eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
15.5هزار ویدیو
67 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩 بشارت سیدحسن نصرالله: زمان مجازات یهود بنی‌اسرائیل در سوره اسراء ✍🏻 استاد مصطفی امیری ▪️وی معتقد است: «نسل حاضر» وعده قرآنی مجازات یهود و زوال اسرائیل را رقم خواهد زد ▪️سخنرانی بسیار مهم سیدحسن نصرالله در شب عاشورای محرم 1446هجری در تشریح دکترین قرآن در سوره اسراء مبنی بر زمان دو مجازات یهود بنی‌اسرائیل، بسیار خواندنی و امیدآفرین است ▪️این خطاب رهبر مقاومت، بویژه به برخی به اصطلاح کارشناسان می‌باشد که هنوز در خواب غفلت به سر می‌برند ▪️متن سخنان روح‌بخش و امیدآفرین و بشارت سید از نظر می‌گذرد: ▪️طوفان الأقصى، بزرگترین و طولانی‌ترین جنگی است که صهیونیسم با آن مواجه شده است و برخلاف گذشته، این‌بار، حضور مردم و جنبش‌های مقاومت منطقه در نبرد با این رژیم صف‌آرایی کردند ▪️ما برای زوال اسرائیل، وعده قرآنی داریم و همانا این پیشگویی غیبی و وعده الهی، تخلف‌ناپذیر است و قطعا اتفاق خواهد افتاد ▪️ما در معرکه‌ای می‌جنگیم که افق آن کاملا روشن است و در بُعد غیبی وعده قرآنی مبنی بر محو شدن اسرائیل داریم ▪️در آیات ابتدایی سوره اسراء در قرآن این وعده فروپاشی اسرائیل ذکر شده است: «وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي ‏الْكِتَاب لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي ‏بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ  وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا...فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا ‏وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا... وَإِنْ ‏عُدتُّمْ عُدْنَا» ▪️مفسرین قرآنی، اجماع دارند که تفسیر «وَإِنْ ‏عُدتُّمْ عُدْنَا» این است که خدواند خطاب به یهود می‌گوید: هرگاه فساد کنید، مجازات خواهید شد. بنابراین قاعده قرآنی چنین است ▪️هرچند در تاریخ بنی‌اسرائیل، فسادهای متعددی رخ داده است ▪️ولیکن در قرآن دو فساد یهود برجسته شده است که طبق قاعده فوق، دوبار نیز مجازات خواهند شد. اما مفسرین در ماهیت و مصداق دو مجازات و زمان آنها اختلاف دارند ▪️سیدحسن نصرالله معتقد است فساد کنونی هفتاد ساله رژیم اسرائیل که از سال 1948میلادی در جریان است، مصداق «فساد عظیم و علو کبیر» ذکر شده در قرآن است که با هیچ فساد یهود در طول تاریخ قابل قیاس نیست: ما يجري في منطقتنا منذ 1948 إلى اليوم، هذا إفساد، هذا إفساد عظيم، كبير، هذا العلو، هذا العتو، هذا ‏الاستعلاء، على كل شعوب المنطقة، على كل حكومات المنطقة، على كل جيوش المنطقة، منذ 1948 ‏إسرائيل وكيان العدو وبدعم من الغرب وأميركا يُمارس الإذلال والقهر لمئات الملايين من العرب، لأكثر ‏من مليار مسلم. أيوجد إفساد أعظم من هذا ‏الإفساد؟ أيوجد علو أعظم من هذا؟ يتحدون العالم والمجتمع الدولي والإرادة الدولية والمحاكم الدولية ولا ‏يهمهم أحد ولا يسألون عن أحد، هذا هو العلو، ما هو العلو الكبير؟ "وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا"، ما هو الإفساد؟ ‏هذا من أعظم الإفساد، وقد يُناقش أنّ الإفساد الحالي بالـ 75 سنة قد لا يُقاس به أي إفساد سابق ▪️اما قرار نیست این فسادشان تا بی‌نهایت ادامه یابد و زوال اسرائیل، فقط مسأله زمان است که چه موقع محقق خواهد شد؟ ▪️ایشان در ادامه می‌فرماید: مجازات یهود بنی‌اسرائیل، فرق بسیار مهم با عقوبت‌های امت‌های سابق دارد و آن اینکه مجازات به دست بشر اتفاق می‌افتد و نه در اثر حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله و امثال ذلک. زیرا قرآن فرموده است: «بَعَثْنَا ‏عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا» ▪️خوب این انسان ها چه کسانی هستند؟ سیدحسن نصرالله می‌فرمائید: کسانی که اعتقاد دارند اسرائیل شر مطلق، دشمن نژادپرست و غده سرطانی در منطقه است و هرگونه رابطه با این رژیم، حرام است و باید این غده سرطانی محو شود. بله مصداق «عبادا لنا» اینها هستند که عقوبت و مجازات یهود فاسد را رقم خواهند زد: من هم هؤلاء البشر؟ هم الذين يؤمنون بأنّ إسرائيل عدو وبأنّ إسرائيل وجود ‏عنصري وبأنّ إسرائيل غدة سرطانية، وبأنّ إسرائيل أم الفساد، وبأنّ إسرائيل شر مطلق، وبأنّ التعامل مع ‏إسرائيل حرام، وبأنّه يجب اجتثاث هذه الغدة السرطانية من الوجود، العقوبة تكون علي يد هؤلاء ▪️اینجاست که نقش محور مقاومت شیعی در تحقق این پیشگویی غیبی قرآن برجسته می‌شود. هرچند طبق قانون استبدال اگر ما نیز تلاش نکنیم تا این وعده الهی را محقق کنیم، دیگرانی این کار را خواهند کرد اما این نسل حاضر در غزه، کرانه باختری و جبهه‌های مختلف پشتیبانی محور مقاومت شیعی، زوال اسرائیل را رقم خواهند زد ان‌شاءالله ▪️سیدحسن نصرالله در پایان می‌فرماید: بنابراین ما می‌جنگیم درحالیکه چشم مان به این وعده الهی و وعده قرآنی در سوره اسراء است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک دسته‌روی زیبا مربوط به قایق‌سواری روز تاسوعای شیعیان کشمیر بر روی دریاچه دال سرینگر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
کاربر یمنی نوشته: «الحمدلله! اگر این هواپیماهای اسرائیلی بمب‌هاشون رو توی یمن نمی‌نداختن این بمب‌ها توی غزه فرود می‌اومد. الحمدالله که در همین اندازه هم تونستیم رنج مردم غزه رو کم کنیم..» حقیقتا باید به ایمان مردم یمن غبطه خورد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جمله نهایی رهبر انقلاب یمن : امت اسلامی باید اهمیت این مرحله را بداند که نشانه های بزرگی از فتح موعود در آن است و دشمن به سمت سقوط پیش می رود ... ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از بهترین مداحی ها در شهر یزد ک همه را شگفت زده کرد حتی خبرنگاران خارجی... احسنت به این مداح🌺 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
غروب ثابت میکنه که پایان ها هم میتونن زیبا باشن...☺️
✍ قطعا هرگاه فراگیر بین شیعیِ زمینه‌ساز ظهور (یعنی ایران، حزب الله لبنان، انصارالله یمن و حشدالشعبی عراق و سایر اضلاع مقاومت) با اسرائیل شروع شود، مرحله‌ی بعدی، ورود به حوادث پایانی منتج به امام زمان علیه‌السلام خواهد بود... ✅ طبق روایات، جنگی قطعی‌ست که بعد از و شدت‌گیری و قبل از خروج و ظهور رخ خواهد داد و نتیجه‌ی آن، و ساختار آن است. سپس دشمن از به عنوان رونمایی میکند. ‼️ توجه: آرایش کنونی منطقه، آرایش حوادث قبل از لعین است. چقدر مانده؟! الله اعلم. چه زمانی خروج میکند؟! الله اعلم... ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فراموشی‌ و غفلت‌ از‌ امام‌ زمان بسیار ظلمت‌ آور است . یاد‌ آن‌ حضرت‌ نباید اختصاص‌ به‌ روز جمعه‌ و دعای‌ ندبه‌ داشته‌ باشد‌ و‌ بس ! _استاد‌فاطمی‌نیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔تل زینبیه تا قتلگاه 🎙«علامه طبرسی میگفتند:مسیری که حضرت زینب از تِل تا جایی که امام حسین افتاده بود،‌طی کرد،پنجاه سال طول کشید.پرسیدند چرا پنجاه سال؟‌فرمودند:‌وقتی حضرت زینب روی تل ایستاده بود،‌موهاش سیاه بود،اما وقتی امام حسین رو تو اون حالت دید،‌تمام موهای سرش سفید شد از عظمتِ مصیبتی که دیده بود..» https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
📷دیوارنگاره عبری میدان فلسطین تهران همزمان با حمله رژیم صهیونیستی به یمن: از این پس تل آویو ناامن است ▪️طرح جدید دیوارنگاره میدان فلسطین تهران با نمایش انبوهی از پهباد‌های یمنی برفراز اراضی اشغالی و شعار عبری "از این پس تل‌آویو امن نیست" اکران شد ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠رمـــــان 💠 ۱۴۱ کم کم، همه عزم رفتن کردند... تنها کسی که دوست نداشت به این زودی؛ این مهمانی تمام شود؛ مهیا و شهاب بودند. اما با حرف احمد آقا با ناامیدی بهم نگاه کردند. ـــ خب ماهم دیگه رفع زحمت کنیم. همه در حیاط ایستاده بودند و از شام و دعوت، تشکر میکردند.اما مهیا گوشه ای ساکت با بغضی پنهان سرش را پایین انداخته بود و به سنگ فرش ها؛ خیره شده بود. میترسید که سرش را بالا بیاورد و اشک هایش سرازیر شوند. شهاب کنارش ایستا‌د و دستانش را گرفت؛ که صدای نگران شهاب در گوشش پیچید. ـــ چرا اینقدر سردن دستات، مهیا؟! مهیا نمیتوانست چیزی بگویید... چون مطمئن بود، با اولین حرفی که میزد؛ اشک هایش سرازیر می شوند. و اصلا دوست نداشت، با گریه کردن، عزیزش را آشفته و پریشان کند.فقط آرام زمزمه کرد: ــ خوبم... و بدون خداحافظی، همراه مادرش از خانه خارج شدند....شهاب قدمی برداشت که به سمت مهیا برود و از او دلیل حال پریشان و آن بغضی که سعی در مخفی کردنش دارد را، بپرسد؛ اما با باز شدن در خانه و رفتن مهیا به داخل خانه، قدم رفته را برگشت. مهیا سریع از پله ها بالا رفت.... به محض باز کردن در ورودی، سریع خودش را به اتاق رساند و در را بست. مهلا خانم و احمد آقا متوجه ناراحتی مهیا شدند و ترجیح دادند او را تنها بگذرانند. چون دلداری دادن آن ها در این وضعیت حالش را بدتر می کرد. پشت در ایستاد و اجازه داد، اشک هایش سرازیر شوند؛ تا آرام بگیرد... اما حالش بدتر شد. روی زمین نشست. دستانش را جلوی دهانش گذاشت، تا صدای هق هقش به گوش مادر و پدرش نرسد.احساس خفگی می کرد، دوست داشت به اتاق قبلیش برود و پنجره بزرگ اتاقش را باز کند و نفس عمیقی بکشد. شاید بتواند از این بغض لعنتی، راحت شود. به طرف چادر و سجاده اش رفت. آن ها را برداشت و آرام در را باز کرد. کسی نبود به طرف بالکن رفت. در را باز کرد. هوا خنک بود. سجاده را پهن کرد. سریع وضو گرفت و چادرش را سرش کرد. ــ الله اکبر! دور رکعت نماز، شاید میتوانست دل این دختر عاشق و دلباخته که همسرش فردا راهی سوریه می شد را، آرام کند. مهیا تسلط بر احساسات خود نداشت. حین نماز گریه می کرد. بعد اینکه سلام نمازش را داد؛ سر بر مهر گذاشت و به خودش اجازه داد که گریه کند. شاید ذره ای آرام بگیرد...سر از مهر بلند کرد و به مناره های نورانی مسجد، که از اینجا کامل دیده می شدند؛ خیره شد. در این هوای تاریک و خنک این مناره های روشن و غم رفتن شهاب و شرمندگی از حضرت زینب_س دلش را به بازی گرفتند. گریه می کرد و التماس خدا می کرد، که شهاب را از او نگیرد. سرش را به در بالکن تکیه داده بود و دستش را جلوی دهانش گرفته بود و فقط خیره به مناره ها هق هق می کرد. آرام زمزمه کرد: ــ یا حضرت زینب_س... فقط از تو میخوام... بهم صبر بدی... فقط همین... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💠رمـــــان 💠 ۱۴۲ مهیا نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت. عقربه ها ساعت ده صبح را نشان میداد... یعنی دو ساعت مانده به رفتن شهاب...همه در خانه محمد آقا جمع شده بودند. ولی مهیا روی تخت خوابیده بود و نگاهش به ساعت و چفیه مشکی که شهاب در اردوی راهیان نور به او داده بود؛ در رفت وآمد بود. در اتاق باز شد و مهلا خانم وارد اتاق شد. نگاهی غمگین به دخترکش انداخت. با اینکه مهیا چراغ های اتاق را خاموش کرده بود؛ اما ناراحتی در چهره اش بیداد می کرد. مهلا خانم باورش نمی شد، دخترک چند ماه پیش که دغدغه اش ست کردن رنگ رژ و لاک و شالش بود؛ از دیشب تا الان‌نخوابیده بود و در غم رفتن همسرش به سوریه میسوخت... چراغ ها را روشن کرد که با صدای مهیا دوباره آن ها را خاموش کرد. ــ مامان... خاموش کن لطفا! مهیا نمیخواست کسی چشمان سرخ و کبود بی خوابی و گریه زاریش را کسی ببیند.تخت تکان خورد. متوجه نشستن مادرش شد. دستان مهلا خانم، نوازشگرانه روی موهای مهیا نشست. صدای گرم مادرش در گوشش پیچید. ــ دو ساعت دیگه شهاب میره...نمیخوای بریمـ... مهیا با صدای آرامی که هر کسی غم و ناراحتی را در آن حس می کرد گفت: ــ نه... الان نه! مهلا خانم به نوازشش ادامه داد و آرام گفت: ــ همه رفتن! حتی بابات الان اونجاست! ــ همه مثل من نیستن... فضای تاریک اتاق و صدای پر غم و چشمان کبود از گریه ی مهیا؛ فضا را عذاب آور کرده بود. ــ میدونی شهاب تا الان چند بار زنگ زده؟ گوشیتو چرا خاموش کردی؟ شهاب چه گناهی کرده، تا الان چند بار اومد دم در سراغتو گرفته!! پاشو مادر، حال اونم تعریفی نداره... میدونم آرزوش بود بره... ولی جدایی از تو سختشه... پاشو آماده شو الان باید کنارش باشی... پاشو دخترم! مهلا خانم بوسه ای بر پیشانی مهیا گذاشت و از جایش بلند شد. قبل از خروج از اتاق، سریع چراغ ها را روشن کرد و قبل از اینکه مهیا اعتراضی کند؛ از اتاق خارج شد. مهیا خسته از روی تخت بلند شد به سمت سرویس بهداشتی رفت. وقتی چهره اش را در آیینه دید، شوکه شد. چشمان سرخ و کبودش شب بیداری و گریه های شبانه اش را فاش می کرد. آبی به صورتش زد و به اتاق برگشت سریع لباس هایش را تن کرد و چادر به دست از اتاق خارج شد. مهلا خانم با دیدن چشمان دخترکش شوکه شد؛ اما حرفی نزد. آرام آرام از پله هاپایین آمدند. مهیا نگاهی به کوچه انداخت. چند ماشین کنار در خانه ی محمد آقا پارک کرده بودند. در باز بود. در را باز کرد و وارد شد. آقایان در حیاط نشسته بودند. محمد آقا به طرف عروسش رفت. با دیدن چهره عروسش، ناراحت بوسه ای بر پیشانی اش گذاشت. ــ بیا برو تو بابا جان! شهاب از صبح منتظرت بود. مهیا سری تکان داد و وارد خانه شد. صدا از آشپزخانه می آمد. به طرف آشپزخانه رفت. سلامی کرد، که همه به سمتش برگشتند و باز هم عکس العملشان مثل بقیه بود. شهین خانوم با دیدن چشمان مهیا بغض کرد. مریم اشکی که روی گونه اش ریخت را سریع پاک کرد. اینقدر وضعیت مهیا بد بود؛ که سوسن خانوم و نرجس هم ناراحت شدند. با صدای شهاب به خودشان آمدند...
💠رمـــــان 💠 ۱۴۳ _یا الله! شهاب وارد آشپزخانه شد. اما متوجه مهیا نشد. ــ مامان مهیا نیومده؟! من دیگه برم دنبال... شهاب با دیدن مهیا حرفش نا تمام گذاشت. احساس می کرد قلبش فشرده شد. در دل خود گفت: ــ این دختر با خودش چه کرده...؟! آرام به او نزدیک شد. ــ مهیا...! مهیا سرش را پایین انداخت. شهاب عصبی شده بود. نمی توانست مهیا را در این حال و هوا ببیند. برایش سخت بود. از دست خودش که باعث و بانی ناراحتی مهیا بود؛ عصبی بود.آشفته دستی در موهایش کشید. نمی توانست جلوی بقیه با مهیا حرفی بزند. دست مهیا را گرفت ــ با اجازه من یکم با مهیا کار دارم! دیگر اجازه ای نداد کسی حرفی بزند. دست مهیا را کشید و با خود به اتاقش برد. در را بست و به سمت مهیا چرخید. ــ سرتو بالا بگیر مهیا! مهیا نمیخواست؛ که شهاب با دیدن چشمانش پریشان شود. شهاب خودش چانه ی مهیا را گرفت و سرش را بالا آورد. ــ این چیه مهیا؟؟؟ مهیا حرفی نزد. شهاب عصبی ادامه داد: ــ مهیا این چشمای سرخ کبود... واسه بیداری و گریه زاریه... مگه نه؟؟چرا جواب تلفنتو نمیدادی؟! چرا اینقدر دیر اومدی؟! چرا مهیا؟! چرا؟! مهیا حرفی نمی زد و فقط اشک ریزان به حرفای شهاب گوش می داد. درست متوجه نمیشد شهاب چه میگوید. فقط به صدایش گوش سپرده بود ،تا تک تک نغمه هایش را در گوشهایش حفظ کند. شهاب چشمان مهیا را نوازش کرد. مهیا چشمانش را بست. ــ گریه نکن! حرفت رو بزن... چرا داری از من مخفی میکنی؟! بگو بزار آرومت کنم... مهیا حرفی نزد. اما شدت اشک هایش بیشتر شد.شهاب عصبی دستانش را قاب صورت مهیا کرد و با صدای بلند غرید: ـــ گریه نکن لعنتی! حرف بزن دارم میمرم! بگو بزار این آتیشی که به جونم افتاده خاموش بشه... شهاب مهیا را محکم در آغوش کشید. مهیا هق هق میکرد و پیراهن شهاب را در دست مچاله کرده بود. شهاب متوجه درد کشیدنش بود. آرام موهایش را نوازش کرد. میدانست که آشوبی در دل عزیز دلش شده... هق هق کردن هایش و در مشت گرفتن پیراهنش، عمق درد همسرش را احساس می کرد.حرفی نزد و فرصت داد که اول گریه هایش را تمام کند. بعد... اما گریه های مهیا تمام نشدنی بودند. انگار می خواست تمام گریه های شبانه و تنهایی اش را الان.. در آغوش تکیه گاهش و مرد زندگیش جبران کند.و چه خوب که شهاب بدون اعتراض این اجازه را به عزیز دلش داد و ثانیه ای از نوازش سرش دست بر نمی داشت. اما هق هق های همسرش، آنقدر جانسوز بودند که نم اشک را در چشمان او هم نشاند...
💠رمـــــان 💠 ۱۴۴ مهیا در میان هق هق اش، ناخواسته چیزی به زبان آورد،.. که باعث شد؛ دست شهاب از نوازش کردن دست بردارد. خیلی آرام آن را به زبان آورده بود، شاید حتی در حد یک زمزمه... اما شهاب آن را شنید. شهاب شانه هایش را گرفت و از خودش جدا کرد. ــ تو چی گفتی مهیا؟! مهیا حرفی نزد و شرمنده سرش را پایین انداخت. ــ مهیا! حرفتو دوباره بزن... مهیا اشک هایش را پاک کرد. ــ هیچی...چیزی نگفتم! به طرف وسایل چرخید. ــ اصلا بیا وسایلتو جمع کنیم. وقت نداریم. شهاب بازویش را گرفت. ــ مهیا جواب منو بده... مهیا سرش را پایین انداخت. ــ تو گفتی نرو! درست شنیدم؟! ــ شهاب... من... شهاب نگذاشت حرفش را ادامه بدهد. ــ تو پشیمون شدی مهیا؟؟ ــ نه! نه! باور کن شهاب، نمیدونم چی شد، یدفعه ای از دهنم پرید. اصلا منظوری نداشتم. من تصمیم رو گرفتم... هیچوقتم پشیمون نمیشم! شهاب متوجه پریشان حالی مهیا شد. ــ باشه عزیز دلم! آروم باش! دستان مهیا را گرفت و اورا روی تخت نشاند. تو یه لحظه اینجا بشین تا من بیام. ــ کجا داری میری؟! ــ الان برمیگردم... با بسته شدن در، نگاهی به اتاق انداخت. به این فکر کرد، کی میتواند دوباره پا به این اتاق بگذارد؟ چشمه اشکش بار دیگر جوشید. بر دلش ترس بدی افتاده بود. نبود شهاب در کنارش، کابوس بدی بود. در باز شد و شهاب، بشقاب به دست، به سمت مهیا آمد و کنارش نشست. چشمش که به چشمان گریان مهیا افتاد. اخمی کرد. ــ باز گریه کردی؟! مهیا جوابی نداد و فقط خیره به خیار های حلقه حلقه شده، ماند. ــ اینا برا چین؟! شهاب لبخندی زد و شانه های مهیا را گرفت و مجبورش کرد، که روی تخت دراز بکشد. ــ اِ شهاب چیکار میکنی؟! ــ الان میفهمی! شهاب حلقه ای از خیارها برداشت. ــ چشماتو ببند... مهیا چشم هایش از تعجب گرد شده بود. ــ من میگم ببند... تو گرد میکنی؟! مهیا آرام چشم هایش را بست، که سرمای حلقه ی خیار را روی چشمانش حس کرد. ــ شهاب چیکار میکنی؟! ــ هیچی زدی چشمای خوشکل زنمو داغون کردی، منم دارم بهشون میرسم.مهیا خندید و زیر لب دیوونه ای گفت. همیشه شهاب میتوانست حال و هوایش را عوض کند... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
✍ یک روز قبل از حمله ایران به اسرائیل در قالب عملیات ، ایران یک کشتی باری متعلق به اسرائیل را در تنگه هرمز توقیف کرده بود؛ یعنی به نحوی بخشی از هزینه های حمله را از خود اسرائیل گرفت. ✍ و حالا باز هم ایران یک کشتی دیگر به غنیمت گرفته! آیا تا ساعاتی دیگر باید شاهد شروع انتقام یمن باشیم؟! ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 البته دقایقی پیش چند راکت از سوی مقاومت عراق و حزب الله لبنان سوی اسرائیل پرتاب شد. ✍ احتمالا دلیل شلیک این چند راکت، تست سامانه پدافندی اسرائیل قبل از انتقام یمن است! ✍ شبیه کاری که حزب الله قبل از حمله ایران انجام داده بود. منتظر شلیک ها از یمن باشید... 🏳 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
بسم الله الرحمن الرحیم ارحم الراحمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما موکب نداریم،پاسپورت و ویزا هم نداریم... به کارت میایم امام حسین ؟💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا