#حکایات_علماء
⭕️ کنایه فیض کاشانی و تربیت مجتهدی به عظمت آقاجمال خوانساری...
💠 سالى ملّامحسن فيض در سفر زيارت بيتالله الحرام، در شهر اصفهان بر آقا سيّدحسين خوانساری وارد شد. آقاجمال فرزند آقاحسين در مجلس بود. ملّامحسن مسألهاى از آقاجمال سؤال كرد، آقاجمال نتوانست درست جواب بدهد!
🔸ملّامحسن دست بر دست زده و گفت: حيف كه درِ خانه آقا سيّدحسين بسته شد! آقا جمال كه تا آن وقت اوقات خود را به بطالت و تفريح ضايع مىكرد، وقتى كه اين حرف را از ملّامحسن شنيد متأثّر شد. از آن روز با جدّيت و كوشش شبانهروزى مشغول خواندن درس شد...
🔹تا آنكه پس از يک سال ملّامحسن از مكّه مراجعت كرد و در اصفهان وارد منزل آقا سيّدحسين شد. باز با آقاجمال مشغول صحبت شد، ديد آقاجمال بسيار #صاحب_فضيلت و علم شده و مسائل را خوب جواب مىدهد! گفت:
- اين آقاجمال، آن آقاجمالی نيست كه من پارسال ديدم...
🔸بالأخره آقاجمال خوانسارى در تلاش و كوشش براى تحصيل علم و در مطالعه به حدّى رسيده بود كه شبى براى او شام آوردند. در موقعى كه آقا مشغول مطالعه بود، سفره را در كنار او گذارده و رفتند.
🔹آقا هيچ ملتفت غذا نشد، تا آنكه يک دفعه شنيد كه اذان صبح مىگويند، آقا سر برداشت، ديد شام حاضر است، گفت: چرا دير آورديد؟ گفتند: ما آن را در اوّل شب آورديم و شما ملتفت نشديد!
📎 منابع تمامی مطالب، در آرشیو مجموعه موجود میباشد.
📚 همراه با عالمان شیعه| حجره فقاهت
🆔 @hojre_feghahat
🆔 @alsqlyn