2024-08-05-10-07-10.MP3
54.83M
⏪ جایگاه فقیه در موضوع شناسی
جلسه سوم:۱۴۰۳/۰۵/١۵ - مشهد مقدس
آیت الله #شب_زنده_دار
🔹موضوع جلسه سوم:
ادامه بررسی نقش فقیه در مقام تطبیق
(عدم دخالت فقیه در الموضوعات الصرفة_بررسی نقش فقیه در الموضوعات المستنبطة)
@Tanbiholomah
✅ سه جلسه از درسگفتار استاد آیت الله #شب_زنده_دار (حفظه الله) در باب #جایگاه_فقیه_در_موضوع_شناسی
🔹جلسه اول
eitaa.com/Tanbiholomah/746
🔹جلسه دوم
eitaa.com/Tanbiholomah/747
🔹جلسه سوم
eitaa.com/Tanbiholomah/748
@Tanbiholomah
🔹مرجعیت فقیه در شناخت موضوع(١)
🖋 برگرفته از درس فقه (ماهیت پول) استاد آیت الله #شهیدی (حفظه الله)
تاریخ 97/12/15 و 97/12/22
⬅️ برخی از محققین: تشخیص موضوع، شان فقیه نیست.
یک مطلبی را مرحوم آقای مطهری در این کتاب مسأله ربا و بیمه در حدود صفحه 92مطرح کردند که "اینکه اوراق نقدیه مال هستند یا سند، از مصادیق شک در موضوع است و تشخیصش در شأن فقیه نیست."
ایشان فرمودند که این تشخیص موضوع شأن فقیه نیست. مثلا اینکه اوراق نقدیه مال هستند یا سند مال، موضوع هست؛ تشخیص موضوع که با فقیه نیست.
در برخی از موضوعات فقهی که فقهاء نظر میدهند مثل اینکه آیا کثیر السفر صدق میکند بر اینکه شخص دو روز در هفته سفر برود یا نه؟ یا توطن صدق میکند بر کسی که دو سال بخواهد در یک شهری بماند و درس بخواند مثلا یا نه؟ بحث شده که اگر فقیه استظهار کرد که بله، صدق میکند کثیر السفر یا به تعبیر روایات من عمله السفر بر سفر دو روز در هفته یا بر توطن و اقامت دو ساله صدق میکند که این شهر در این دو سال وطن اوست و این شخص استیطان کرده در این شهر، این استظهار حجت است بر دیگران یا حجت نیست؟ آیت الله سیستانی می گویند: "استظهارات فقیه در فروعات کثیر السفر از باب اعمال خبرویت نیست و لذا بر مقلدین حجت نیست مگر اینکه اطمینان داشته باشند"
از ایشان نقل شده است که این استظهار حجت نیست و ما هم که نظر میدهیم بخاطر اعتمادی است که مردم به ما دارند و الا اگر اعتمادشان سلب بشود، از اختلاف بین مراجع مردم دیگه اعتمادشان سلب بشود بگویند نمیدانیم کی درست میگوید، اینجا دیگه نمیشود حتی از اعلم تقلید کنند چون بحث، تقلیدی نیست. آیت الله زنجانی هم گاهی همین مطلب را میفرمودند.
⏹ لکن این مطلب اشکالاتی دارد:
1⃣ اشکال اول: برخی از شبهات مفهومیه در موضوعات مستنبطه، نیاز به اعمال خبرویت دارد.
موضوعات یک وقت موضوعات تکوینی است مثل اینکه این مایع آب است یا آب نیست، شک در خارج داریم. خب روشن است که ربطی به فقیه ندارد.
یک وقت بحث شبهات مفهومیه است نه شبهات موضوعیه.
شبهات مفهومیه بر دو قسم است: برخی از شبهات مفهومیه نیاز به استنباط ندارد. الان شما یک لیوان آب دارید، یک قاشق در او شکر بریزید، هم بزنید، یکی میگوید این آب است یکی میگوید نه، این شکرآب است. یا یک قاشق در او نمک بریزید، یکی میگوید آب است یکی میگوید آبنمک است. این ربطی به فقیه ندارد چون از شبهات مفهومیه در موضوعات مستنبطه نیست. ولی گاهی شبهه مفهومیه در موضوعاتی است که نیاز به حدس و اجتهاد دارد، کارشناسی میخواهد. چرا فقیه نظر کارشناسی ندهد؟ اگر به عنوان عرف عام که نیاز به یک تخصصهایی دارد نظر در اینجا، این فقیه هم جزء عرف عام است هم آن تخصصها را طی کرده، لغتشناسی کرده، اشباه و نظائر را بررسی کرده، آمده میگوید من تشخیصم این است که این موضوع در اینجا صادق است. هر اظهار نظر فقیهی که ناشی باشد از کارشناسی او این حجت است بر عامی. چرا حجت نباشد؟ همه ظهورات ظهوراتی نیستند که نیاز به کارشناسی و اعمال حدس و اجتهاد نداشته باشد. مقدماتی میخواهد تشخیص ظهور که این مقدمات را عامی طی نکرده و عجالتا هم نمیتواند طی بکند. مگر اینکه او هم تلاش کند در این موضوع کارشناس بشود. که این خلف فرض است.
2⃣ اشکال دوم: آراء متخصصین علوم دیگر، در مقام، ناشی از فهم شان نسبت به نظر عرف نیست بلکه نظر اقتصاددان (مثلا) بر اساس علم اقتصاد است نه کشف نظر عرف.
اشکال دیگر این است که برخی از بحثها مثل همین بحث تشخیص اینکه اوراق نقدیه مال هستند یا سند مال، اختلاف نظرها ناشی از اختلاف در تشخیص نظر عرف نیست؛ ممکن است یک اقتصاددان بر اساس معادلات اقتصادی بگوید من اسکناس را سند میدانم برای مال، چون او به دنبال آن کشف معادلات اقتصادی است. علم اقتصاد یک مولفه هایی دارد، او دنبال آن مؤلفههای اقتصادی است نه دنبال صدق عرفی اینکه مال هست یا مال نیست.
شبیه آنچه که پزشکان راجع به مرگ مغزی میگویند. یک پزشک کاری ندارد به نظر عرف عام که آیا عرف عام بعد از مرگ مغزی (و لو با توجه به واقعیت مرگ مغزی) میگوید که این شخص مُرد یا نمیگوید. کارشناس، آن پزشک قانونی، میگوید من دنبال کشف یک حقیقتی هستم، من که میبینم این مغزش کاملا از کار افتاده، قلبش هم با دستگاه میزند، این حیاتش از نظر ما یک حیات نباتی است، حالا مردم هر چی میخواهند بگویند بگویند. اما فقیه به دنبال صدق عرفی یک عنوان است بر موضوع.
ادامه ⏬⏬⏬
@Tanbiholomah
🔹مرجعیت فقیه در شناخت موضوع (٢)
ادامه بخش اول ⏫⏫⏫
یک مورد دیگر در بحث تلقیح مصنوعی است که تخمک را از یک زن میگیرند و در رحم زن دیگر میکارند، حالا و لو بعد از اینکه با اسپرم مرد بیرون رحم تلقیح بکنند و بشود نطفه ملقحّه. تخمک از یک زن اجنبیه است و نطفه از شوهر این زن است که در رحم او این نطفه را میکارند، بعد فرزند بدنیا میآورد، مادرش کیست؟ بله تشخیص عرفی است اما اختلاف هست بین فقهاء، برخی مثل مرحوم آیت الله خوئی، استاد و آیت الله وحید میگویند مادر همین صاحب رحم هست. برخی میگویند مادر صاحب تخمک هست. برخی هم مثل آیت الله سیستانی احتیاط میکنند. برویم از که بپرسیم؟ برویم از پزشک بپرسیم که مادرش کیست؟ پزشک میگوید ما تخمک را از آن زن اول برداشتیم در رحم این زن دوم کاشتیم، امروز هم از زایشگاه اطلاع دادند که این نوزاد بدنیا آمد. دیگر از ما چه میخواهید؟ آن پزشک با آن دربان بیمارستان در این جهت فرق میکند؟ تشخیص اینکه مادر صاحب تخمک است یا صاحب رحم، معنا ندارد که بر عهده پزشک باشد.
یا در اوراق نقدیه و لو مشهور فقهاء معتقدند اوراق نقدیه مال هست اما بالاخره این اختلاف مطرح میشود و بحث میشود. لکن عرض کردیم اینکه برخی از جمله مرحوم آقای مطهری اصرار دارند (غیر از ایشان هم برخی اصرار دارند) که بگویند این اختلاف را واگذار کنید به کارشناسها، شما که اعرف نیستید به این نکات اقتصادی تا کارشناسهای اقتصاد. این درست نیست. برای اینکه ما دنبال گمشدههای خودمان میگردیم، کارشناسهای اقتصاد دنبال گمشدههای خودشان میگردند. آنها دنبال این هستند که منشأ ثروت ملتها چیست، چه چیزی مهار میکند تورم را، چه چیزی افزایش میدهد تورم را، اما ما دنبال این هستیم که آیا احکامی که شارع بیان کرده در روایات، بر این اوراق نقدیه بار میشود به عنوان یک مال؟ با پرداخت آن اداء دین صدق میکند؟ یا با نگهداری آن صدق می کند که ما فایده بردیم و باید خمس بدهیم؟ و هکذا. آیا اگر من به شما یک ملیون تومان بیست سال قبل قرض دادم، امروز شما بیایید به من یک ملیون بدهید با اینکه ارزش آن کمتر شده صدق میکند اداء دین؟ ما دنبال این بحثها هستیم. اگر هم مطالبی را از اقتصاد نیاز بود که بدانیم برای استنباط این احکام باید برویم و سؤال کنیم و اطلاع پیدا کنیم. اینطور نیست که اگر به ما بگویند ما نفهمیم. آنچه که آنها میفهمند بعد از فحص و بررسی ما هم میفهمیم و مطالبی را ما مد نظر داریم که آنها مد نظر ندارند. در صدق عرفی عناوینی که موضوع احکام است در روایات چطور ما کارشناس نیستیم، آنها کارشناس هستند؟
و لذا ما در مانحنفیه سؤال میکنیم از مرحوم آقای مطهری اگر فقیه صلاحیت ندارد تشخیص بدهد که اوراق نقدیه و اسکناس مال است و یا سند مال، چه کسی تشخیص بدهد؟ عرف عام؟ خب اینکه نیاز دارد به اعمال مقدمات برای حدس و اجتهاد. عرف عام فرض این است که عجالتا نظر نمیدهد و مجتهد میرود کاوش میکند و کشف میکند آن نظر ارتکازی عرف عام را و الا مجتهد که نمیگوید من میگویم اسکناس مال است. او مقدماتی و شواهدی را مطرح میکند و ارتکاز عرف عام را کشف میکند. اگر این کارشناس نظر عرف عام را میگوید که فقیه هم با این شواهد نظر عرف عام را میگوید. اما کارشناس کاری به عرف عام ندارد میگوید من بر اساس علم اقتصاد میگویم نقش پول در جامعه نقش سند است، ثروت نیست، بلکه یک کاغذی است سند ثروت ملی است، خب اینکه ارزش ندارد، او از جهات اقتصادی بحث را میبیند، ما از جهات عرفی داریم بحث را دنبال میکنیم.
آن کارشناس برایش مفهوم عرفی اداء دین، مفهوم عرفی أقبضه، مهم نیست.
بله اگر واقعا نظرش این باشد که صدق میکند اداء دین و تحویل مال، چرا آن نظر محترم نباشد برای کسانی که به نظر نرسیده اند؟ البته ما معتقدیم قول کارشناسی که در این زمینه اعلم است متبع است. که اعلم در این زمینه هم باز همان ارتکاز عرف عام را باید معیار قرار بدهد نه نتائج اقتصادی را. ولی کارشناسهای اقتصاد دنبال مؤلفههای اقتصادی هستند نه فهم موضوع احکام شرعی.
و لذا در حقیقت رجوع به مجتهد در این مسأله یعنی رجوع به مجتهد در آن احکامی که بار میکند بر این تشخیص خودش. وقتی میگوید این اوراق نقدیه مال هستند یعنی در حقیقت احکام مال را دارد بار میکند بر این، و ما در این احکامی که نیاز به استنباط دارد از این مجتهد تقلید میکنیم.
اینکه اگر فقیه به نتیجه رسید فتوی داد عوام باید از او تقلید کنند، چون فرض این است که او در مجموع آنچه اظهار نظر کرده اعلم از دیگران است، یک بخشش ظهور عرفی است، یک بخشش روایات است و نصوص است. همه اینها را کنار هم گذاشته و اظهار نظر میکند. و اصلا خیلی از ابواب فقه همین است.
ادامه⏬⏬⏬
@Tanbiholomah
🔹مرجعیت فقیه در شناخت موضوع (٣)
ادامه بخش دوم ⏫⏫⏫
3⃣ اشکال سوم: اگر تشخیص فقیه در موضوعات مستنبطه معتبر نباشد، در معظم ابواب فقه هم اعتباری ندارد.
اگر تشخیص فقیه در این نوع موضوعات معتبر نباشد در معظم ابواب فقه هم نباید معتبر باشد.
بخش زیادی از اختلافها در فقه روی تشخیص انطباق عناوین بر این مسائلی است که مورد بحث است. اگر ما بخواهیم بگوییم تشخیص موضوع ربطی به مجتهد ندارد یعنی نظر مجتهد اعتبار ندارد، آنرا در خیلی از مسائل فقه باید از اعتبار بیندازیم.
مثلا شما در بحث خمس یک سری اختلافتان این است که فائده صدق میکند یا نه. این مجتهد میگوید فائده صدق میکند خمس دارد مجتهد دیگر میگوید فائده صدق نمیکند خمس ندارد. یا در بحث ضمان، در بحث قصاص خیلی از اختلافها سر این است که این مجتهد میگوید این آقا ضامن است چون عرفا صدق میکند او اتلاف کرده مال شما را و لکن مجتهد دیگر میگوید اتلاف صدق نمیکند.
یا مثلا در همین بحث اسکناس بحث این است که آیا صدق میکند اداء الخمس با دادن چک؟ یک چک بکشیم بدهیم به یک سید، صدق میکند اداء کردیم سهم ساداتمان را؟ خب مجتهد میگوید اگر این چک سند است صدق نمیکند. شما میگویید من قبول ندارم نظر شما را، خب نظر کارشناسی او این است که صدق نمیکند به صرف دادن چک در وجه حامل به این سید فقیر که شما خمستان را اداء کردید یا چک بکشید به کسی هدیه بدهید، میگوید صدق نمیکند که قبض دادید تحویل دادید هدیه را به طرف مقابل؛ سند آن را تحویل دادید.
یا در بحث کثرت سفر، خود اینکه در روایت دارد اربعة یتمّون فی سفر کانوا او فی حضر البرید و الاشتغال و الراعی، بعد فرمود لانه عملهم. عملهم را حالا هر چه معنا کنید، لانه شغلهم لانه یتکرر منهم، حالا هر چه معنا کنید. یک فقیه میگوید من به عنوان کارشناس میگویم سه روز در هفته اگر بروی صدق میکند لانه عملهم، یک روز بروی صدق نمیکند. یک فقیه دیگر مثل مرحوم آیت الله تبریزی میفرماید یک روز در هفته هم بروی صدق میکند.
اینها نیاز به دقت نظری دارد که عرف بسیط متوجه نمیشود. اگر عرف میفهمد پس چرا این همه اختلاف دارند بزرگان ما. فرض این است که نیاز به اعمال دقت دارد. و الا این مجتهدی که بارها روی این مسأله فکر کرده باز میبینید که دو نفر با هم اختلاف دارند، هر دو هم مجتهد هستند، هر دو هم در این مسأله میخواهند عرفی نظر بدهند، بعد شما انتظار دارید مردم عادی بطور واضح مطلب را بفهمند؟ شبهات مفهومیه مستنبطه مثل مفهوم غنا یا مفهوم قبض یا مفهوم اداء دین یا مفهوم کثرت سفر، اینها نیاز به اعمال کارشناسی دارد.
ادامه⏬⏬⏬
@Tanbiholomah
🔹مرجعیت فقیه در شناخت موضوع (۴)
ادامه بخش قبل⏫⏫⏫
4⃣اشکال چهارم: حجت نبودن تشخیص فقیه در این موارد موجب تحیر مقلدین است (همان گونه که در احکام این چنین است)
اساسا اگر نظر فقیه در اینگونه موارد معتبر نباشد، مردم متحیر میشوند چون فکرشان به خیلی از ارتکازات نمیرسد.
ما یک سؤال میکنیم از این آقایان که میگویند نظر فقیه در اینگونه موارد اعتبار ندارد، میگوییم اصلا فقیه قولش معتبر نیست، چه کار کنیم؟ به رای عمومی بگذاریم؟ رفراندوم برگزار کنیم؟ به اکثر مردم این طرف را بگویی میگویند شاید، آن طرف را بگویی میگویند شاید. فکر نکردند، فکرشان نمیرسد به خیلی از ارتکازات و شواهد ارتکازی. یک کارشناس بیاید آن شواهد ارتکازیه را بیاورد کنار هم میگذارد، آن شواهد ارتکازیه را از لابلای ارتکازات مردم آن شواهد را میآورد، بعد نتیجهگیری میکند. البته نیاز به کارشناسی دارد، ممکن است یک کارشناس دیگر بیاید شواهد دیگری بیاورد بر ادعای مقابل، خب دیگه مثل همه موارد، باید آن وقت ببینم کدامها کارشناستر هستند، باید طبق سیره عقلائیه طبق نظر آنکه اعلم است عمل کنیم.
⬅️توضیح تفاوت بین موضوعات بسیطه و موضوعات نیاز به امعان نظر و دقت
بله در مواردی که شبهه مفهومیه نیاز به کارشناسی ندارد (مانند شبهه مفهومیه صدق آب مطلق)، ابتداء فقیه برای عرف عام موضوع را توضیح میدهد، بعد عرف نظر میدهد.
اینکه قیاس کنیم و بگوییم در شبهات مفهومیه صدق آب مطلق مگر فقیه نظر میدهد؟ مگر بناء است همه شبهات مفهومیه یکسان باشد؟ بله، شبهات مفهومیهای هست که نیاز به کارشناسی ندارد. مثل همین که عرض کردیم این لیوان آب را یک قاشق نمک در او بریزیم هم بزنیم، عرف عام باید این را نظر بدهد که آب مطلق هست یا آب مطلق نیست. منتها فقیه برای عرف عام توضیح میدهد، فقیه به عرف عام میگوید که آب مطلق را معنا کنید، معنایش این نیست که خلیط ندارد. نه، آب مطلق آنی است که به عرف اگر بگوییم این آب نیست، زیر بار نرود، اگر بگوییم این آب است، تایید کند؛ ممکن است خلیط هم داشته باشد. تا این را نگوییم به عرف، این شیر آب لولهکشی هم که باز میشود و کلر دارد، مردم سؤال میکنند این آب مطلق است یا مضاف، چون کلر در آن هست میگویند مخلوط شده با شیء دیگری.
فقیه باید توضیح بدهد ضابط را. فقیه به مردم میگوید، آب مطلق آبی است که عرفا اگر کسی بگوید این آب نیست پذیرفته نمیشود ولی اگر بگویند این آب است پذیرفته میشود. این را دست عرف میدهیم. اما دیگر این یک لیوانی که یک قاشق نمک در او ریختیم و هم زدیم، آیا این صحیح است بگوییم آب نیست؟ بگوییم آب هست؟ بله، این نیاز به کارشناسی جدیدی ندارد. و لذا فقیه هم میشود مثل عرف عام، نظرش با نظر عرف عام هیچ فرقی نمیکند، هیچ امتیازی ندارد.
ولی برخی از موضوعات هست، نیاز به کارشناسی دارد. و کارشناسی که بتواند احکام فقهی و عناوین آن را با این موضوع تکوینی با هم بررسی کند، فقیه است که هم نظر عرفی دارد و هم نظر شرعی روایی دارد. اینها را با هم ملاحظه میکند و نظر میدهد. و الا راه دیگری ندارد برای تشخیص این عناوین.
@Tanbiholomah
تنبیه الأمة
🎤 صوت دو جلسه ای که استاد شهیدی بحث مرجعیت فقیه در شناخت موضوع را در خلال آن بیان کردند
@Tanbiholomah
✅ مرجعیت فقیه در شناخت موضوعات
برگرفته از دروس استاد آیت الله #شهیدی (حفظه الله)
🔹بخش اول
eitaa.com/Tanbiholomah/750
🔹بخش دوم
eitaa.com/Tanbiholomah/751
🔹بخش سوم
eitaa.com/Tanbiholomah/752
🔹بخش چهارم
eitaa.com/Tanbiholomah/753
برگرفته از دو جلسه بحث فقه (ماهیت پول)
🎤 صوت اول تاریخ ١٣٩٧/١٢/١۵
eitaa.com/Tanbiholomah/757
🎤 صوت دوم تاریخ ١٣٩٧/١٢/٢٢
eitaa.com/Tanbiholomah/758
@Tanbiholomah
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 تحقیقی در باب رابطه علم و دین(١)
🖌 محمدحسین رضازاده
مسئله رابطه علم و دین یکی از پربحث ترین مباحث حوزه دین شناسی است که دیدگاههای بسیار متنوعی در خصوص آن شکل گرفته است.
آنچه در پی می آید جمع بندی ای است از دیدگاه مختار بدون بیان ادله تفصیلی و بدون ورود به نقل و نقد همه دیدگاههایی که در این خصوص مطرح شده است.
پیش از ارائه اصل بحث به طور خلاصه تعریفی از علم و دین ارائه می دهیم.
❇️ مقدمه
الف) بیان مراد از علم
مراد از علم در نوشتار حاضر همان چیزی است که در زبان فارسی از لفظ «دانش» به ذهن متبادر می شود. علم یعنی مجموعه ای از گزاره ها که غالبا حول موضوع واحدی به تبیین حقیقتی از حقائق عالم می پردازد و می توان گفت که گزاره های دستوری (بایدها و نبایدها) غالبا مدالیل التزامی گزاره های خود علم است.
مثلا در علم پزشکی گفته می شود که فلان حالت، بیماری است و فلان امر سبب ایجاد این بیماری است و فلان چیز سبب برطرف شدن این بیماری است اما اینکه «باید از سبب بیماری اجتناب کرد» و یا «باید از دارو برای برطرف شدن بیماری استفاده شود» خارج از علم پزشکی است.
در علمی مانند علم اقتصاد نیز وظیفه ذاتی این علم بیان رابطه ها و تأثیر و تأثرهاست اما اینکه مثلا دولت سیاست انقباضی را اتخاذ کند و یا سیاست انبساطی، مربوط به مبادی دیگری است که علم اقتصاد متکفل آن نیست.
حتی برخی از علوم دیگری که گزاره های دستوری زیادی در آن به کار می رود نیز ناشی از پیش فرض های مسلمی است که خارج از علم است و ضمیمه شدن این پیش فرض های بعضاً ارتکازی به گزاره های اصلی علم موجب صدور گزاره های دستوری می شود مثلا اینکه در علم روانشناسی به شما توصیه می کنند که فلان کار را انجام دهید و یا فلان رابطه را شکل دهید تا دچار افسردگی نشوید ناشی از ضمیمه شدن یک پیش فرض (مذموم بودن افسردگی و لزوم دوری از آن) به گزاره های هستی شناسانه علم روانشناسی است.
ب) بیان مراد از دین
برای روشن شدن مراد از دین در این نوشتار ابتدا باید تعریفی از «دینداری» ارائه دهیم. دینداری در واقع منطبق کردن اراده خود با خواست و اراده خداوند متعال است به صورتی که اراده انسان در برابر اراده خداوند متعال خاضع و تسلیم باشد. حال می گوییم که دین آن مجموعه ای از گزاره های تبیینی (هستی شناسانه) و دستوری (بایدها و نبایدها) است که دینداری را پشتیبانی می کند. انسان برای اینکه دیندار باشد یعنی اراده ی خویش را در برابر اراده ی الهی خاضع کند به مجموعه ای از معرفت ها و آگاهی ها نسبت به خداوند، خود و سایر عالم نیاز دارد و نیز محتاج برنامه ای برای زندگی است؛ «دین» متکفل ارائه ی این آگاهی ها و برنامه است.
❇️ سطوح رابطه علم و دین
برای روشن شدن رابطه علم و دین سطوح مختلفی از تأثیر دین در علم را بیان می کنیم تا بتوانیم تصویری جامع از رابطه علم و دین ارائه دهیم.
سطح یکم: تأثیر دین در بهره گیری از محصولات علوم
شاید اولین و روشن ترین تأثیر دین در علوم، تأثیر در میزان و چگونگی بهره گیری از محصولاتی است که یک علم در اختیار بشر قرار می دهد.
مثلا علم ابزاری در اختیار انسان قرار می دهد که می تواند از کیلومترها دورتر موجود زنده ای را به قتل برساند، برای انسان دیندار روشن است که در بهره گیری از این سلاح باید حدود شرعی را رعایت کند و نمی تواند بدون قید از این سلاح استفاده نماید.
این میزان از تأثیرگذاری شاید در میان دینداران مورد اختلاف نباشد و روشن است که احکام دین شامل محصولات علوم می شود؛
این روشن بودن در برخی مثالها و با توجه به احکام الزامی شرع مقدس کاملا قابل لمس است اما لایه های عمیق تری از این وجود دارد که تعیین تکلیف نسبت به آن دچار پیچیدگی است. در سطح چهارم به این موارد خواهیم پرداخت.
سطح دوم: تأثیر دین در سیاست گذاری دانش و اصل پرداختن به علوم
سطح دیگری از تأثیر دین، تأثیر در پرداختن به اصل یک علم است. برخی از مثال ها در این سطح از تأثیرگذاری روشن و کم چالش است مثلا دین از یادگیری و یاددادن علم سحر منع کرده است و انسان دیندار خود را ملزم به رعایت این دستور دینی می داند و یا ممکن است پرداختن به برخی از علوم مکروه باشد.
این سطح از تأثیرگذاری دین در ارتباط با علوم، دارای ابعاد پیچیده تری نیز می باشد که باید به آن توجه نمود. توضیح آنکه همانگونه که گذشت کار علم کشف حقائق عالم است اما باید دانست آنچه سبب پیدایش یک علم و گسترش آن می شود، نیازی است که انسان آن را درک کرده است و در واقع «مسئله» هایی است که برای او پدید آمده است. اما اینکه انسان چه نیازی دارد و چه چیزی برای او مسئله است متوقف بر اموری خارج از علم است.
ادامه دارد ⏬⏬⏬
@Tanbiholomah
ادامه بخش قبل⏫⏫⏫
❇️ تحقیقی در باب رابطه علم و دین (۲)
نظیر این بحث را در رواج یا تعطیلی مشاغل در زندگی بشر شاهد هستیم. مثلا زمانی ساخت، تعمیر یا فروش چراغهای نفتی شغل دارای رواجی بوده است ولی در حال حاضر چنین شغلی یا اساساً منسوخ شده است و یا بسیار به ندرت پیدا می شود و به عکس ساخت، تعمیر و فروش رایانه در زمان های گذشته نبوده است ولی در حال حاضر شغلی پرطرفدار است.
در زمینه علوم نیز همینگونه است. اینکه چه علومی شکل بگیرد و مسائل آن گسترده شود و از دل آنها علوم دیگری انشقاق پیدا کند بسته به نیازمندی هایی است که جوامع برای خود تعریف می کنند.
اما پرسش این است که آیا این نیازها و یا به عبارت بهتر ادراک نیازها بدون هیچ پیش فرض و سابقه ی ذهنی پدید می آید؟ آیا نیازمندی های یک انسان خداباور و دیندار با نیازمندی های یک انسان منکر خدا و دین گریز یکسان است؟ حداقل این است که دین هدفگذاری متفاوتی از زندگی کافرانه ترسیم می کند و این هدفگذاری متفاوت در سلوک فردی و اجتماعی انسان می تواند تأثیرگذار باشد و این همان نقطه ای است که نیازهای انسان را می سازد.
به عبارت دیگر دین نیازهای بشر را به گونه ای ترسیم و اولویت بخشی می کند و اندیشه های غیر دینی به گونه ای دیگر و همانگونه که گذشت این نیازهای انسان است که شبکه ی علوم را می سازد.
پس می توان نتیجه گرفت که اگر جامعه ای بر اساس تعالیم دینی ساخته شود چه بسا نظام اولویت پرداختن به علوم در آن جامعه با نظام اولویت پرداختن به علوم در جامعه ای دیگر که بر اساس تعالیم دین بنا نشده است متفاوت است.
سطح سوم: تأثیر دین در واقع نمایی علوم
همانگونه که گذشت علوم در صدد کشف حقائق این عالم هستند و نیز گذشت که دین نیز برای پشتیبانی از انسانی که در صدد این است که اراده ی خویش را تابع و خاضع در برابر اراده ی خداوند متعال کند حقائقی از این عالم را برای او تبیین می کند و واقعیات و قوانینی که در تکوین این عالم وجود دارد را برای او شرح می دهد.
اینجاست که سطح دیگری از تلاقی علم و دین پدیدار می شود. کشف واقعیت در علوم بشری حرکت از معلوم به مجهول است یعنی بر اساس داشته های علمی سابق سعی دارد که پرده از مجهولات پیش رو بردارد. حتی در علوم تجربی نیز وجود پیش فرض های سابق بی تأثیر در نظریات علمی نیست چه رسد به علوم انسانی.
به عنوان مثال دیدگاهی که تفسیرش از عالم صرفاً روابط مادی است و قائل به تدبیری فراتر از این روابط نیست نمی تواند انفاق را به عنوان یکی از اسباب ازدیاد ثروت توضیح علمی دهد و به بیان دیگر چنین امری را خارج از علم و قواعد علمی می بیند و منحصر در باورهای شخصی می کند ولی یک انسان دیندار و باورمند نسبت به آموزه های دینی این را یکی از واقعیات این عالم می داند و در نتیجه آن را در محاسبات علمی به حساب می آورد و به دنبال کشف قواعد آن خواهد رفت.
علومی که به نوعی به مطالعه انسان می پردازند چه نگاهی به انسان دارند؟ آیا انسان یک حیوان پیشرفته و یا حتی یک ماشین متفکر است و یا اینکه انسان حقیقتی است عِلوی و ربانی که برای زندگی در دنیا ابزاری به نام بدن در اختیار او گذاشته شده است؟ آیا این دو نگاه به انسان تأثیری در کشف حقائق مرتبط با انسان نمی گذارد؟ آیا واقع نمایی علم را تحت تأثیر قرار نمی دهد؟
احتمال چنین تأثیری نیز کافی است برای اینکه انسان دیندار پیش فرض ها و حتی گزاره های علوم را از دریچه دین نگاه کند و از زاویه تعالیم دینی به دنبال کشف حقائق عالم هستی باشد.
سطح چهارم: تأثیر دین در کشف مصالح و مفاسد تکوینی توسط علوم
پس از بیان سه سطح از رابطه علم و دین به پرسش هایی بر می خوریم که می تواند سطح دیگری از رابطه علم و دین را روشن کند و اگر هم سطح مستقلی از سطوح قبل نباشد تعمیق و ژرف اندیشی دیگری است نسبت به مباحث پیش گفته.
ممکن است گفته شود که هر چند به صورت فی الجمله بپذیریم که آموزه های دینی می تواند در کشف حقائق علمی دخالت داشته باشد ولی ما حقائق بسیطی داریم که یقینا باور و عدم باور نسبت به آموزه های دینی تاثیری در آن ندارد. مثلا آنچه علم ریاضی کشف می کند حقائق بسیطی است که دین سرنوشت آن را تعیین نمی کند.
بسیاری از علوم تجری و ریاضی همینگونه اند. مثلا برای اینکه بتوانیم یک ساختمان 10 طبقه بسازیم چه اموری را باید رعایت کنیم؟ کیفیت چینش ستونها باید چگونه باشد؟ از چه مصالحی و به چه میزان باید استفاده شود و ... سوالاتی است که علم به آن پاسخ می دهد و یقینا اعتقاد به خدا و معاد تاثیری در پاسخ به آن ندارد.
پس ما برای اینکه بتوانیم ساختمان 10 طبقه ی ایمن و محکمی داشته باشیم بایستی فلان قواعد را رعایت کنیم و شاهد صحت این گزاره ها هم تجربه عینی ماست یعنی در مواردی که این قواعد رعایت شده است ساختمانی با همان خصوصیات داشته ایم و در مواردی که رعایت نکرده ایم ساختمان دچار مشکل شده است.
ادامه دارد ⏬⏬⏬
@Tanbiholomah