eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
17.2هزار ویدیو
70 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑به زودی حمله بزرگ و بی سابقه موشکی_پهپادی انصارالله یمن به رژیم صهیونیستی تیتر یک رسانه های دنیا خواهد شد ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
. ♨️ منابع عبری:ایران به حزب الله اجازه پاسخ دادن به حمله اسرائیل را داده است. 🔹عمق حمله اسرائیل به لبنان، عمق پاسخ حزب الله به رژیم صهیونیستی خواهد بود. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
. ♨️ منابع عبری:ایران به حزب الله اجازه پاسخ دادن به حمله اسرائیل را داده است. 🔹عمق حمله اسرائیل به
هر چند بازوان محور مقاومت نقشه و نقش خودشون رو دارن برای زمینه سازی ظهــور اما سر منشأ تمامی این بازوان جمهوری اسلامی ایران به رهبــری آ سید عــلی خامنه‌ای‌ست"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ عبادت گوساله سامری در ❌ شاید یکی از نکات مهم این رخداد به اصطلاح ورزشی این باشد که طی هر دوره المپیک، شاهد انجام انواع شیطان پرستی توسط برگزارکنندگان مراسم افتتاحیه بوده‌ایم و امسال هم به نوبه‌ی خود، مستقیم به مخاطب پیام خودشونو رسوندن! 🔥 بازگشت 🐂 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
💢 تفاوت متن حکم تنفیذ شهید رئیسی و آقای پزشکیان
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢زن ایرانی لیاقتش اینه که تو معتبرترین رقابت‌های ورزشی جهان شرکت کنه نه اینکه بره بالای سطل آشغال روسری آتیش بزنه ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥غزه، کربلای عصر جدید است 💓 : 🖌یقیناً همان طور که جریان کربلا متوجه بود پای در تاریخ جدیدی گذارده که جریان اموی نمی‌تواند ادامه یابد، با فهم جریان غزه در فرهنگی که کربلا را مد نظر دارد گامی است که نهایت آن نابودی صهیونیسم به مثابه عقبه جریان استکباری خواهد بود. اینان بحمدالله به خوبی متوجه شده‌اند که در کدام طرف از تاریخ ایستاده اند. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 #قسمت ۱۶۴ مهیا آب را در لیوان ریخت و آن را کنار قرص، در بشقاب گذاشت...بش
💠رمـــــان 💠 ۱۶۵ مهیا با تمام کردن شستن ظرف ها؛ نگاهی به آشپزخانت انداخت. تمیز بود... شهین خانم وارد آشپزخانه شد و به سمت مهیا رفت. ــ خسته نباشی دخترم. برو بخواب دیگه دیر وقته! فردا هم سرتون شلوغه... ــ چشم الان میرم. شهین جون؟! شهاب رو ندیدی؟! سرش خیلی درد می کرد. ــ چرا مادر رفت تو اتاقش. مهیا لبخندی زد و به طرف اتاق شهاب رفت. در را باز کرد که با اتاق تاری، روبه رو شد... تا میخواست از اتاق خارج شود، صدای شهاب او را سرجایش نگه داشت. ــ بیا تو بیدارم! مهیا به سمتش رفت و روی تخت نشست. و به تاج تخت تکیه داد. ــ چرا نخوابیدی شهاب؟! شهاب سرش را روی پای مهیا گذاشت و زمزمه کرد: ــ سردرد کلافه ام کرده... نمیتونم بخوابم. مهیا آرام با دست شروع به نوازش کردن موهایش کرد و آرام زمزمه کرد. ــ سعی کن به چیزی فکر نکنی... آروم بخواب! شهاب چشمانش رابست و سعی کرد بخوابد...مهیا به دست شهاب نگاهی انداخت. میدانست شهاب درد زیادی را تحمل می کند. اما آنقدر مرد هست که حرفی نمی زن و پا به پای بقیه، کار می کند. نگاهی به صورت خسته اش کرد.میدانست، فشار زیادی بر روی دوش شهاب است و کاش می توانست کمی به او کمک بکند. مهیا نگاه دوباره ای به شهاب انداخت. نفس های منظم شهاب نشانه از خوابیدن او بود.مهیا سعی کرد؛ تکانی نخورد که شهاب بیدار نشود تکیه اش را به تاج تخت داد، و چشم هایش را بر روی هم گذاشت. خیلی خسته بود و نیاز به استراحت داشت و بلاخره خستگی بر او غلبه کرد و چشمانش بسته شد. ــ شهاب! شهاب! شهاب آرام چشانش را باز کرد با شنیدن صدای در سریع از جایش بلند شد، که بادیدن مهیا که نشسته خوابش برده بود؛ بر خودش لعنت فرستاد، که باعث شده بود؛ مهیا همه وقت اینطور بخوابد. می دانست الان بدنش درد می گرفت. دوباره صدای در و "شهاب؛ شهاب"صدا کردن محسن، آمد. شهاب به سمت در رفت و در را آرام باز کرد. ــ سلام صبح بخیر! ــ سلام محسن! ــ نیم ساعت دیگه اذانه! پاشو بریم مسجد... ــ الان آماده میشم! به اتاق برگشت با دیدن مهیا به سمتش رفت و آرام او را روی تخت خواباند. مهیا چشمانش را باز کرد و با صدای خواب آلودی گفت: ــ چیزی شده شهاب؟! درد داری؟! ــ خوبم عزیزم! چیزی نشده؛ تو راحت بخواب من دارم میرم مسجد... مهیا بعد از اینکه خیالش راحت شد. چشمانش را بست.شهاب پتو را بر رویش کشید و کتش را از روی صندلی برداشت و از اتاق بیرون رفت. ــ ببخشید دیر شد محسن! بریم! ـ نه خواهش میکنم. راستی شهاب کی برمیگردی سوریه؟! ــ به زودی... و به این فکر افتاد، که چطور به مهیا بگوید... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟