اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
کاظم رفت دنبال دانشجوهایی که خانهاش را اجاره کرده بودند. سه تا بودند. خبر زنده بودنِ دو تایشان را د
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشهای از مستندِ نظارت میدانی رهبری انقلاب به وضعیت زلزلهزدگان بم در سال 82
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
واتسأپ آزاد شد؟!
گام اول؟!
جنابِ روزنامه! صفحه اولِ روزنامهدیواری پایههای اول تحصیلی رو که نبستی؟! یه ذره خودت رو کنترل کن جانم...
نیازی به تحلیل شرایط مدیریت اقتصادی و ... هم نیست واقعاً؛ طبیعتاً هم دولت داره کار میکنه؛ ولی اینطوری از هول حلیم توی دیگ افتادن برای یه رسانهای که ادعای کار حرفهای میکنه باعث تعجب و خندهس...!
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
حدوداً ده و نیمِ پریشب به خودم گفتم «الانِ سرمای استخوانسوز هیچ بنیبشری راهش را نمیکشد برود پای ی
یک چیزهایی شنیدهام و محمدجواد خبری داده به من...
... و من که این روزها مدام درگیر دریافت و گاهی نوشتنِ برخی از تجربههای افراد از برخوردشان با این شهید بودهام، حس میکنم این آقای شهید با بقیه فرق دارد؛ خیلی انگار فرق دارد!
#روایت_گمنامی
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
کلهام آن قدر بوی قرمهسبزی میداد که مدام توی سایتشان بودم! هر خبر و مطلبی میگذاشتند، جفتپا از پشت تکل میرفتم روی مچِ پایشان! مخصوصاً مطالبِ مرتبط با حضرت فاطمه سلاماللهعلیها. توی این ماجرا همیشه کمترین نظراتِ زیر مطالب برای آنها بود، بیشترینش برای ما. جوابی نداشتند بدهند، قفل میکردند آدمهایشان و ما شیعهها بودیم که جواب تو جواب، اینها را میپوکاندیم به هم! نه اینکه سُنی باشند، نه! وهابی بودند و برای همین تنمان خارش میکرد ولشان نکنیم!
سال هشتاد و هشت که رسید و خوردیم به انتخابات ماجرا جالبتر شد. یک ایمیل داشتم که طبیعتاً با اسم خودم بود و اسم من برای اینها ایجاد حساسیت نمیکرد؛ احمد؛ توی خبرنامهشان عضو بودم و ایمیلهای اعتقادی انها برای من هم ارسال میشد. میرحسین موسوی که زد توی جادهی انحراف و ایستاد توی سینهی نظام، آتش فتنه شعله کشید. دهه شصتیها بیشتر یادشان هست که ماجرا چطور شروع شد، ادامه پیدا کرد و به کجا رسید و ختم شد.
توی اوج درگیریهای عناصر فتنه با نظام، سایتِ وهابیِ مورد نظر که هنوز میرفتم توی آن و سرِ حقانیت شیعه درگیر میشدم، شروع کرد به فرستادنِ عکسنوشته، پوستر و لیست شعارهایی که باید توی خیابان میدادند. یک بسته کاملِ و آماده از تصاویری که باید توی آشوبهای خیابانی سر دست میگرفتند و شعارهایی که باید علیه جمهوری اسلامی میدادند. راستش من واکنشی به ایمیلها نشان ندادم. هر چند توی آن وضعیت، آن قدر ناراحت و عصبیِ اتفاقاتِ توی جامعه بودم که حد نداشت. جالب این بود که حتی آدرسها و مکانهای تجمع و درگیری در هر استان و شهر را میفرستادند؛ ساعت میدادند؛ ترغیب میکردند همه بروند؛ و در مجموع یک کارِ دقیق و برنامهریزی شده داشتند، هر چند حال به هم زن و چِندش...!
همهی اینها گذشت تا رسید به عاشورای سال هشتاد و هشت و حملهی فتنهگرها به مراسمهای عزاداری و اتش زدنِ حسینیه و ...! و من از همان روز خیالم یک جورهایی راحت شد! هر چند ناراحتِ این توهین و تعرض بودم اما فهمیدم فتنه، گور خودش را با این کار کند و تمام خواهد شد...
و نهم دیماه هشتاد و هشت شد نقطهی پایانِ رذالتِ اینها؛ مردم ریختند بیرون و بساطشان را جمع کردند و فتنهی 88 را کردند توی سطل زبالهی تاریخ؛ من اما این بار رفتم سراغ همان سایتِ وهابی و ایمیلهایی که برایم میآمد. یک متنِ دماغسوز نوشتم برای منبع ایمیلها و فرستادم تا جگرشان حال بیاید؛ دماغشان یحتمل بدجور سوخته بود که بعد از تمام شدن فتنه، سایتشان هم کمکم به هوا رفت؛ هر چند میدانم اینها توی رنگ و لعابهای دیگری باز هم سراغمان آمدند و خواهند آمد...
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
این کتابِ سفرنامهی باکو را معصومه صفاییراد نوشته. و انصافاً نثر خوب و شوخ و شنگی دارد...
اما اینکه یک دختر محجبهی ایرانی جرأت کند به تنهایی به این مدل سفرها برود جای تأمل ویژهتری هم دارد! از آن سفرهایی که آدم خیلی دوست دارد برود و پیشبینیناپذیری آن به جذابیتش کمک میکند...
به نظرم اگر میخواهید یک کتاب خوب بخوانید «آنجا که باد کوبد» را از دست ندهید...
#کتاب_بخونید_عزیزای_دل
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
میتوانست قهرمان اراذل و اوباش جهان باشد، اما «طوفان» نگذاشت؛ امام خمینی راست گفت «شنها مأمور خدا بودند!»
نه حتی قدرت نابودی یک انقلاب الهی، که حتی قبل از آن، قدرت نگهداشتن یک حکومتِ شیطانی را هم نداشت! در ضیافت شام شاه در شب عید کریسمس ۱۹۷۸ در کاخ نیاوران گفت «ایران در یک جای پر مخاطره به یک جزیره ثبات تبدیل شده!» یک سال بعدش شاه فرار کرده بود و توی ایران انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. جیمی کارتر نتوانست «شاه محبوب خودش!» را توی قدرت نگه دارد...
و جیمی دیروز ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴ توی صد سالگی مُرد. حالا باید برود جواب خونهایی که توی قدرت این دنیایی ریخته، توی آن دنیا بدهد...
#کارتر
#طوفان_طبس
#انقلاب_اسلامی
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
میتوانست قهرمان اراذل و اوباش جهان باشد، اما «طوفان» نگذاشت؛ امام خمینی راست گفت «شنها مأمور خدا ب
میان چرخ ما تا چرخ کارتر، تفاوت تا کجا باشد قشنگ است؟! 😉
#بسیجی_بی_ترمز
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
جمع شدن آدمهای متفاوت در یک جا همیشه جذاب است؛ مثل جمع شدن تیپ و قیافههایِ ظاهراً بی اعتقاد تا آدمهای یقهبستهی تسبیح به دستِ سر به زیرِ استغفراللهربیواتوبالیه!
و این جمع شدن را مثلاً توی تشییع پیکر شهید حاج قاسم یا شهید سید ابراهیم لابد دیدهاید؟
دیشب فرصتی شد و این جمع شدنِ دوستداشتنی را کنار آقای شهید پارک غدیر دوباره دیدم! ناسلامتی رفته بودم که با بچهها بساط موکب را راست و ردیف کنیم، اما دیدم آقایون و داداشا، کاپشن انداخته روی شانه چایی را بار گذاشتهاند و آمادهی پذیراییاند از خلقالله. خود جوش و دست به کار و بی معطل شدنِ پای این و آن.
دیشب که سر آقای شهید هم حسابی شلوغ بود، دیدن ترکیب بچه بسیجیهای خادمالشهدا و رفقایِ داشمشتی و به اتحاد رسیدنشان در سرآوریِ به مهمانهای همهمدلیِ آقای شهید خیلی دلگرمی داد...
#روایت_گمنامی
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
این حامد عسکری یک خال سیاه عربی دارد که عجیب دلبری میکند؛ یک جوری این کتاب را نوشته که هر وقت حال و اعصاب و حوصله و انگیزه و رغبت کتاب خواندن هم نداشته باشی، دوست داری برداری دل سیر بخوانیاش!
نمیدانم سر صبحی چطور شد دست بردم وسط جمعیتِ کتابهای کتابخانه و این یکی افتاد توی دستم، ولی به هر حال دوباره دارم میخوانمش...
و خال سیاه عربی را بخوانید، عاشقش میشوید.
#کتاب_بخونید_عزیزای_دل
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT