eitaa logo
دکتر سیدعظیم قوام
352 دنبال‌کننده
233 عکس
23 ویدیو
0 فایل
آثار صوتی و قلمی دکتر سیدعظیم قوام در حوزه خانواده ( ازدواج، همسرداری، تربیت فرزند ) ۱ - دارای دکترای حقوق از دانشگاه تهران ۲ - عضو هیأت علمی دانشگاه ۳ - دارای ۴۳ تألیف در حوزه های حقوقی ، فرهنگی ، تربیتی و خانواده ارتباط با ادمین کانال: @Admin_Ghavam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 ۴۶۲- تا صبح پشتِ در خانه مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی نقل می کند: یک شب آقا شیخ مرتضی زاهد در آخرهای شب خیلی دیر به خانه باز می گردد و چون کلیدی هم نداشته است ، برای اینکه مزاحم خانواده اش نشود و آنها را از خواب بیدار نکند، تا صبح همان جا در پشت در می نشیند! ❇️ برگرفته از کتاب هزار داستان، تالیف دکتر سید عظیم قوام 🆔 @Dr_Ghavam
آرامش و راحتی _ جلسه 86.mp3
9.03M
🔈 🔸 جلسه ۸۶ 🔹 موضوع : داشتن اهداف بزرگ 🔈 🆔 @Dr_Ghavam
🔷 ۴۶۳- علی رغم پیری و ناتوانی! آقای حاج میرزا ابوالقاسم جاودان، یکی از نوه های شیخ مرتضی زاهد نقل می کند: یک روز یک آقای محترم و متدینی به خانه آقا آمد و برای رفع گرفتاریهایش تقاضای کمک بسیار قابل توجهی کرد. آقا شیخ مرتضی چون به خوبی آن مرد را می شناخت و می دانست که آدمی اهل کار و تلاش و آبرومند است ، فوری یک از دوستانش را خبر کرد. آقا شیخ مرتضی در این دوره پیری به سختی می توانست خودش را جابجا کند ولی با این حال از آن دوست و ارادتمندش خواست تا او را به کول بگیرد و به جایی برساند. آقا شیخ مرتضی بر روی کول آن بنده خدا، خود را به حجره و تجارتخانه مرحوم حاج علی نقی کاشانی رسانده بود. راهی که نزدیک به یک ساعت پیاده روی داشت. زمانی هم که به جلوی تجارتخانه مرحوم کاشانی رسیده بودند، به اندازه ای خسته و کوبیده بوده اند که نگهبان و سرایدار آنجا، گمان می کرده آن دو، گدا هستند و به داخل راهشان نمی داده است. عاقبت آن آقای نگهبان بعد از اصرار آقا شیخ مرتضی می رود و به مرحوم حاج علی نقی می گوید که پیرمردی افتاده حال، بر روی کول یک آقایی آمده دَم در و می گوید به شما بگویم شیخ مرتضی است. سپس مرحوم حاج علی نقی کاشانی با عجله پایین می آید و آقا را می برد بالا و مبلغ مورد نیاز را به خدمت آقا تقدیم می کند و دوباره آقا شیخ مرتضی همین راه را با آن وضعیت، پیاده بر می گردد و آن پول را با اظهار احترام و عزّت و بی هیچ منّتی به دست آن آقای گرفتار می رساند! ❇️ برگرفته از کتاب هزار داستان، تالیف دکتر سید عظیم قوام 🆔 @Dr_Ghavam
آرامش و راحتی _ جلسه 87.mp3
12.13M
🔈 🔸 جلسه ۸۷ 🔹 موضوع : پرهیز از راضی کردن همه 🔈 🆔 @Dr_Ghavam
🔷 ۴۶۴- به جای تاجر تهرانی یکی از تاجرهای بازار تهران از دنیا رفته بود و فرزندانش می خواستند جنازه اش را به عتبات عالیات و به کربلای امام حسین (ع) حمل و در آنجا دفن کنند. آنها با تمام امکاناتشان به دنبال گرفتن اجازه نامه از دولت های ایران و عراق می افتند، ولی هرچه تلاش می کنند موفق نمی شوند. آنها پس از چند روز مجبور می شوند پدرشان را در همین ایران به خاک بسپارند. پس از چند روز از دفن آن مرحوم، برگه اجازه حمل جنازه به کربلا، به دست فرزندان وی می رسد. در همان روزها آقا شیخ مرتضی زاهد از دنیا می رود و فرزندان آن تاجر، آن اجازه نامه را به خانواده آقا شیخ مرتضی زاهد تقدیم می کنند. و بدین ترتیب جنازه آن عبد صالح و پرهیزکار به کربلا حمل می شود و در صحن حرم قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) دفن می شود! ❇️ برگرفته از کتاب هزار داستان، تالیف دکتر سید عظیم قوام 🆔 @Dr_Ghavam
آرامش و راحتی _ جلسه 88.mp3
7.62M
🔈 🔸 جلسه ۸۸ 🔹 موضوع : پر کردن اوقات فراغت 🔈 🆔 @Dr_Ghavam
🔷 ۴۶۵- جفت کردن کفشها آیت الله ملاحسینقلی همدانی از بزرگانی است که در تربیت شاگرد، یکی از موفق ترین عارفان اسلامی است. بعضی از بزرگان فرموده اند که شاگردان ملاحسینقلی همدانی و شاگردان شاگرد او، به سیصد نفر می رسند که همه از اولیاءالله بودند. ملاحسینقلی همدانی استاد آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در سیر و سلوک بوده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (استاد اخلاق امام خمینی) بعد از دو سال ریاضت ، خدمت استادش ملاحسینقلی همدانی عرض می کند: من در سیر خود به جایی نرسیدم! استاد در جواب، از اسم و رسمش سؤال می کند و او تعجب کرده و می گوید: مرا نمی شناسید!؟ من جواد ملکی تبریزی هستم. استاد می فرماید: شما با فلان ملکی ها وابستگی دارید؟ میرزا جواد آقا چون آن ها را خوب و شایسته نمی دانسته، از آنان انتقاد می کند. ملاحسینقلی همدانی در جواب می فرماید: هر وقت توانستی کفش آن ها را که بد می دانی پیش پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد! آقا میرزا جواد آقا ملکی فردا که به درس می رود، خود را در محلی حاضر می کند که پایین تر از بقیه شاگردان باشد و رفته رفته طلبه هایی که از آن فامیل در نجف بودند و ایشان آن ها را خوب نمی دانسته، مورد محبت خود قرار می دهد، تا جایی که کفششان را پیش پایشان جفت می کند. چون این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بوده اند می رسد، رفع کدورت فامیلی می شود. سپس ملاحسینقلی همدانی او را ملاقات کرده ، می فرماید: دستور تازه ای نیست. باید حال تو اصلاح شود تا از همین دستورات شرعی بهره مند شوی! ❇️ برگرفته از کتاب هزار داستان، تالیف دکتر سید عظیم قوام 🆔 @Dr_Ghavam
آرامش و راحتی _ جلسه 89.mp3
9.02M
🔈 🔸 جلسه ۸۹ 🔹 موضوع : شناخت منزلت و کرامت خود 🔈 🆔 @Dr_Ghavam