eitaa logo
ذوالجــــناح
1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
634 ویدیو
0 فایل
(اسم) [عربی] ۱. اسبی که امام حسین در کربلا سوار می‌شد. ۲. (صفت) [قدیمی] صاحب بال؛ شخصی که دو بال دارد. . - که هرچه میکشد اسلام از منیّت ماست ! . اخرجوا مِن فلســ🇵🇸ــطیننا . برای گفتگو : @xemoon ‌‌. برای تبادل : @zuljanahtab . کپی؟ فوروارد بهتر نیست؟
مشاهده در ایتا
دانلود
اینهمه خستگی عادی نیست.
فضای دود و آتشی که در مقابل چشمهاش میدید، باعث میشد افکار مثبت در اعماق ذهنش رنگ ببازه. دلهره‌ای که به جونش نفوذ کرده بود انگار قصد تموم شدن نداشت. موهای پریشون شدش رو پشت گوشش فرستاد و به هیاهوی روبروش خیره شد: آسمون رنگِ نیلیِ دل انگیزی به خودش گرفته بود. بوی آتیش از هر سمت به مشامش میرسید. مقابل چشمهاش، زمین کارزاری رو میدید که از شمشیر و نیزه و تیر پر شده بود؛ و افرادی که از نفس افتاده بودند و هنوز هم میجنگیدند. سرش رو به سنگ پشت سرش تکیه داد. انگار که ساعتها روی زمین کشیده باشنش، یک جای سالم هم روی تنش نداشت. دیگه امیدی توی وجودش نمونده بود.. همه چیز پوچی و ناامیدی و ترس بود؛ دنیا درحال رنگ باختن بود. تنها و تنها یک چیز رنگ داشت، اون هم نور عجیب سفید رنگی بود که توی قلبش احساس میکرد. سفید! تجمع همه‌ی رنگها. میتونستی از دل اون نور، آرامشِ آبی رنگ ثتیس، امیدِ زرد رنگ هلیوس و مهرِ سبز رنگ سایلنوس رو استخراج کنی.. اما این نور به قدری درخشان نبود که تاثیر خاصی بذاره. فقط کورسویی در اعماق تاریکی بود. معمولا انسان وقتی توی فکر میره، دستی که روی شونش قرار بگیره رشته‌ی افکارش رو پاره میکنه. اما درست به محض اینکه سر شونه‌ش لمس شد، درست همون موقع... همه چیز توی یک صدم ثانیه اتفاق افتاد. همه چیز در کمتر از لحظاتی اتفاق افتاد. و اون تونست نور سفید رنگی که با شدت از وسط سینه‌ش، تا بین ابرها و محل قرار گرفتن ماه کشیده شد رو ببینه. برای یک لحظه احساس کرد این حجم از فشار بازتاب نور، داره وجودش رو از بین میبره؛ اونجا بود که به عقب روی زمین افتاد. - ف.. فرمانده.. فرمانده! حالتون خوبه؟! از لای چشمای نیمه بازش، موهای موج دار دختر رو دید. لحظه‌ی پیش یادش اومد و فورا سر جاش نشست. + توهم اون نور رو دیدی؟ توهم دیدیش مگه نه؟ دختر آب دهنش رو قورت داد. «مون» کم کم داشت به این پی میبرد که توهم زده که لبهای خشک دخترک جنبیدند. - همیشه برام سوال بود چرا اسمت مونه.. قلبت ساخته‌ی بانو سلنه‌ست، مگه نه؟ با چشمای خودم دیدم که نور سفید رنگ از قلبت تا ماه کشیده شد.. مون چیزِ زیادی از حرفهای دختر نفهمید. درواقع هیچ چیز نفهمید، بجز اینکه این یه توهم نبوده. از جاش بلند شد؛ انگار که هیچوقت زخمی روی تنش نداشته. خاکِ لباس بلندش رو تکوند و شونه‌ای بالا انداخت. - در هرحال ممنونم. اگه شونه‌م رو لمس نمیکردی هیچوقت اینهمه حس قدرت رو توی قلبم نداشتم! باید جلوشونو بگیریم.. همونطور که با سرعت قدم برمیداشت تا سمت اسبش بره، برای آخرین بار برگشت و به دختر نگاه کرد. - راستی، اسمت یگانه بود.. درسته؟ مون، ۲۶ مردادِ ۱۴٠۲.
ذوالجــــناح
فضای دود و آتشی که در مقابل چشمهاش میدید، باعث میشد افکار مثبت در اعماق ذهنش رنگ ببازه. دلهره‌ای که
حستون نسبت بهش رو بهم بگید. بذارید اینطوری براتون بگم که اگر یگانه گذشته رو ترسیم کرده باشه، من تصویری از "حال" همون ماجرا رو ساختم.
شبتون بی غم.
هدایت شده از درختِ هجده ساله.
تو چنلم میگم 🤌🏻 من قشنگ داشتم خودتو توی این فضا تصور می‌کردم!(اگه تو پینترست ، عکسی شبیه به تصوراتم پیدا کردم برات میفرستم!) هرچی بیشتر میخوندم و پایین تر می‌رفتم لبخندم بزرگ تر میشد و ذوقم بیشتر›› اون فضایی که توصیف کردی ، اونجا که به تخته سنگ تکیه دادی ، اونجا که اون نورِ متصل به خودت و الهه مخصوص خودت رو دیدی ، اون حسی که وقتی شونه‌ت رو لمس کردم داشتی ، اون موقع که رفتی سمت اسبت و همه اینا ›› بعد به تهش که رسیدم و با جمله‌ی راستی اسمت یگانه بود ، برخورد کردم دوباره با ذوق برگشتم و لحظات هم‌صحبتیِ مون و یگانه رو خوندم 🥲💙 و درکل اون نوع تعریف کردن و نوشتنت عالی و بی‌نقص بود ! من موقع خوندنش پر از ذوق بود⁦م(⁠✯⁠ᴗ⁠✯⁠)⁩ مون اصن این متن‌ت ۱۰ از ۱۰🤌🏻
هدایت شده از دِویکا
باشه ولی زبانم قاصره از این همه زیبایی و شکوه یه متن
داشتم دنبال تیشرتم میگشتم تو چمدون، پیداش کردم و کشیدمش بیرون و درنهایت دیدم خیلی کوچولو شده:) خیلی خیلیییی. داشتم دنبال علت کوچولو شدنش میگشتم😂😂😂😂 بعد متوجه شدم تیشرت داداش کوچیکمه که من تابحال بهش دقت نکرده بودم🥲
هدایت شده از ‹ 𝙋𝙖𝙣𝙖𝙝𝙦𝙖𝙝 | 🇵🇸 ›
خیلیییییی خفن بودددد:))))))) !!! خودمو توی اون فضا احساس کردم، انگار حضور داشتمممم🥲🥲🥲❤️‍🔥! خیلی قشنگه موننننننن😭💖
روزنامه صهیونیستی اورشلیم پست به صورت صریح عنوان می‌کند، تغییر حکومت در ایران غیر ممکن است. - برخلاف تبلیغات رسانه‌های غربی و اپوزیسیون، ۷۰ درصد جمعیت ایران به طور کامل از حکومت این کشور پشتیبانی می‌کنند پ.ن: وقتی رسانه اسرائیلی میگه ۷۰ درصد شما جمعیت واقعی رو تخمین بزنید😂😂😂 پ.ن۲: اینم از روزنامه‌ی خودِ اسرائیل، حالا باز بیاید برا سالگرد نحسا کومله برنامه ریزی کنید.😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک دخترکِ از امروز هیجده ساله. توی ماشین در جاده‌ی مسافرت و درحالی که صداشو بزور میشنیدم، برات یه ادیتِ فوری زدم. تقریبا همه عکساییه که گذاشتی توی چنلت. امیدوارم خوشت بیاد:)))♡
ذوالجــــناح
و جئتُ الیوم زحفا کی اراکَ❤️‍🩹.
ذوالجــــناح
و جئتُ الیوم زحفا کی اراکَ❤️‍🩹.
امروز پیاده آمدم تا تو را ببینم ..
ذوالجــــناح
تولدت مبارک دخترکِ از امروز هیجده ساله. توی ماشین در جاده‌ی مسافرت و درحالی که صداشو بزور میشنیدم،
هشت تا سین خورده.. آدمِ حسابی حالا من مجبور بودم بیدار بمونم، تو چرا ساعت شیش صبحِ تابستون بیداریییییی؟ 🙂
هدایت شده از حامـی‌الظُّعَینة
• قراره بریم حـرم شاه خُراسان چنل‌‌‍ایی که میخواید اسمتونو بخونیم این پیامو کنید..)‌ ‌ _تگ؛ @SALEHIN313S
فامیلای پدریم خیلی آدمای عاطفی و مهربونین:)
این پنکه کوچولوعه رو ببین:)
یه نوستالژیایی پیدا کردم، هیچ جا پیدا نمیشه.
ذوالجــــناح
ازین عکسای حالِ دل خوب کن هم گرفتم.