#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت #غسل
شرر زدهاست بهجان،کوچت از وطن مادر!
خزان رسیده پس از تو در این چمن مادر!
تو رفتهای و پدر در هجوم تنهایی
شده است بعد تو با چاه همسخن مادر!
زمان غسل تو فریاد زد سکوتِ علی
که هیچ چیز نمانده از این بدن... مادر!
حسین و زینبوکلثوم و من که میمردیم
نمیرسید اگر دستت از کفن مادر!
به هیچکس من از آن حادثه نخواهم گفت
که مانده راز تو در سینهٔ حسن مادر!
حسینگفت شبی دیدهاست، من در خواب
که داد میزدم ای بیحیا! نزن... مادر!
چه ضربهای کهتو را نقشخاک کرد آن روز
هنوز مانده صدایش به گوش من مادر
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
گفتم به گل عارض* تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
دیوار به در گفت مبادا که شوی باز
این سینه، دگر طاقت مسمار ندارد
خون گریه کن ای دیده! که یار همه عالم
جز محسن شش ماههی خود یار ندارد
تنها شفق سوختهدل بود که میگفت:
«گل تاب فشار در و دیوار ندارد»
خون جگرش دم به دم از دیده بریزد
آن کو زِ غمت دیدهی خونبار ندارد
مردم همگی بندهی دنیا شده آری
دین است متاعی که خریدار ندارد
#غلامرضاسازگار
*عارض: صورت
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت #هجوم
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیهای از سورۀ کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمیدانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچهها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در
کس نمیداند که پشت در چهها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه
فاطمه نه بلکه ختمالانبیا افتاده بود
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#امام_زمان_فاطمیه
آه دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال، تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
دیگر چرا اجل؟ به خدا که همین فراق
عکس مرا به سینۀ دیوار میزند
حالم شبیه حال بد مجرمیست که
سیلی نخورده دست به اقرار میزند
چون ورشکستهای شدهام که به هستیاش
چوب حراج از سر اجبار میزند
بر روی من حساب نکن جمعۀ ظهور
سنگت به سینه، نوکر غمخوار میزند
خون هزار عاشق این شهر پای توست
خال لب تو دست به کشتار میزند
با اینکه رو به قبله شدم، دلخوشم هنوز
گاهی سری طبیب به بیمار میزند
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
خیلی بد است، کارگر از کار میزند
لعنت به نانجیب مدینه که بیهوا
سیلی به پابه ماه عزادار میزند
چون روز روشن است از امروز کوچهاش
فردا سهساله را سر بازار میزند
پنجاه سال بعد به اسم سهشعبهای
مسمار را به چشم علمدار میزند
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #هجوم
کوچه از درد و داغ پر شده بود، بوی یاس کبود می آمد
همه جا هایوهوی آتش بود، همه جای بوی دود می آمد
هرچه غم بود پیش از آن کم بود، ضرب سیلی چقدر محکم بود
میخ در داشت داغتر می شد، داشت غم به وجود می آمد..
آهِ زهرا چنین بلند شود، و علی در نیام بند شود!؟
دو دم تیز ذوالفقار اگر، دستبسته نبود، می آمد!
باغ گل داشت تک به تک میسوخت، شاخه به شاخه ی فدک میسوخت
آه وقتی که می کشید از غم، همه جا بوی عود می آمد..
با تن زار خسته ای می خواند، چه نماز شکسته ای می خواند!
اشک در افت و خیز غم هایش، با قیام و قعود می آمد
آه، از درد گاه خم می شد، آه، از درد گاه می افتاد
به تن ناتوان او چقدَر، این رکوع و سجود می آمد
عشق اسباب خویش را دارد، گریه آداب خویش را دارد
ذکر زهرا به آسمان می رفت، اشک آنجا فرود می آمد
#سیده_ت_حسینی
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
اسیرِ بسترم بابا...ندارم قوّتی دیگر
پُر از دردم! به این دنیا ندارم رغبتی دیگر
پس از تو میروم از حال؛ لحظه لحظه با سردرد
سه ماهی میشود پایم ندارد قدرتی دیگر
سرم پایین بود و بیهوا خوردم چنان سیلی
که در چشمَم ندارم هیچ خوابِ راحتی دیگر
لگد زد بیهوا ، خوردم زمین، شش ماهه ام را کشت
ندیدم محسنم را و ندارم حاجتی دیگر
نفسگیر است وقتِ سجده بازویِ ورم کرده
برای دخترت بابا!...نمانده طاقتی دیگر
از این پهلو به آن پهلو شدن با درد؛ دشوار است
ببَر پیش ِ خودت امشب مرا تا ساعتی دیگر
حسن با ذکرِ "یا شافی"* شبانه اشک میریزد
ندیدم با خدا زیباتر از این خلوتی دیگر
کجایی تا ببینی بی رمق افتاده پهلویم
همان دستی که بوسیدی ندارد حرکتی دیگر
برایم ساخت تابوت و دعایش کردم و گفتم
علی جانم حلالم کن اگر شد زحمتی دیگر
پدر! تنهاییِ حیدر برایم بدترین درد است
سلام ِ بی جوابش شد برایم غربتی دیگر!
#م_عاطفی
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
زهرا شدم که روشنی خانهات شوم
با افتخار خادم کاشانهات شوم
تو شمع عشق باشی و پروانهات شوم
سنگ صبور آه غریبانهات شوم
پیش خدا ملاک عزیز تو بودن است
بالاترین مقام کنیز تو بودن است
ای ماه فاطمه به شب تار اباالحسن
هستم ز هرکه غیر تو بیزار اباالحسن
پای تو قبل میثم تمار اباالحسن
من سر نهادهام به روی دار اباالحسن
دل را فقط به سوی تو پر میدهم علی
لب تر کنی برای تو سر میدهم علی
امروز جای تیغ تو زهرا بایستد
کاری کنم زمین به تماشا بایستد
حاشا که فاطمه به مدارا بایستد
باید به احترام تو دنیا بایستد
کعبه ملاک ردّ و قبول نماز نیست
تو قبلهای به قبله دیگر نیاز نیست
آمادهام که رفع گرفتاریات کنم
در این هوای درد هواداریات کنم
لشکر نیاز نیست، خودم یاریات کنم
در کوچههای شهر علمداریات کنم
پشت و پناه محکم تو دست فاطمه است
تا روز حشر پرچم تو دست فاطمه است
یک روح در وجود من و تو دمیده شد
زهرا برای یاری تو آفریده شد
حتی اگر که باد مخالف وزیده شد
از این به بعد کار به هر جا کشیده شد
بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو
در را اگر زدند علی پشت در مرو
در را زدند و فاطمه از جا بلند شد
آتش به جنگ آمد و دریا بلند شد
در پشت در نشست، در امّا بلند شد
ای روزگار ناله زهرا بلند شد
از آن به بعد بود که ماتم شروع شد
از پشت درب خانه محرم شروع شد
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
گهواره نیست کودکیات را فلک؟ که هست
فرمانبر تو نیست سما تا سمک؟ که هست
وقتی به خواب میروی ای کوثر کثیر
لالایی خدیجه نباشد، ملک که هست
آن روزۀ سه روزه نیازی به نان نداشت
ای زخمی محبت عالم! نمک که هست
وقتی حضور گریه تو را آب میکند
اشک علی نشسته برای کمک که هست
نقش کبود شانهات از ضربههای در
بر شانهٔ شبان سیه نیست حک؟ که هست
مُردیم از فراق تو، دل با چه خوش کنیم؟
قبری که نیست از تو به جا؟ یا فدک که هست...
#غلامرضا_شکوهی
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رزق عالم را به سر انگشت خود تقسیم کن
نور جنت را به برق خنده ات تنظیم کن
آسمان را با قنوت اشک هایت جان بده
چشم بی باران ما را با غمت ترمیم کن
ای که دنیا مستمند گوشه ی چشمان توست
با نگاه روشنت آینده را تسلیم کن
تا نلرزد خانه ی دل از هجوم درد ها
باب میلت زندگانی مرا ترسیم کن
دل چرا تاریک باشد، نور قبل از نورها؟
با ولایت هر سیاهی را به من تحریم کن
قصد دارم جان دهم در وقت گریه بر شما
مادرانه جان من را وقف این تصمیم کن
تا دوباره جان بگیرد چشم های مرتضی
خانم خانه، به حیدر خنده ای تقدیم کن
#حسن_کردی
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
نُه سال با تو شد سپری روزگار من
تنها تو بوده ای همه جا غمگسارمن
نُه سال با تو زندگی ام عاشقانه بود
من مرد خانه بودم و تو خانه دار من
ناراحتی من همه این است ؛ می روی
خوشحال می شوم نروی از کنار من
از آن زمان که خورد به بازوی تو غلاف
خانه نشین شده به خدا ذوالفقار من
هر روز گریه گریه فقط گریه کار تو
هر روز گریه گریه فقط گریه کار من
باشد برو ! " ز خاطر من که نمی رود
نه سال با تو شد سپری روزگار من"
#محمدحسن_بیاتلو
@raziolhossein
هدایت شده از شعر مذهبی رضیع الحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت #هجوم
تا شعله دست بر پَرِ خَیرُ النِّسا گذاشت
ما را میان غصهی بی انتها گذاشت
باران کجاست؟! شمعِ نبی ذرّهذرّه سوخت...
آتش چه حسرتی به دلِ ابرها گذاشت
دیوار و در مجال تقلّا نمی دهند
باید برای بالشکسته فضا گذاشت
در هیچ مَسلَکی زدنِ زن روا نبود
لعنت بر آنکه بدعت خود را بنا گذاشت
یک بیحیا که حُرمتِ چادر نمی شناخت
روی حجاب عصمت حق ، ردِّ پا گذاشت
آئینه را فشار لگد ، تکّه تکّه کرد...
آنقَدر خُردهشیشه دمِ خانه جا گذاشت!
مسمارِ خسته فاطمه را تکیهگاه دید
سَر را به روی مخزن سِرِّ خدا گذاشت
وقتی که گفت : فضّه خذینی!...، عـلـی نشست
مشکل زنانه بود...، که حیدر رها گذاشت
بندِ طناب دست علی را رها نکرد
سلمان به روی پیکر زهرا ، عبا گذاشت
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
دخت رسول و، این همه خونین جگر چرا؟
فلک نجات و، غرقه به موج خطر چرا؟
در مدّتی قلیل بسی درد و داغ دید
یک مادر جوان و خمیده کمر چرا؟
مسجد، کنار خانه و زهرا به درد و رنج
میرفت بر زیارت قبر پدر چرا؟
گیرم که بود بغض علی در نهاد تو
سیلی زدن به صورت زهرا، دگر چرا؟
سیلی زدی به مادر و، دستت شکسته باد!
مادر زدن مقابل چشم پسر چرا؟
گلچین اگر نداشت عداوت به باغبان
آتش زدن به باغ و شکستن شجر چرا