eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
200 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
الغیبت‌ُ عجب‌ کیفی‌ داره‌ تقصیر خودش‌ بود.شهید شده‌ که‌ شده‌.وقتی‌ قراره با ریختن‌ اولین ‌قطرۀ خون‌،همۀ گناهانش‌ پاک‌ شود،خیلی‌ بخیل‌ و از خودراضی‌ است‌ اگر آن‌ کتک‌هایی‌ را که‌ من‌ بهش‌ زدم‌،حلال‌ نکند!تازه‌،کتکی‌ هم‌ نبود. دوسه‌ تا پس‌‌گردنی‌،چهار پنج‌ تا لنگۀ پوتین‌،هفت‌ هشت‌ ده‌ تا لگد هم‌ توی‌ جشن‌ پتو! خیلی‌ فیلم‌ بود.دست‌ِ به‌ غیبت‌ کردنش‌ عالی‌ بود.اوایل‌ که‌ همش ‌می‌گفت‌: -الغیبت‌ُ عجب‌ کیفی‌ داره جدی‌ نمی‌گرفتم‌.بعداً فهمیدم‌ حضرت ‌آقا،اهل‌ همه‌جور غیبتی‌ هست‌.اهل‌ که‌ هیچ‌،استاده‌.جیم‌ شدن‌ از صبح‌گاه‌،رد شدن‌ ازلای‌ سیم‌خاردار پادگان‌ و رفتن‌ به‌ شهر و ازهمه‌ بدتر،غیبت‌ درجمع‌ و پشت‌سر این‌ و آن‌ حرف‌ زدن‌. جالب‌تر ازهمه‌ این‌ بود که‌ خودش‌ قانون‌ گذاشت‌.آن‌هم‌ مشروط‌.شرط‌ کرد که‌: -اگر غیبت‌ از نوع‌ اول‌(فرار از صبح‌گاه‌)را منظور نکنید‌،از آن‌ ساعت‌ به بعد هرکس‌ غیبت‌ دیگران‌ را کرد و پشت‌ سرشان‌ حرف‌ زد،هر چندنفر که ‌دراتاق‌ حضورداشتند،به‌ او پس‌گردنی‌ بزنند. خودش‌ باهمۀ چهار پنج ‌نفرمان‌ دست‌ داد و قول‌ داد.هنوز دستش‌ توی‌ دست‌مان‌ بود که‌ گفت‌: ـرضا تنبلی‌ رو به‌ اوج‌ خودش‌ رسونده‌ و یک‌ساعته‌ رفته‌ چایی‌ بیاره خب‌ خودش‌ گفته‌ بود بزنیم،‌و زدیم‌.البته‌ خداییش‌ من ‌بدجور زدم‌.خیلی‌ دردش‌ آمد؛ همان‌ شدکه‌ وقتی‌ توی‌ جادۀ فاو–ام‌القصر درعملیات‌ والفجر8‌ دیدمش‌،باهاش‌ روبوسی‌ کردم‌ و بابت‌ کتک‌هایی‌ که ‌زده‌ بودم‌،حلالیت‌ طلبیدم‌.خندید وگفت‌: -دم‌تون‌ گرم.همون‌ کتک‌های‌ شما باعث‌ شد که‌ حالادیگه‌ تنهایی‌ ازخودم‌ هم‌ می‌ترسم‌ پشت‌سر کسی‌ حرف‌ بزنم‌.می‌ترسم‌ ناخواسته‌ دستم ‌بخوره‌ توی‌ سرم! وقتی‌ فهمیدم‌"حسن‌ اردستانی‌" درعملیات‌ کربلای5‌ مفقودالاثر شد هم‌ خندیدم‌ هم‌ گریستم‌. کاشکی ‌امروز اوبود تابزند توی‌ سرم‌ که‌ این‌قدر پشت‌سر این‌ و آن‌ غیبت‌ نکنم‌! حسن اردستانی متولد:1347 شهادت: 23 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه. خاک‌سپاری 14 بهمن 1375 مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعۀ 26 ردیف 69 مکرر شمارۀ 53 حمید داودآبادی @hdavodabadi
وقتی عاشق خودم می‌شم! این هم پاک‌ترین و معصومانه ترین چهره ام در جنگ! اوایل بهمن ۱۳۶۴ قبل از عملیات والفجر ۸ خوزستان، شوشتر، منزل جانبازان معظمی‌نژاد عکاس: محمود معظمی‌نژاد خیلی با این عکسی که ۳۹ سال پیش بودم، حال می‌کنم. چرا؟! پاک بودم و معصوم. از دروغ، خودنمایی و ریا گریزان بودم. بو و عطر خوش گُل‌ها را گرفته بودم. نماز اول وقتم ترک نمی‌شد. تازه، بعضی وقت‌ها، به تقلید از دوستانم که نیستند دیگه، نمازشب هم می‌خوندم! کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان‌ خاکم که هستم این قدر کریه و زشت نشده بودم. قیافم برای دوستانم قابل شناسایی بود. رفقام به دوستی با من افتخار می‌کردند! نه اینکه بعد دوروز، ازم بگریزند و دیگه سراغم را نگیرند. حالا، خودم از خودم فرار می‌کنم! واقعا، اگر شهدا چهره امروزم را ببینند، خواهند شناخت؟! الله اکبر فکرش رو بکن، اگر اون موقعا پیج اینستاگرام داشتم، همین عکس رو استوری می‌کردم و براش پُست می‌ذاشتم، کیلو کیلو فالوور جمع میشد و هزار هزار کامنت i love you برام می اومد! چه حالی می‌داد! حتما با اون همه کامنت ‌و لایک، حتی اگر مثل امروز شهید نمی‌شدم، نکیر و منکر بهم حال می‌دادند و سوالات شب اول قبر رو بهم میرسوندن! اون وقت می‌شدم یه سلبریتی به تمام معنا و چی بهش میگن؟ اینفالوئسنتر؟! خدا هم که فالوورهام رو می‌دید، دستور می‌داد بدون هرگونه خفت‌گیری و بازخواست، پل صراط که می‌گن از مو باریک‌تره، برام بشه اتوبان و صاف برم بالاترین طبقه بهشت. حتی شاید دیگه به شفاعت شهدا هم ‌نیاز نداشتم! مسخره نکنید دیگه. از یک بازنده که هم خدا رو باخته، هم شهادت و رفقای شهیدش رو از دست داده، چه توقعی می‌ره جز آرزوهای دور و دراز، و خواب و تخیّل و رویا؟! همیشه به احوال آن روزم غبطه می خورم و از خدا می خوام با آن چهره، در یوم القیامت محشور بشم حمید داودآبادی
ارتباط مستقیم با حمید داودآبادی رزمنده، جانباز، نویسنده، عکاس و پژوهشگر در ایتا و تلگرام @davodabadi61