بیا یه چیزی توی گوشِت بگم:
فردا نصف بچههای کلاستون نمیان سرکلاس.
چرا؟ به دلایل نامعلوم.
نمیدونم چرا یسریا اول مهر نمیرن مدرسه.. میخوان از حجم غم و غصهش کم شه؟
و من هیچوقت چنین فازی رو درک نکردم و هیچوقت هیچ روز اول مدرسهای رو از دست ندادم.
روز اول مهر واقعا روز مهمیه توی مدرسه؛ کلاست مشخص میشه، همکلاسیهای جدیدتو میشناسی، معلمای جدید و..
باورتون نمیشه ولی من امروز صبح از استرس اول مهر بیدار شدم و دارم همراه خانواده میرم :))) چیه این اول مهرِ لعنتی؟😂😂😂😂
دیشب خواب بودیم حزب الله مجتمعهای صنایع نظامی اسرائیل رو تو حیفا زده و گفته این تازه شروعشه :)))
ماشاالله سید حسن نصرالله
اصلا لبخندی که از شنیدن خبرش رو لبم نشست>>>>>>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همچنان سخت ترین کار دنیا، کار معدنه :))
ذوالجــــناح
بیوگرافیِ من: نیک نیمم "مون"عه [Moon] به معنی ماه. درآستانهی بیست ساله شدن هستم.. اهل و ساکن مشهدا
شاید کمی بیوگرافیم رو ادیت و بروز رسانی کرده باشم..🌱
از لحاظ روحی دوست دارم یه صدایی تو گوشم بگه: تنزیلات تنزیلات خمسة آلاف دینار..
برای اولین بار تو مشهد نشستم پشت فرمون.
خداروشکر مشکلی پیش نیومد، ولی واقعا سخت ترین رانندگیای بود که تا امروز کرده بودم.
ذوالجــــناح
برای اولین بار تو مشهد نشستم پشت فرمون. خداروشکر مشکلی پیش نیومد، ولی واقعا سخت ترین رانندگیای بود
رانندگیای که تو دلیجان به من یاد دادن در مقابل چیزی که امروز توی مشهد دیدم، آموزش دوچرخه سواریام نبود :))
ذوالجــــناح
برای اولین بار تو مشهد نشستم پشت فرمون. خداروشکر مشکلی پیش نیومد، ولی واقعا سخت ترین رانندگیای بود
همچنان مود من تا دوهفته دیگه:
از خونهای که میخوایم به زودی بهش نقل مکان کنیم خیلی خوشم میاد.
پنجره اتاقم رو به حیاط باز میشه🛐>>>
دارم آقای ملکه رو ریواچ میکنم، خواهر کوچیکمم اینبار اومد باهم ببینیم.
بعد از دیدن گریه و منفجر شدن امپراطور، با یه قیافه "🥺" گفت : ولی تو گفتی آقای ملکه خنده داره :))))))))))))))))))
از گربهها بدم میاد و بهشون فوبیا دارم.
ولی شما ببین چقدر این دوتا کوچولو موچولو بودن که من براشون قند تو دلم آب میشد :)))
به عمرم گربه اینقدر کوچولو ندیده بودم :))))))
قدر کف دست بودن :)))))))))))))
سرم ترکید اینقدر امروز نشستم یه گوشه و فکر کردم
طولانی مدت فکر کردن به چیزهای بیخود و خاطراتِ گذشته، بده
ولی فکر کردن برای پیدا کردن راه حل مشکلات، هرچند آزاردهنده باشه، یه کارِ درسته.
ذوالجــــناح
سرم ترکید اینقدر امروز نشستم یه گوشه و فکر کردم طولانی مدت فکر کردن به چیزهای بیخود و خاطراتِ گذشته،
تصمیم گرفتم حالا که محل زندگیمو عوض کردم و بدون هیچ پیشینهای از زندگی دارم توی مشهد ادامه میدم، یه شخصیت متفاوت بشم.
میخوام بیش از گذشته استقلال فکری پیدا کنم.
به معنی واقعی اهمیت ندم کی چه نظری داره، نه از تشویقها خوشم بیاد، نهیکردنها بدم بیاد.
تصمیمی که گرفتم و تصور میکنم درسته رو تا تهش برم، هرچند بقیه سعی کنن من رو "بی انگیزه" کنن.
به این فکر کردم که چقدر کار رو ناتموم گذاشتم، فقط بخاطر اینکه فلانی گفت این دوره بدرد بخور نیست، فلانی گفت این کار عمر هدر دادنه، فلانی گفت این باشگاه مربیش فلان طوره و نرو، فلانی گفت خیلی بزرگ فکر نکن، فلانی گفت بودجهشو نداری و هزاران حرفِ دیگه که فلانیها گفتن و رفتن و نفهمیدن چه تاثیری روی افکار یه آدم داره و ممکنه تا چه اندازه بیانگیزهش کنه!
امروز بعد از چندساعت فکر کردن به این نتیجه رسیدم تا ذهن درست نشه، کارها درست نمیشه.
اول تو باید از نظر ثبات روحی برسی به یه نقطه مشخص، بعد شروع به کار کنی. چون به همون اندازه که حامی هست، به همون اندازه هم آدمِ "توذوقزن" هست.
ذوالجــــناح
به این فکر کردم که چقدر کار رو ناتموم گذاشتم، فقط بخاطر اینکه فلانی گفت این دوره بدرد بخور نیست، فلا
و من امروز روی کوچیکترین چیزها شگردِ "لا اهمیت" رو بکار گرفتم و دیدم چقدر از این زاویه همه چیز بهتره😂