eitaa logo
@Imam7tom
386 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
15.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
کانال امام موسی کاظم علیه االسلام حاوی مطالب مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
‍   های  (عج) 💥1. : هنگامیکه امام زمان (عج) ظهور می فرماید اولین لطفی که به مردم می کنند این است که را کامل می کنند . امام باقر (ع) فرمودند:هنگامیکه قائم ما قیام کند دستش را بر سر بندگان می گذارد و عقل و خرد های انان را جمع می آورد اخلاقشان را کامل می گرداند و به وسیله ی او مردم به رشد و کمال می رسند. ☀️2. : پیامبر خدا(ص)فرمودند:امت من در زمان مهدی (عج)آنچنان از نعمت های الهی بهرمند میشوند که هرگز نظیر آن دیده نشده است,آسمان باران رحمتش را به صورت آسا برآنها فرو می ریزد, زمین چیزی از گیاهانش را در خود باقی نمی گذارد و همه را می رویاند در آن روز ثروت به روی هم انباشته می شود به طوریکه هرکس بگوید:ای مهدی به من عطا کن می فرماید (آنچه خواستی) بگیر. ☀️3. نیازی_مردم: پیامبر خدا (ص) فرمودند:در آن هنگام زمین گنجینه های خود را برای او آشکار می سازد و برکت هایش را بیرون می ریزد انسان برای صدقه دادن و بخشش کردن جائی را نمی یابد زیرا بی نیازی همه ی مومنین را دربر می گیرد.باز پیامبر اکرم (ص)فرمودند:ایشان ثروت را به فراوانی در بین مردم می بخشد   کسی که درصدد صدقه دادن باشد اموالی را برداشته و بر مردم عرضه می کند اما به هرکس عرضه می کند می گوید من نیازی ندارم. 🌟4. : امیر مومنان(ع)فرمودند:اولین چیزی که از عدالت مهدی ظاهر می گردد این است که در سرتاسر جهان اعلام می شود هر کس از شیعیان ما بستانکار است یاد آوری کند اگر کسی به اندازه ی یک دانه سیر و یا خردل بستانکار باشد به او عطا می کند تا چه رسد به کسانیکه هزاران هزار درهم و دینار طلبکار باشند هرکس   هرچقدر طلبکار باشد به او عطا می فرماید. ⚡️5. : امیر مومنان (ع)فرمودند:راه ها امن می شود به طوریکه یک از عراق به شام می رود و پای خود را جز بر روی گیاه نمی گذارد جواهرش را بر سرش گذاشته از هیچ درنده و درزنده خوئی نمی ترسد امنیت و آسایش از هر نظر تمام دنیا را فرا می گیرد و جائی در کره ی زمین باقی نمی ماند مگر اینکه تمام آن از گل و گیاه سبز و خرم می شود. ⛅️6. : در آن زمان هیچ نوع گرفتاری و بیماری نخواهد بود امام باقر (ع)فرمودند:هرکس قائم اهل بیت ما را درک کند اگر باشد بهبودی می یابد و اگر باشد نیرومند می شود. 🌤7. و : بر خلاف آنچه دشمنان بر ما تلقین کرده انداو همچون مهربان می باشد که همه به او پناه می برندو به او عشق و مهر می ورزند.رسول خدا(ص) فرمودند:امت اسلام به مهدی مهر می ورزند و به سویش پناه می برند چنانکه زنبوران عسل به ملکه ی خود پناه می جویند او را در پهنه ی گیتی می گستراند صفا و صمیمیت صدر اسلام را به آنها باز میگرداند خفته ای را بیدار نمی کند خونی را نمی ریزدمردم در زمان ظهور حضرت همچون قبل از ظهور نخواهند بود که خون یکدیگر را به راحتی و مثل زمان جاهلیت بریزند . درآن هنگام   پرندگان در آشیانه های خود شادمانندو ماهیان در قعر دریا ها به سرور می پردازند چشمه سار ها سرازیر شده و زمین چندین برابر محصول خود را می رو یاند ساکنان زمین و آسمان به او عشق می ورزند آسمان بارانش را فرو می ریزد و زمین گیاهانش را می رویاند.او هفت یا هشت یا نه سال در میان مردم زندگی می کند زندگان آرزو می کنند که ایکاش نیاکانشان زنده بودند و آن عدالت و آرامش را مشاهده می کردندو می دیدند که چگونه خداوند برکات خود را بر اهل زمین نازل فرموده است . ☀️8. : امیر مومنان (ع) فرمودند:مهدی شرق و غرب عالم را تحت خود در می آورد در آن زمان گرگ و گوسفند در یک مکان زندی می کنند کودکان خردسال با و ها بازی می کنند و آسیبی به آنها نمی رسد از جهان رخت بر می بندد و تنها خیر و نیکی باقی می ماند. 🌟9. : امام صادق (ع) فرمودند:علم 27 حرف است و تا زمان مهدی بیش از 2 حرف کشف نمی شود ولکن حضرتش هر 27 حرف از علوم را پرده بر میدارد. ⭐️10. : امام صادق (ع) فرمودند:همه ی ادیان و مذاهب از روی زمین برداشته می شوند و جز دین خالص( ) باقی نمی ماند.به خدا سوگند که همه ناهماهنگی ادیان و مذاهب از بین می رود و فقط یک دین در سرتاسر جهان حکومت می کند چنان که خداوند(در قرآن) می فرماید: ان الدین عند الله الاسلام فقط دین در نزد خدا اسلام است و بس .(آل عمران/19) 📚(بحارالانوار ج52 ص 336 - بشارهالاسلام ص 265 - منتخب الاثر ص 486 - مسند احمد حنبل ج 2 ص 52 برگرفته از کتاب اسرار آفرینش
♻️ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را با زبان دوست داریم یا با قلب و زبان ؟؟؟ روزى از روزها امیرالمؤمنین على (ع) در مسجد كوفه نشسته بود. مردى از اهل كوفه به خدمت آن حضرت رسيده و بعد از سلام عرض كرد: من شما را دوست دارم. امام (ع) فرمودند: با يا و زبان؟ جواب داد: با قلب و زبان شما را دوست دارم. حضرت فرمودند: انشاءالله به تو نشان خواهم داد كه چه كسى مرا با دل و زبان دوست دارد. امام (ع) فرمودند: برخيز با من بيا. از كوفه بيرون رفتند و حضرت فرمودند: چشمت را روى هم بگذار. آن مرد چشمانش را روى هم گذاشت و سه قدم برداشت . حضرت فرمودند: چشمت را باز كن، چشمش را باز كرد. خودش را در شهرى بزرگ ديد كه مردم آن بعضى و برخى بودند. امام فرمودند: با من بيا تا و زبانى را به تو معرفى كنم. رفتند تا به دكان قصابى رسيدند. امام درهمى به آن مرد داده و فرمودند: از اين قصاب گوشت خريدارى كن. مرد كوفى درهم را گرفت و به سوى رفت و گفت: اين درهم را بگير و به من گوشت بده. قصاب او را ديده، لذا از او پرسيد: اهل كجايى؟ گفت: اهل كوفه هستم. قصاب گفت: تو از شهر مولاى من (ع) هستى؟ گفت: بله. قصاب گفت: بايد امشب مهمان من باشى به خاطر على مرتضى (ع). كوفى گفت: رفيقى هم دارم. قصاب گفت: . كوفى به خدمت امام (ع) آمده و جريان را به عرض آن حضرت رسانيد و باهم بر در دكان قصاب رفتند. قصاب با خوشحالى پرسيد: شما از كوفه، شهر مولاى من امیرالمؤمنین (ع) هستيد؟ جواب دادند: بله. قصاب دكانش را بست و باهم به خانه آمدند. قصاب به همسرش گفت: دو مرد غريب از شهر مولايم على ابن ابى طالب (ع) نزد من آمدند، آنها را گرامى بدار. قصاب با برخاست و براى آنها مكان لايقى را فرش كرده و مشغول خدمت شد. امام (ع) نگاهى به داخل خانه كرد، مثل دو ستاره درخشان مشاهده كرد. شبانگاه قصاب به خانه آمد به همسر خود گفت: چه كردى؟ گفت: آنچه دستور دادى انجام دادم. مغرب شد و امام به نماز مشغول گرديد. قصاب به آن بزرگوار اقتدا كرد. بعد از نماز مغرب شخصى در خانه قصاب را كوبيد. قصاب بيرون آمد و جلادى را ديد و گفت: چه كار دارى؟ گفت: پادشاه دستور داده تو را به برسانم و خونت را براى او ببرم. چرا كه او شده و براى اطباء خون محب على (ع) را تجويز كرده اند. قصاب گفت: من مهمان دارم، اجازه بده سفارش آنها را به همسرم بكنم. داخل خانه شد و به همسرش گفت: اى يار وفادار و بانوى نيكوكار، مهمانان را گرامى بدار كه شنيده ام مولاى من مهمان را زياد دوست دارد. من بيرون منزل كارى دارم. اين را گفت و از خانه بيرون رفت. بلافاصله كودكانش از پى پدر بيرون رفتند و پدر متوجه نشد. جلاد قصاب را زير تيغ خوابانيد. ناگاه پسر بزرگتر پيش رفت و گفت: اى جلاد پدرم را رها كن و مرا به جاى او به قتل برسان. جلاد طفل را زير تيغ خوابانيد، خواست سر از بدنش جدا كند برادر كوچك خود را روى برادر بزرگتر افكند. جلاد را كشت و خون آنها را گرفته به نزد پادشاه برد و تمام ماجرا را نقل كرد. قصاب با چشم پرآب و جگر كباب سر و تن فرزندان خود را برداشته و از همسرش در زاويه خانه اش گذاشت و نزد همسرش رفت و گفت: غذا را حاضر كن. سپس به خدمت امام آمد و ديد نمازشان تمام شده است. سفره را گسترده و را آورد و گفت: بفرماييد و غذا ميل كنيد. امام فرمودند: تا بچه ها نيايند غذا نمى خوريم ! ادامه دارد ....