eitaa logo
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
464 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
وَڪَفیٰ‌بِرَبِّكَ‌هادیاًوَنَصیراً [برای‌هدایت‌ویاری‌تو،پروردگارت‌کافی‌ست💗. ] تولدمون : 1402/1/8 ^^ کپی؟!قبلش یه صلوات برای سلامتی بابامهدی بفرست :)✨ درخدمتم : @Axjrjgx
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ جایگاه زن در اسلام: گل(ریحانه) جایگاه زن در جوامع غربی:کالای جنسی جالبه به ما میگن زن‌سِتیز به جوامع غربی میگن متمدن‌،مدافع حقوق زنان😏☀️
هیچ‌قدرتی .. شیرپاکی‌که‌خوردی‌حلالت‌حاج‌مهدی✨"
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 #پارت‌هشتم #رمان_اقیانوس‌مشرق عمران به صدای پچ پچِ خفیفی از خواب بیدار میشود و س
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 +داشتم با خودم فکر می کردم در این نیمه شب، چه چیزی ممکن است دلیلی قانع کننده باری گریه های پینه دوز باشد؟ پینه دوز سر تکان می دهد: _بهتر بود به جای گریه های بی وقتِ پینه دوز، به پاهای خودت فکر کنی، جوان. لبخندش بیشتر مهربانانه است تا نصیحت. _در لیوانی زهر بریزی و بنوشی کارگرتر است تا اینکه با این زخم ها راه بروی. در گوش هایت فرو کن که برای تماشای دریای شمال که این همه آرزویش را داری، داشتن پاها،از داشتن چشم ها واجب تر است. عِمران سر برمیگرداند و به پاهایش نگاه می کند. آهسته دستی بر آنها می کشد. +من خواب بودم که صدای تو مرا ترساند. نمیدانم چرا از خیالم گذشت که مبادا توطئه ای در کار است. درد این آبله ها حریف کنجکاوی ام نشد. پینه دوز با همان پارچهٔ سفید، ردّ نمناک زیر چشمش را پاک می کند و دستمال را با مراقبتی خاص تا می زند و دوباره به جیب پیراهنش برمیگرداند. _صدای بلندم را بر من ببخش. یادم نبود که امشب، حبیب خدا در این خانه است. با همان لبخند به چشمانش اشاره میکند: _گریستن برای این چَشم ها، تنها چاره است. این چَشم ها بیشتر از دل حرف شنوی دارند تا از عقل. چون دلتنگ شوند،جر گریه دستشان به جایی بند نیست! عِمران با تعجب به پینه دوز خیره میشود: +آیا آنچه شنیدم مناجات نبود؟ _نمی دانم اسمش را می شوند مناجات گذاشت یا نه! +مناجات در برابر دیوار؟! پینه دوز سر بلند می کند و به ستاره های بیشمار آسمان خیره می شود: _در برابر آن سال ها که در جنوب زندگی می کرده ای، چیزی دربارهٔ شیعیان شنیده ای؟ ادامه دارد . . .!_ .🤍ᗩᒪIᕼᗩᑎ_313🤍.
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 عِمران شانه اش را می دهد بالا: +نه آنقدر که از ماناجات رو به دیوارشان مبهوت نباشم. تنها به قدر کفایت می دانم. _بگو چه می دانی؟ +می داننم فرقه هستند جدا شده از فرقه ای دیگر، شاخه ای از شاخه های درخت اسلام. کم شنیده ام یا دروغ؟ پینه دوز آهسته دستش را در آب حوض سنگی فرو می برد... و آب می شکند و موج بر میدارد. _پس خودت مسلمان نیستی. نِصراتی هستی یا یهودی؟ عِمران شانه بالا می دهد: +هیچ یک. من در جستجوی آب حیاتم پینه دوز. کدام یک از این ها در این راه به کارم می آید؟ یهود یا نصارا؟ دستان پینه دوز در آب موج می خورد. سرش را بلند می کند و به عِمران نگاه می کند: _پس مقصود تو از زیستن، تنها آب حیات است و هر آنچه در این دنیاست، وسیله است برای رسیدن به آن. عِمران سر تکان می دهد، پینه دوز به موج های روی آب نگاه می کند و می گوید:《پس به من بگو خدا کجای زندگانی توست؟》 عِمران سر برمی دارد و به ستاره های آسمان چشم می دوزد: +خداوند؟! شهابی از سویی می گذرد. عِمران در سکوت، واژه ها را در سرش مرتب می کند و می گوید:《پینه دوز... من نه گَبرم ، نه کافرم، نه مشرک.》 پینه دوز لبخندی می زند: _الحمداللّٰه رب العالمین، پس بگو چه هستی؟ ادامه دارد . . .!_ .🤍ᗩᒪIᕼᗩᑎ_313🤍.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امتحان کنین اگه نتیجه داد ب منم بگین😁💕 [برا نماز صبح خواب میمونیم . چیکار کنیم بیدارشیم؟]
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
امتحان کنین اگه نتیجه داد ب منم بگین😁💕 [برا نماز صبح خواب میمونیم . چیکار کنیم بیدارشیم؟]
اهم اهم..بله کاملا جوابگوعه ، بنده دیشب ساعتو کوک کردم و گذاشتم رو طاقچه بلند اتاق که باید براش یه چی زیر پات بذاری که دستت برسه ، منم وقتی ساعت زنگ خورد تا برم بالا بردارمش بیارمش پایین و خاموشش کنم خوابم پرید.. کاملا صحت دارد.
نام کتاب : ناقوس ها به صدا در می‌آیند نویسنده : ابراهیم حسن‌بیگی مردی مسیحی که کشیش یک کلیسا بوده ، میخائیلِ ایوانف ، با مردی به نامِ "علی" آشنا میشه و به گفته ی دوستِ مسیحی اش _ جرج جرداق _ که شیفته و اخلاق علی‌ست ، امام مسلمانان است ؛ ..