حکایت
⚫️ به مناسبت شهادت
امام صادق علیهالسلام ⚫️
مردى خدمت #امام_صادق عليه السّلام رسيد و به حضرت عرض كرد : اى فرزند رسول خدا ! #خواب ديده ام كه گويا در بيرون از شهر #كوفه در جايى هستم كه آن را مىشناسم و گويى شبحى از چوب يا مردى تراشيده شده از چوب بر اسبى چوبي سوار است و شمشير خود را به من نشان می دهد و من در حالى كه ترسيده و هراسان بودم به او نگاه مىكردم.
امام عليه السّلام فرمود : تو مىخواهى #زندگى فردى را بربايى [تباه سازى] ؛ پس بترس از خدايى كه تو را آفريده و سپس تو را بميراند.
آن مرد[با شنيدن اين سخن]گفت : گواهى مىدهم كه به تو #علم داده شده و آن را از معدنش دریافت کرده ای .
اى فرزند رسول خدا ! اکنون شما را از آنچه برایم #تعبير و تفسیر کردی آگاه مى کنم .
مردى از #همسايگانم نزد من آمد و ملك خود را براى فروش بر من عرضه کرد و من تصميم گرفتم با قيمت بسيار ناچيزى آن را به چنگ آورم ؛ زيرا مى دانستم خواهانى جز من ندارد .
امام عليه السّلام فرمود : آیا همسايه ی تو ما را #دوست مىدارد و از دشمن ما #تبرى و بیزاری مىجويد؟
او گفت : بله . او انسانی با #بصیرت و استوار در امور #دین است و من به درگاه خداوند عزّ و جلّ و پيشگاه شما از تصميم و نيّت خود #توبه مىكنم .
سپس پرسید : اى فرزند رسول خدا ! اگر او #ناصبى و دشمن شما بود ، انجام اين كار بر من جایز بود ؟
امام صادق عليه السّلام فرمود : #امانت را به هر كه تو را #امين دانسته و خواهان خيرخواهى توست رد كن اگر چه به قاتل #امام_حسين عليه السّلام .
« ...فَقَال : أَدِّ اَلْأَمَانَةَ لِمَنِ اِئْتَمَنَكَ وَ أَرَادَ مِنْكَ اَلنَّصِيحَةَ وَ لَوْ إِلَى قَاتِلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ . »
🗂منبع :
کافی ، ج ۸ ، ص ۲۹۳
#لیس_منا_من_خان_بالأمانه
#امانتداری
#همسایه
#محبت
#اسلام
🚩 پنجم ربیع الاول: سالروز رحلت حضرت سکینه بنت الحسین علیهماالسلام
#حضرت_سکینه دختر #امام_حسین علیهماالسلام، ۵۶ سال پس از واقعهی کربلا، در شب پنجم ربیع الاوّل سال ۱۱۷ هجری در مدینه وفات کردند. [۱]
مادر ایشان #حضرت_رباب علیهاالسلام است که با هم در واقعهی کربلا حضور داشتند و همراه با اسرای اهل بیت، به #کوفه و #شام و سپس به مدینه مراجعت نمودند.
آن حضرت در طول حیاتشان، فقط با پسر عموی خود، عبدالله پسر #امام_مجتبی علیهالسلام ازدواج نمودند و تهمتها و ادّعاهای دیگر در این زمینه مردود و ساختهی مخالفین است. (امام مجتبی علیهالسلام چند پسر به نام عبدالله داشتند که کوچکترین آنها در روز #عاشورا در قتلگاه به شهادت رسید و این عبدالله، برادر اوست.) [۲]
پس از وفات آن حضرت، خالد بن عبدالملک، حاکم ملعون مدینه که در نظر داشت با به تعویق افتادن تشییع جنازه و بر اثر گرمی هوا، به بدن مطهّر ایشان جسارت شود، گفت: «صبر کنید من برای نماز خواندن بر جنازه میآیم»، ولی نیامد. لذا پیکر مطهّر آن مخدّره تا شب دفن نشد. پس از آن، یحیی بن حسن علیهالسلام (و به قولی محمّد بن عبدالله، نفس زکیّة) بر جنازهی ایشان نماز خواند و پیکر پاک آن علویّه را با احترام در قبرستان بقیع به خاک سپردند. [۳]
📚 منابع:
[۱] معالی السبطین، ج۲، ص۲۱۷
[۲] العقیلة و الفواطم علیهنَّالسلام، ص۱۸۵
[۳] فیض العلام، ص۲۰۵
@alsqlyn