🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای _عاشقی💗
قسمت105
صبح با مشت و لگدهای سارا بیدار شدم
- چته دیونه زنجیری
سارا: پاشو پاشو گاوت زایید
- ول کن تو رو خدا سارا اذیتم نکن
سارا: میگم پاشو ،آقا سید اینجاست
با شنیدن حرفش چشمام از حدقه زد بیرون
- آقا سید؟ اینجا چیکار میکنه ؟
سارا: فکر کنم اومده دختر همسایه رو ببینه
- بی مزه
سارا: اینقدر بی محلی کردی بهش گفتم که دیگه عمرا بیاد سراغت ،بیچاره چه تیپی هم زده واست ،پاشو پاشو که آبرومون رفت
- الان کجاست؟
سارا: تو حیاط روی تخت نشسته ،مامان هر چی بهش گفت بیا بالا برو تو اتاق آیه گفت نه ،عجب مرد نجیبیه بلند شدم رفتم سمت پنجره پرده رو یه کم کنار زدم
سارا: حیف این پسر که عاشق تو شد
یه اخمی کردم به سارا که از اتاق رفت بیرون
از اتاق رفتم بیرون دست و صورتمو شستم و برگشتم توی اتاق
لباسمو عوض کردم
یه شومیز آبی کاربنی با شلوار مشکی پوشیدم یه شال مشکی هم گذاشتم روی سرم
چادرمم برداشتم از اتاق رفتم بیرون
مامان و سارا تو آشپز خونه بودن تا منو دیدن تعجب کردن
مامان: آیه چادر چیه؟ مگه نامحرمه
سارا: آخ آخ آخ پاک خل شد رفت
- عع گیر ندین تو رو خدا ،یه چایی بدین براش ببرم
سارا: بیچاره تا الان ۵ تا چایی خورده معده اش شده دریاچه...
- حالا یکی دیگی بدین ،زشته همینجوری برم
سینی چایی رو گرفتم توی دستم و در خونه رو باز کردم از پله ها رفتم پایین...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای _عاشقی💗
قسمت107
تپش قلب گرفته بودم
سید تا منو دید از جاش بلند شد و لبخند زد
- سلام
سید: علیک السلام خانووم ،خوب خوابیدی ؟
از خجالت احساس میکردم کل صورتم در حال سرخ شدن بود
چیزی نگفتم و روی تخت نشستم
سید هم کنارم نشست
با دیدن سینی چایی خنده اش گرفت
سید : هر چند دیگه جایی نداره شکمم ولی این چایی از دست شما خوردن داره..
سید مشغول خوردن چایی شد و منم با لبه شالم ور میرفتم
سید : اومدم دنبالت با هم بریم بیرون
اینقدر این مدت اذیتش کردم دیگه نمیتونستم بهونه ای بیارم
- باشه چشم،الان آماده میشم
سید: چشمت بی بلا ،پس میرم داخل ماشین منتظرت میشم
- باشه
تن تن رفتم توی خونه سارا مثل بختک افتاد روی سرم
سارا: چی شد؟ چی میگفت؟ چرا اینجا اومده ؟
-اومده دنبالم بریم بیرون
سارا: بابا دمش گرم ،گفتم الان تو رو تو آفتاب میشوره و آویزونت میکنه...
- هه هه هه ،نمکدون
وارد اتاقم شدم مانتو مو پوشیدم ،یه روسری آبرنگی سرم کردم چادر عبایی مو از داخل کمد برداشتم سرم کردم کیف و گوشیمو برداشتم
از اتاقم رفتم بیرون از مامان خدا حافظی کردم و رفتم بیرون سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸