eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.7هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگارمرحوم آغاسی این روزها رو میدیده واقعادیدنی وشنیدنیه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 61 لباس آمینو عوض کردم و خوابوندمش رو تخت. هرچقدر براش لالایی خوندم خوابش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 62 رفتم پایین و چشمم افتاد به کفشای مردونه ی مشکی. سرمو بلند کردم و مهراب با لبخند شیفونمو کنار زد. --به به چه خانم خوشگلی. لبخند زدم و سرمو انداختم پایین. سوار ماشین شدیم و با دیدن آمین که تو صندلی مخصوص کودک خواب بود لبخند زدم --بمیرم بچم خوابش برده. مهراب خندید --بله گریه هاشو کرده الان که مامانش اومده خوابیده..... رسیدیم محضر و مهراب آمینو بغل کرد رفتیم تو محضر. نشستیم رو صندلی و دوتا خانم یه پارچه گرفتن رو سرمونو شروع کردن قند ساییدن. عاقد شروع کرد خطبه رو خوندن و منم قرانو باز کردم و داشتم می‌خوندم که با صدای عاقد که میخواست ازم بله رو بگیره با صدای لرزونی جواب دادم و دوتا خانم بالاسرمون کل کشیدن. یادروزی افتادم که با میثم عقد کردیم و بغضم شکست شروع کردم گریه کردن. با احساس گرمی روی دستم سرمو بلند کردم و مهراب با لبخند اشکامو پاک کرد. یه جعبه باز کرد و حلقمو دستم کرد. منم حلقشو دستش کردم و همون موقع آمین از خواب بیدار شد. خواستم بغلش کنم ولی مهراب بغلش کرد تا آروم شد...... از محضر رفتیم بیرون و توی راه مهراب همش باهام شوخی میکرد و کلی خندیدیم. رسیدیم خونه و مهراب به اصرار خودش کباب تابه ای درست کرد. آمینو بردم خوابوندم تو اتاق و برگشتم تو هال. رفتم تو آشپزخونه داشتم دستامو میشستم بعد امین شروع کرد گریه کردن رفتم بغلش کردم و فهمیدم جاشو خیس کرده. پوشکشو عوض کردم و بهش شیر دادم. مهراب اومد تو اتاقو ولو شد رو تخت. --چقدر خسته شدم. خندیدم --حالا ببین ما زنا چی میکشیم. آمینو از دستم گرفت و شروع کرد باهاش حرف زد. هی رو دستاش میبردش بالا و پایین. یدفعه آمین بالاآرو تو صورتش. مهراب از طرفی عصبانی شده بود و از طرفی معلوم بود حالش بد شده. آمینو گرفت سمت من ودوید سمت سرویس بهداشتی. برگشت و با حالت مشمئزی گفت --بهت بگم بالا آوردم باور میکنی؟ خندیدم --طوری نیست واست عادت میشه...... سر میز مهراب زل زده بود به من و معطل بود من غذامو بخورم. اولین قاشقو خوردم. واقعاً خوشمزه بود. تا فهمید غذاش خوشمزه شده با ذوق شروع کرد غذا خوردن. بعد از نهار مهراب نشست فوتبال ببینه و منم میزو جمع کردم وظرفارو شستم. چای بردم نشستم کنارش برگشت سمتم و لبخند زد --خوبی؟ خندیدم --خداروشکر. دستمو گرفت بوسید --وای مائده نمیدونی چقدر واسه این روز استرس داشتم. لبخند زدم و سرمو انداختم پایین. --یه چیزی بهت بگم موافقت میکنی؟ --تا چی باشه. --راستش میخوام بریم مشهد. با ذوق گفتم --وااای خیلی خوبه که. خندید --یعنی موافقی؟ --چرا نباشم خیلی خوبه که. --باشه. خیلیم عالی. پس بلند شو لباساتو جمع کن بریم. بلند شدم رفتم لباسامو برداشتم گذاشتم تو چمدون و لباساییم که واسه مهراب خریده بودیم رو برداشتم گذاشتم تو چمدون. لباسای آمینو با پوشک و شیشه شیرو بقیه چیزایی که لازم داشت رو گذاشتم تو ساکش و لباسامو عوض کردم. مهراب اومد تو اتاق لباساشو عوض کنه. داشت دکمه های پیرهنشو باز میکرد که خجالت کشیدم و از اتاق رفتم بیرون. یکم خوراکی واسه تو راه برداشتم. مهراب از اتاق اومد بیرون خندید --چیشد فرار کردی؟ خندیدم --نبابا اومدم خوراکی بردارم....... اول رفتیم مزار شهدا سر قبر میلاد و بعد از اون راه افتادیم واسه مشهد. توی راه آمین همش بیدار بود و تا می‌خوابید سریع بیدار می‌شد...... شب بود و آمین خوابیده بود. منم کم کم داشتم خوابم می برد و به زور بیدار مونده بودم. خوابالو گفتم --مهراب. --جانم --یه گوشه بزن کنار بخوابیم من خیلی خوابم میاد --خب تو بخواب. ---منظورم اینه من خوابم ببره توام میخوابی یه موقع. حق به جانب گفت --یعنی بدون من خوابت میبره؟ خندیدم --لوس نشو مهراب. خندید --واسه تو لوس نشم پس واسه کی لوس شم؟ خجالت زده خندیدم. دستمو بوسید --چشم این نزدیکا یه امامزاده هست اونجا میریم چادر میزنیم می‌خوابیم...... رسیدیم به امامزاده و توی صحن امامزاده چادر مسافرتیو نصب کردیم. آمینو خوابوندم کنار خودم و خودمم دراز کشیدم کنارش. مهراب اومد تو چادر و زیپشو کشید. ساندویچارو داد دست من و پیرهنشو درآورد......
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 63 با اینکه رکابی تنش بود و بدنش کامل لخت نبود خجالت زده رومو ازش برگردوندم. خندید --تو چقدر خجالتی مائده! ساندیچمو برداشتم --چیکار کنم دست خودم نیست. ساندیچشو برداشت شروع کرد خوردن و در همون حال گفت --عادت میکنی. بعد شام آمینو شیر دادم تا خوابید. نمیدونم چقدر گذشت که چشمام گرم شد و خوابم برد. صبح با صدای آمین از خواب بیدار شدم ولی مهراب هنوز خواب بود. بلند شدم پوشکشو عوض کردم و بهش شیر دادم. مهرابو از خواب بیدار کردم. به زور از خواب بلند شد و با دیدن آمین بغلش کرد --قربوونت برم از دیشب تا حالا دلم واست تنگ شده بود. آمینم که خوش خنده شروع کرد خندیدن..... صبححونه خوردیم و بعد از زیارت امامزاده سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. دوساعت بعد رسیدیم مشهد و با دیدن خیابون آشنایی برگشتم سمت مهراب --داریم میریم خونه تو؟ --خونه ی من نه خونمون.آره عزیزم. حرفی نزدم تا رسیدیم خونه و مهراب ماشینو تو پارکینگ پارک کرد و وقتی رسیدیم دم در مهراب پشت سرم وایساد و با دستاش چشمامو گرفت. معترض گفتم --عه مهراب. خندید --برو تو هواتو دارم. دستاشو از رو چشمام برداشت و با دیدن تغییر دکوراسیون خونه ذوق زده گفتم --چقدر اینجا خوشگله. خندید --قابل شمارو نداره‌. آمینو ازم گرفت و رفت سمت یه اتاق --بریم اتاق آمینو بهش نشون بدم. دنبالش رفتم وبا دیدن اتاقی که همه چیش طوسی زرد بود لبخند زدم --وااای خدا چقدر اینجا گوگولیه. --چون نی نی مونم گوگولیه. آمینو گذاشت تو تختش و آمین ذوق زده به آویزای بالاسر تختش نگاه میکرد. دستمو گرفت برد دنبال خودش و رفتیم تو یه اتاق دیگه. با دیدن سرویس خواب طوسی سفید ذوق زده گفتم --چقدر اینجا خوشگله. از پشت دستاشو دور کمرم حلقه کرد --قربوونت برم لیاقت تو بیشتر از اینه. --ولی چرا همه چیو تغییر دادی؟ --چون زندگیموتغییر دادم. منو برگردوند سمت خودش --چون قراره از این به بعد اینجا زندگی کنیم. خندیدم --خیلی غیر منتظره بود. --بهش میگن قرار دادن طرف تو عمل انجام شده عزیزم. خندیدم --الان من تو عمل انجام شدم؟ خندید و رفت سمت آشپزخونه --غذا بگیرم یا درست میکنی؟ --نه درست میکنم. رفتم تو آشپزخونه و تصمیم گرفتم سبزی پلو با ماهی درست کنم. دست به کار شدم و مهراب رفت تو اتاق پیش آمین. از اینکه از میلاد و پدر و مادرم دور بودم واسم سخت بود ولی مهراب شوهرم بود. با صدای مهراب برگشتم سمتش --چیه تو فکری؟ خندیدم --هیچی. آمینو ازش گرفتم و بهش شیر دادم. مهراب رفت آمینو ببره حموم.... داشتم سبزیارو سرخ میکردم که مهراب صدام زد برم آمینو ازش بگیرم. تا اومدم برم دیر شد و وقتی رفتم دم حموم مهراب شاکی گفت --گلوم پاره شد از بس صدات زدم. --خیلی خب چیشده حال؟ آمینو گرفت سمتم --بگیر بچتـو. بدون هیچ حرفی آمینو ازش گرفتم و در حموم و محکم کوبید بهم. بغضم شکست و شروع کردم گریه کردن. لباسای آمینو بهش پوشوندم و خوابوندمش روزمین. به قدری از حرفش ناراحت شده بودم که یه لحظه ام گریم قطع نمیشد. انگار من واسش نامه ی فدایت شوم فرستادم بیاد منو بگیره. یادم به غذام افتاد و رفتم تو آشپزخونه و بعد از اینکه برنجمو دم کردم نشستم رو مبل و سرمو گرفتم بین دستام. تو دلم شروع کردم با میثم حرف زدن و اشکام شروع کرد باریدن. مهراب با حوله اومد نشست کنارم. بلند شدم رفتم تو اتاق و خودمو به لباسام سرگرم کردم. اومد دم در اتاق --چرا بچه رو رو زمین خوابوندی؟ --مگه بچه ی من نیست؟ --منظورت چیه؟ --هیچی نگو مهراب. حق به جانب گفت --چه ربطی داره؟ --ربطشو از خودت بپرس اومد خواست دستمو بگیره منو برگردونه سمت خودش که عصبانی داد زدم --به من دست نمیزنی مهراب. با صدای گریه ی آمین اشکمو پاک کردم و رفتم بغلش کردم. --قربوونت برم مامانی که نیومده دارن سرمون منت میزارن. مهراب پوزخند زد --الان مثلاً داری به در میگی دیوار بشنوه؟ جوابشو ندادم و خودمو به آمین سرگرم کردم. اومد سمتم سرمو گرفت بالا --وقتی دارم باهات حرف میزنم به من نگاه کن بعدشم فکر نکن تو زندگیت فقط همین بچه رو داری. از این به بعد همه چی فرق می‌کنه مائده من شوهرتم و تو نسبت به من مسئولی. با بغض گفتم --چرا وقتی دیدی من بچه دارم باهام ازدواج کردی؟ --این چه حرفیه میزنه؟ --بیخودی خودتو به اون راه نزن. فریاد زد --من غلط بکنم... با صدای فریادش آمین شروع کرد گریه کردن...... حلما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خبر عالییییی می خوام از طرف تو نیت کنم و طواف مستحبی برم😍 فقط اسمت رو در این لینک وارد کن👇 https://roohbakhshac.ir/ziyarat اسم ها که جمع شد، لیست اسم ها رو می خونم به نیابت از امام زمان عج و شما سربازان آقا، شب جمعه طواف و نماز طواف انجام میدم. بسم الله اسم خودت و اموات و خانواده و دوستان هر چی خواستی بنویس و حتما این پیام رو منتشر کن سفر الی الله با من بیا👇 https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
بسم الله الرحمن الرحیم حی و یا قیوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی
میگفت↓زمزمه‌کنیم: [ اَللَّهُمَّ‌اغْفِرْلی‌الذُّنُوبَ‌الَّتی‌تُحْرِمُنی الْحُسَیْن..] _خدایا‌گناهانی‌که‌مراازحسین‌علیه‌ السلام محروم‌میکند‌ببخش...؛ امام‌حسین‌جانم ❤️🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور دارم یکی از همین که بی هوا و خسته چشم باز می‌کنم، بوی نرگس‌در همه دمیده است... آمدن، برازنده ی ! امام زمانم بخیر و خوشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بی‌حضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد! اللّهم عجل لولیک الفرج 💔 صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
بالای سردرد بیمارستان بندر امام خمینی در ماهشهر نوشته شده است؛ منتظرت بودیم. قرار بوده است شهید رئیسی این بیمارستان را در روزهای اخیر افتتاح کند. ☫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸منتظر واقعی امام زمان عجل الله فرجه چه ویژگیهایی داره؟! 🔸عرضه متوقف بر تقاضاست...باید ظهورش رو بخواهیم تا بیاید.. 🎙 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همسر فاضل وبزگوار شهید آیت الله رئیسی: نگرانم خط سازش بازگردد نگرانم که در انتخابات دوباره خط سازش در داخل کشور زنده شود. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعزام نماینده ویژه جامعه یهودیان غرب برای تسلیت شهادت رئیس جمهور ایران روزنبرگ یوسف - فعال یهودی ضد صهیونیست: 🔹بعد از حادثه بالگرد رئیس جمهور ایران و هیئت همراه، از ما خواسته شد حتما نماینده‌ای از یهودیان غیر ایرانی به اینجا بیاید تا همبستگی خود را با مردم و نظام ایران نشان دهیم؛ یهودیان هیچ وقت ایران را تروریست نمی‌دانند و عقیده دارند جامعه یهودیان در ایران به راحتی زندگی می‌کنند و مورد حمایت هستند. 🔸در آموزه‌های دینی ما، چیزی به نام تشکیل دولت یهودی امری اشتباه است. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دانشجوهای اروپایی و آمریکایی، نامه رهبر رو به تعداد زیاد چاپ کردن و دارن توی دانشگاه‌هاشون پخش میکنن! غرب در آستانه‌ی یه تحول عظیمه😎 محمد هولمز این تصویر منو یاد اعلامیه‌های امام در زمان انقلاب انداخت اما این‌بار تو سوئد:) ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ:طلبیدن امام رضا(ع) یک توفیق الهی ست(استادعالی) 🕌برای مشرف شدن به زیارت امام رضا(ع) چه ذکری رو بگیم ‼️ ✍🏻نیت میکنید ۲۱ روز ختم زیر رو انجام میدید: هرروز ۴۰ مرتبه آیه زیر رو بخونید بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ(سوره نمل ایه۸) +هرروز ۱۰۰۰مرتبه صلوات ثواب انجام ذکرها هدیه‌ به نجمه خاتون مادر امام رضا (ع) کنید،بهشون متوسل بشید و حاجت بخواهید. 🌹خیلی خیلی مجربه انجام بدید. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▶️ ظهور امام مهدی علیه‌السلام در آمریکا ! | منبع: جلسه ۱۵ از مبحث شرح زیارت آل یاسین نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۹۰ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 زبان بین المللی 👤: از همان ابتدا گفته بودیم که یمن با سایر کشور ها فرق میکند.. حمله به یمن حماقت آمریکا بود ... ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا