eitaa logo
‹؏ـقیلہ‌بنے‌هاشم⁶⁹🇵🇸›
3.3هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
149 فایل
اگر‌به‌خاطر«حمایت‌ازوطن»متهم به ساندیس‌خوری می‌شویم؛ماساندیس‌خوری‌را ترجیح‌می‌دهیم به «وطن‌فروشی» ساندیس‌خورهم‌که‌باشیم، الحمدلله جیــره‌خوارِدشمن نیستیم🔥! ناشناس' @AGHILEH_BANIHASHEM_69 کپی : همه جوره حلالِ ..
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست اردیبهشتِ هزار و چهارصد و سه ... از ساعت هفت بیدار شدم تا ساعتِ هشت و نیم کارهامو انجام دادم و آماده شدم ! قرار بود بریم حرم حرمِ حضرت معصومه دیدارِ رئیس جمهور... آقای ابراهیم رئیسی! • به مناسبت روز دختر قرار بود بچه های کلاسمون رو ببریم حرم یک تیر و دو نشون هم دیدار رئیس جمهور هم زیارت حضرت معصومه و تبریک روز دختر به محضرشان • ساعت ۹ نیم رسیدیم حرم یک ساعتی باید منتظر میماندیم تا آقای رئیسی می‌امدن... از طرفی خوشحال بودم که در نوجوانی قرار است رئیس جمهور مملکت را ببینم.. خب افتخاری بود برایم ! اینکه بنشینم پای صحبت آقای رئیسی کسی که هم منتقدش بودم هم طرفدارش ... هیجانی در دلم انداخته بود ؛
از طرفی دیگر ناراحت... سر و وضع بچه های کلاس خوب نبود چند باری خدام تذکر دادن و چند باری هم خودم نصیحتشان کردم اما یک گوششان در و یک گوششان دروازه... آخر هم سر حجابشان در حرم بحثم شد و گذاشتم و رفتم • همه در تلاطم نامه نوشتن بودن و من هم از فرصت استفاده کردم بهترین وقت بود برای اینکه برای آقای رئیسی در مورد حجاب و وضعیت خانم ها در حرم نامه بنویسم نوشتم ... اما حالا باید دنبال کسی میگشتم که نامه را به دستش برسانم از خادم که پرسیدم راهنمایی ام کرد مثل جکی جان می دوییدم تا رسیدم به آقایی که داشت نامه هارا میبرد همینطور که تند تند با پلاستیک پر از کاغذ میرفت نامه را انداختم داخل پلاستیک و نفس راحتی کشیدم...
• منتظر بودیم تا آقای رئیسی بیاید چند نفری کنارم هی پچ پچ کنان درباره اش بد میگفتن و هردفعه هم که میدیدن من دارم چپ چپ نگاهشان میکنم صحبتشان را قطع میکردن و بعد از برگرداندن سرم دوباره شروع میکردن ... • چیزی که متعجبم کرده بود تصویر آقای رئیسی در مانیتور حرم بود ! سخنرانی هایش را دیده بودم اما سفر های استانی اش را اینگونه نه ... آقای رئیسی بالای ماشینی وایساده بود برای مردم دست تکان میداد... محافظ داشت اما نگران نبود نگران نبود که شاید کسی بتواند بهش آسیبی برساند مردمی، خاکی،
برعکس بعضی ها که حتی شیشه ماشینشان هم نمی‌کشیدن پایین آقای رئیسی خیلی خودمانی بودن ... • همینکه وارد حرم شدن مردم شروع کردن به شعار دادن -بوی گل محمدی به شهر قم خوش آمدی -صل علی محمد یاور رهبر آمد تا چند ثانيه آقای رئیسی برای مردم دست تکان میدادن و من هم انگار تازه دارم دنیا را می‌بینم و با چشمانی گرد به آقای رئیسی نگاه میکردم ! چقدر از نزدیک نورانی تر بود... چقدر مهربان بود... • چندبار در سخنرانی هایش تکرار کرد ! من که کسی نیستم من یک طلبه ساده ام ... میگفت از من میپرسن نظر شما درباره حجاب چیست ؟ اما من باید بگویم نظر من مهم نیست این نظر خداست که مهمه و باید گفت ... چقدر حرف هایش شیرین بود !
زود رفتیم ... اما دومین چیزی که تعجبم را بیشتر کرده بود حضور معاون آقای رئیسی در روستای مان بود.. همان ساعت و همان وقت آقای رئیسی در مدرسه فیضیه سخنرانی داشتن و در همان موقع معاونشان برای بازدید از مسکن مهر های روستا آمده بودن ... همان موقع آقای رئیسی برایم عزیز تر شد . ••• ده روز از سفر آقای رئیسی به قم گذشت ... توی ماشین نشسته بودم کانال های ایتارا زیر و رو میکردم که چشمش خورد به یک پیام .... ⭕️ بالگرد حامل رئیس جمهور در منطقه عمومی ورزقان دچار سانحه «فرود سخت» شده است آیت‌الله رئیسی، آیت‌الله آل هاشم امام جمعه تبریز، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی و چند تن دیگر از همراهان از جمله سرنشینان این بالگرد بوده است. گروه‌های امدادی در مسیر اعزام به محل سانحه هستند.
با خودم گفتم چیزی نیست حتما باهاشون تماس میگیرن و ازشون با خبر میشن ... •• ۲ ساعت بعد که دوباره گوشی را چک کردم دیدم نه .. ماجرا خیلی بیشتر از این حرف هاست... فرود سخت همان سقوط ! بی خبری ... بلاتکلیفی دیوانه ام کرده بود تمام پیام های ایتا شده بود دعا برای سلامتی رئیس جمهور و همراهان نه می‌توانستم جیغ بزنم نه می‌توانستم گریه کنم نه کاری که از شدت استرسم کم کند ... ۱۲ ساعت تا پیدا شدن بالگرد طول کشید اما انگار ۱۲ سال بود ...
هرچقدر هوای مه آلود آذربایجان و قیزقلعه و .. را میدیدم چشمانم گرد تر میشد ! آخر تو این هوا و مه کجا رفتی مرد ؟! • عکس هایش را که میدیدم صدایش را که میشنیدم قلبم مچاله میشد ! و تنها آرزویم در آن موقع فقط خبر سلامتی اش بود هر کس را که می‌دیدی نگران سید بود و چشمانش پر از غم ناگفته ... تا دوازده ، یک شب بيدار بودم و منتظر خبر سلامتی اش ... اما همه سر درگم و نگران .! • ساعت چهار و پنج بود که از خواب بیدار شدم برای نماز ؛ اول از همه تلوزیون را روشن کردم و زدم شبکه خبر هیچ خبری نبود.. هنوز دنبال بالگرد میگشتن و هوا هم بدتر شده بود