eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
905 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
REIHANEH🌿: چای یخ زده‌ام را هورت می‌کشم و سمت یکی‌از درختان حرکت می‌کنم. نزدیکش که می‌شوم می‌گویم: از زندگی خسته شدی نه؟ خیلی محکم می‌گوید: نه! -چرا دیگه! ناامیدی من می‌دونم! -اون وقت چرا؟ -چون من می‌گم! یعنی...چیزه...آخه نگه کن! هیچکس تمریناتو نقد نمی‌کنه مونولوگ می‌نویسی نشویقت نمی‌کنن، اصلا من شک دارم کسی متناتو بخونه! -هعیی! راست می‌گیا... -خیل خوب! پس وقتشه از این زندگی راحت شی! من این افتخارو بهت می‌دم. اره برقی‌ام را از پشت سر بیرون می‌آورم و شرورانه می‌خندم! ناگهان بلندگو صدایی می‌دهد: -اهم اهم! آموزش برگی داریم...همگی جمع شید! درختان همه ریشه‌هایشان را مانند دامن بالا می‌گیرند و سمت باغچه آموزش می‌دوند. عصبانی می‌شوم و من هم همان سو روانه می‌شوم! شاخه خشکی پیدا می‌کنم و فرو می‌کنم در بدن یکی از درختان که بااشتیاق به درس گوش می‌دهد. با عصبانیت رو می‌کند به من و فریاد می‌زند: سوراخم کردی! می‌گویم: عجله کن بیا... ته باغ دارن نور نذری می‌دن! با خوشحالی بالا می‌پرد و دنبالم می‌آید... می‌برمش خلوت ترین گوشه باغ! دور و برش را نگاه می‌کند و می‌گوید: نذری تموم شد؟ می‌گویم: نه! این زندگی توئه که الان تموم می‌شه...هاهاها همین که خواستم درخت بینوارا که حواسش سمت دیگری‌ست قطع کنم، صدایی از پشت سرم می‌گوید: -ببینم شماها تمریناتونو انجام دادید؟ الان وقته آموزشه، اینجا چی‌کار می‌کنید؟ فوری اره‌ام را پنهان می‌کنم و می‌گویم: جنابعالی؟ سرش را بالا می‌گیرد و باافتخار می‌گوید: شبنم هستم... روی زمین می‌نشینم و می‌گویم: چرا حالا؟ بی‌توجه به من دست درخت دیگررا می‌گیرد و می‌روند. ناامیدانه اطراف باغ گشت می‌زنم.... ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344