگن
🔺 جواب محکم به اراجیف امیر حسین صادقی و حسین حسینی:
⭕️ توی آخرالزمان خیلی راحت جای خوبی و بدی رو عوض میکنن، روی کثافتکاری ماله میکشن و اسم های قشنگ روش میذارن. اگه هوشیار نباشی بازنده ای!
#امام_زمان
#آخرالزمان
#ظهور
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
هر وقت تحمل کسی برات غیرممکن شد، قبل از هر واکنش یا اقدامی، اول باید یه چیزی رو بررسی کنی!
نــام : مـــهدے(عج)
ســن :۱۱۹۰ در فــراق
اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد"
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2