رک بگویم از همه رنجیدهام
از غریب و آشنا ترسیدهام
رد پای مهربانی نیست، نیست
من تمام کوچه را گردیدهام
سالها از بس که خوشبین بودهام
هر کلاغی را کبوتر دیدهام
وزن احساس شما را بارها
با ترازوی خودم سنجیدهام
بیخیال سردی آغوشها
من به آغوش خودم چسبیدهام
من شما را بارها و بارها
لا به لای هر دعا بخشیدهام
من تمام گریههایم را شبی
لا به لای واژهها خندیدهام .
بی تو محتاج تر
از تشنه به آبم امشب
بده از دسـت لبت باده ی نابـم امشب
شب آغوش تو را
کیست به من هدیه دهد؟
تا که بهتـر بشود حال خرابـم امشب… .