فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حرفها رو بشنویم و اشکهای این دختر رو ببینیم...
و این خشم رو توی وجود خودمون نگه داریم و تقویت کنیم، تا نوبت انتقام گرفتنْ دست و دلمون نلرزه!
#غزه
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
وطنفروشهای کثیف...!
۲۳ مرداد سالروز جدا کردن بحرین از کشور توسط پهلویها!
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیُ_شش
تاول زدن پا اتفاقی عادیست توی مشّایه و دکتری کردن برای پیشگیری از این اتفاق و یا علاج بعد از واقعه بسیار عادی و مرسوم و متداول و معمول!
رفتهها همیشه نسخههای مختلفی برای مشّایهاولیها میپیچند اعم از اینکه دمپایی یا کفش بزرگتر از پا بردارند یا فلان مدل یا برند کفش یا دمپایی را بخرند یا...؛ که همگی قابل تأمل، جواب داده و ارزشمندند...
برای درمان تاول پا هم توی جاده درمانگاههای ریز و درشتی وجود دارد که به محض مراجعه، تاول پا را درمان و پانسمان میکنند، جوری که انگار نه انگار تاولی بوده یا هست...
اما نوعی از معالجه تاول پا داریم که در بسیاری از موکبها در جریانند؛ و دکتریِ آن هم بر عهدهی یک یا چند نفر از افراد وابسته به موکبهاست.
اینها نخسوزنشان همیشه دم دست است و کارشان خالی کردن آب تاول و رد کردن نخ از میان آن، تا هم پوست تاول جدا نشود و هم دوباره آب نیندازد و هم توی مسیر خشک شود و مشکل رفع شود...
در این فیلمی که چند سال قبل گرفتم، جوانی از دستاندرکاران موکب دارد تاول پای زائری را درمان میکند. از شما چه پنهان که بخشی از آن را سانسور کردهام! که دلتان بههم نزند! گفتن هم ندارد :)
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
طلبهی عزیزی خونه و زندگیش رو در قم گذاشته برای پذیرایی و پشتیبانی از زائران سیدالشهداء، زائرینی که از مسیر قم رد میشن برای رفتن به مرز...
طبیعتاً اسکان و پذیرایی از شصت هفتاد زائر در طول روز هم سخته هم هزینهبر؛ اگه دوست دارید شریک این کار خیر بشین، بسمالله...
6063731179491908بنام حمیدرضا متین بزنید روی شماره کپی میشه اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
May 11
#سیُ_هفت
به رسم هر ساله که یکجایی در بله یا ایتا این مطلب رو میگذارم، امسال هم در آستانهی رفتن به پیادهروی اربعین اینجا مینویسم؛
بزرگوارانی که به هر دلیلی امسال مسافر سیدالشهداء نیستند، اسم و رسم خود رو برام خصوصی بفرستند تا در مشّایه چند قدم با اسمشون بردارم و براشون دعا کنم انشاءالله...
خصوصی بنده👇
@ahmadkarimii
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
May 11
#سیُ_هشت
صبحِ روزهای سفر، صبحِ دلشورههای بیمعنی است! دل آدم هو بر میدارد. نمیداند با خودش چند چند است! معدهاش پیچ و تاب میخورد و بین گشنگی و چیزی نخواستن گیج میزند. ندیدم کسی قبل از سفر، خیلی حال عادی و روی فرمی داشته باشد، حتی اگر ظاهراً این را نشان ندهد. آدم دارد به لحظههای تغییر در روند عادی زندگی نزدیک میشود و تغییر همیشه دلشوره میآورد...
امروز برای من از همان روزهاست. روز رفتن به سفر. درگیر با لحظههای آخر ماندن توی امن و امان خانه. و زمان نزدیکی به لحظههای پیشبینی نشده. و از سال 92 که سفرِ کربلایِ زمان اربعین را تجربه میکنم، آستانهی سفر برایم مهمتر از آستانهی هر سفریست! یک جورهایی دلم تاپ تاپ میکند که اصلاً خودِ سفر اتفاق میافتد یا نه! با اینکه همیشه چند ماه زودتر برای این سفر مقدمهچینی میکنم و چند هفته زودتر نحوهی رفتن و وسیلهی رفتنم صد در صدی میشود.
اما اربعین تا سه چهار سال پیش برام یک دغدغهی علاوهتری داشت به اسم «دوربین.» یک دوربین یک کیلوییِ نافرمِ حساس که آدم نمیدانست کجایِ دلش بگذارد! نه توی کولهپشتی جایی داشت و نه به راحتی میشد انداخت روی شانه و هر جایی برد! هر چند به عکاسیِ توی جادهاش میارزید. یعنی خود دوربین یک کلاسِ کاری دارد توی جاده که آدم را از بقیه متمایز میکند. حتی با اینکه همهی آدمهای جاده تقریباً گوشیِ مناسبِ عکاسی دارند، اما باز دوربین حرفهای چیزِ دیگریست. و دوربین حرفهای کارهایی میکند که دوربینِ گوشی حتی آرزوی آن را نمیکند!
از حدودِ سه سال قبل که عطای دوربین را به لقاش بخشیدم، مسافرتِ اربعین چیزِ دیگری شده. تازه بعد از زمین گذاشتن دوربین بود که حال سفر تغییر کرد. رفع شدن دغدغههایی از قبیلِ پیدا کردن زاویهدید مناسب و شکار سوژههای متنوعِ توی جاده، سَبُکم کرد. از طرفی خیالم راحت است که غوغای اربعینی سیدالشهداء دیده میشود. همین طور که عالمگیر شده و دارد هر روز بیشتر از قبل جهان را درگیر خودش میکند.
امسال اما امیدوارم بتوانم روایت کنم. و این روایتها البته فارغ از هر سطح و کیفیتی که دارد یک هدف را دنبال میکند؛ اینکه مخاطبش را ببرد به عمقِ جزئیاتِ مشّایه و آدمهاش. و سهمِ خود را به اندازهی خودش و دِین خود را به اندازهای که بتواند به جریانِ اربعین و سیدالشهداء ادا کند.
راستش الان که دارم فکرش را میکنم، میبینم باید زودتر از اینها به سمتِ نوشتنِ روایتهای جاده میرفتم؛ از همان زمانی که به بخشیِ از کاروان ما که میرفت سمت سامرا حمله شد و دو تا شهید دادیم! همان زمانی که «وحید» آخرین روزها و ساعات زندگیش را کنارمان توی جاده بود و همان روزهایی که لحظه لحظهاش میتوانست با کلمات ثبت شوند و نشد...
تا حالایِ روایتِ سی و هفتم_هشتم نوشتم از سفرهای قبلی و در مورد تصاویرِ سالهای قبل. انشاءالله از این جای کار از سفر امسال برایتان مینویسم؛ امید که ذرهای از وظیفهی خودم در قبال امام حسین علیه السلام را به درستی انجام دهم... انشاءالله
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#سیُ_نه
این زرد قناری قرار بود ما را برساند چزابه! نه اینکه حالا که نمیرساندْ وسط راه خراب شده باشد؛ نه! همان اول کار توی پلهْ راننده فرمود این قناری خیلی بکشد تا ترمینال یزد! فقط همین که زنده بدهدتان دست یکی اتوبوس دیگر!
همانْ پیشبینیناپذیری سفر بود که روایت قبلی نوشتم؟! همان دست و پامان را بست؛ الان که حدود دو و نیم است، دست به دست شدیم با اتوبوس سفید تازهای که رانندهاش البته سر یک چیزی ناراحت است؛ داشت آن جلو جوری حرف میزد که تا آخر ماشین صداش میآمد...
به هر حال راه افتادیم؛ با حدود چهل تا خوشسعادت که توی گذرنامهشان مُهر سیدالشهداء خورده...
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#چهل
کتاب خواندن توی بالا و پایین جاده همیشه برام همراه بود با سرگیجه و حالت تهوع! چند سالیست اما خود به خود خوب شدهام و الحمدلله میتوانم توی ماشین هم بخوانم...
واقعاً کسر شأنِ یک کتابخوان است توی جاده و زمان فتوفراوانِ سفر نتواند کتاب دست بگیرد، یک جورهایی کسر لاتی دارد انگار؛ به غرورِ کتابخوانیم بر میخورد قبلاًها...
البته هر کتابی به درد ماشین نمیخورد مخصوصاً اینکه گوشیِ متصل به اینترنت هم دمِ دست و بالت باشد.
این یکی اما از کتابهای خوب بازار نشر است که مدتیست دستم رسیده اما عمدا نخواندم که توی ماشین بخوانمش...
خبرنگار دو دلاری؛ روایتهای حامد هادیان خبرنگار جنگ است از ماههای اول جنگ اوکراین و روسیه. بنده خدا امن و امان ایران را رها کرده، رفته وسط یک جنگ اروپایی تا این کتاب خوشنوشتش برسد دست منی که توی مسیر رفتن به کربلام...
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#چهلُ_یک
موکبداری گره خورده با جاده نجف کربلا؛ و آن چیزی که در همهی اقصینقاط دنیا از ایران گرفته تا آمریکا به اسم موکب میبینیم، همهْ رودهای منشعب شده از اقیانوسِ مشّایهست...
اینجا روستای «آسپاسِ» اقلیدِ فارس است؛ که یک رود از مشّایه داخلش جریان یافته. و مردمش به شرف خدمتگزاری زائران سیدالشهداء نائل شدهاند.
نماز جماعت را اینجا خواندیم، پشت سر آخوندِ همین روستا. نگذاشتند بعد از نماز و جایتان خالیْ بعد از خوردن چایی و آویشن بزنیم به جاده! زور شدند شام را همانجا باشیم. جایتان خالی. ماهیپلویی زدیم به بدن که نمونهاش توی شمال و جنوب کشور هم گیرمان نمیآمد!
وسط عشقبازی با ماهیِ فدایی زائر سیدالشهداء، قاصدکِ سرگردانی نشست روی دستم! و من باز مثل بچگیهام آرزو کردم! شما هم وقتی قاصدک میدیدید آرزو میکردید؟! الان چطور...؟!
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#چهلُ_دو
... و اهواز دیوار به دیوار موکب است. دسته دسته آدم هم ایستادهاند و پذیرایی میشوند. و شیوههای پذیرایی هم مال خود اینجاست.
بزرگ و جوانشان پرچم دست میگیرند وسط جاده. این تو بمیری هم از آن تو بمیریها نیست که بگذارند راحت رد بشوی! باید اتوبوس خالی کنی و یک چای و صبحانه مهمانشان باشی.
راه فرار البته التماس است! «باید به مرز برسیم وگرنه به گرما میخوریم!» «موکب قبلی پذیرایی شدهایم!» و ...
البته همیشه جواب نمیدهد. سالهای قبل بعضی از همین موکبداران اهوازی حتی جلوی اتوبوسْ دراز به دراز خوابیدند که زائر امام حسین بدون پذیرایی ازشان نگذرد. و رانندهها این وقتها بیشتر از مسافران حرص و جوش میخورند!
مردم جنوب و آدمهای در مسیر زائرین سیدالشهداء از سال ۹۲ و اوجگیری جریان اربعین، یک هویت تازه پیدا کردهاند که با هیچ امتیازی در دنیا عوضش نمیکنند؛ امتیاز خادمی برای سیدالشهداء...
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#چهلُ_سه
و مرزها همیشه آدمها را از خانه و زندگی و دلبستگیهاشان دور نمیکنند...
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#چهلُ_چهار
حال ونهای عراقیِ پر از مسافر ایرانی دیدنیست. یکی دارد با آن یکی ترکی حرف میزند و بغل دستیهای من عربی با تلفن در حال صحبتند و ما فارسها داریم شوخیهای یزدی میبدی میکنیم!
از گرمایی که میگفتند خبری نیست. گرمای شلوغی جمعیت زائر اما درجهاش از صد هم بالاتر رفته! ما الان منتظر یکی دو تا مسافر دیگریم که چهل هزار دیناری از کیسهی رزقِ راننده کم نشود...
و بریم نجف... یه دل سیر دم ایوون طلا...
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#چهلُ_پنج
سوال شده برام؛
زائر ایرانی توی ون عراقی کتابِ روایتِ جنگِ روسیه و اوکراین را با نشانکِ صفحهی نقشهی فلسطینْ بخواند، سرانهی مطالعهی کدام کشور تکان میخورد؟!
#کتاب_خبرنگار_دو_دلاری
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#چهلُ_شش
چند روایت قبلتر نوشته بودم از موکبها که از ایران تا آمریکا، همه رودهایِ منشعب از اقیانوسِ مشّایهست...
این عکسها مال موکبهای بعد از مرز هستند. موکبهایی که توی مسیر از هر جایی بعد از مرزهای مختلف عراق به سمت کربلا ساخته شدهاند و هر کدام مال خانواده، عشیره یا مسجد و حسینیهایست.
خدمترسانی آنها هم مال زمانهای شلوغی جاده در زمانهای معین و خاص است...
زائرالحسین توی این مسیر نه تشنگی میخورد نه گرسنگی و تا برسد به کربلا، تأمین است...
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT