یک تکه ویفر فندقی.mp3
10.32M
🎧 #بشنوید / داستان صوتی #یک_تکه_ویفر_فندقی 📻
🖤داستانی متفاوت در رابطه با شهادت #امام_حسن علیهالسلام🖤
📚داستان برگزیده جشنواره #فاز / گروه پرنسسهای باغ انار✨
🎤کاری از گروههای: درختان سخنگو و درختانة سخنگو🎙
این داستان تولید #باغ_انار است.🌱
#بریده_داستان 📖
مردی پشت میز نشسته بود. روی میز یک ستاره پنجپر طلایی حکاکی شده بود. مرد بی آن که نگاهی بیاندازد گفت:
- پرونده رو بررسی کردیم. مرگ طبیعیه.
چیزی توی ذهنش وول خورد، سرعت گرفت، وول خورد و روی زبانش نشست:
- چی ؟ طبیعی؟ مدرک تون چیه؟!
🎙گویندگان:
راوی: علی جعفری
الکساندرا: کاربرt.h
پسر جوان: حسین
مرد عینکی: مرتضی جعفری
کشیش: میرمهدی
منشی: محمد نیکیمهر
پرواز یاکریمها.mp3
35.01M
🎧 #بشنوید / داستان صوتی #پرواز_یاکریمها 📻
🖤داستانی متفاوت در رابطه با زندگانی #امام_حسن علیهالسلام🖤
📚داستان برگزیده جشنواره #فاز / گروه خوشههای طلایی✨
🎤کاری از گروههای: درختان سخنگو و درختانة سخنگو🎙
#بریده_داستان 📖
بیشتر از همه حاج کمال عصبانی شد. او همیشه صف اول جماعت میایستاد. از جا برخاست:
-خریدنت سید؟ ترسیدی؟ شاید هم یه سروسرّی باهاشون داری؟ امامزده رو چند فروختی؟ آبرومون رو بردی... تو لیاقت انتساب به این خاندان رو نداری!
با دست به صورت سید کوبید و شال سبزش را روی زمین انداخت.
🎙گویندگان:
جعفر(راوی): سپهر
آمنه سادات: کاربر ابتسام
حاج کمال: ایزدی
سید: آقای کرمانی
مادر: کاربر "حضرت مادر"
هانیه: زهرا حسینی
عبدالله: حسین
کدخدا: مرتضی جعفری
مسعود تهرانی: ساغری
آقای صدر: علی جعفری
هاشم: امیرحسین فرخ
دخترِ خاله طوبیٰ: بانو رایآ
خادم امامزاده: میرمهدی
پسرک راهنما: میرمهدی
سایههای پنهان1.mp3
9.02M
🎧 #بشنوید / داستان صوتی #سایه_های_پنهان 📻
🖤داستانی متفاوت در رابطه با زندگانی #امام_حسن علیهالسلام🖤
📚داستان برگزیده جشنواره #فاز / گروه اناره✨
🎤کاری از گروههای: درختان سخنگو و درختانۀ سخنگو🎙
#بریده_داستان 📖
یکی بلند داد زد:«کشتن...کشتن.... اسماعیل پنجه طلا رو کشتن.»
عربده شب گوش محله را کر کرد!
آسمان با تمام قدرت میغرید.
صدای شرشر باران از ناودان خانهها ضرب گرفتند.
سایهها روی دیوارهای سیمانی کوتاه و بلند میشدند.
در و پنجرهها همگی خفه خون گرفته بودند.
🎙گویندگان:
راوی: حسین
اولی: امیرحسین فرخ
اسماعیل: مرتضی جعفری
حاج علی: ساغری
مرد کوتاهقد: سپهر
پیرزن قد خمیده: عظیمی
مرد صاحبخانه: میرمهدی
زن مستاجر: کاربر (:
صوت استاد راجی.mp3
15.46M
🔊 #بشنوید | صوت سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در #نشست_هفتگی جوانان مشهد انقلابی
🔷 با موضوع: #منظومه_فکری_رهبری
🔹 جلسه هشتم
✅ امروز همه چیز دارد دین مردم را میگیرد و ورود نسبت به این مباحث میشود #جهاد_تبیینی .امروز این وظیفه حوزههای علمیه، دانشگاهها و هرکسی دغدغهمند دین است میباشد که به این شبهات ذهنی مردم ورود پیدا کند...
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
پرواز یاکریمها.mp3
35.01M
🎧 #بشنوید / داستان صوتی #پرواز_یاکریمها 📻
🖤داستانی متفاوت در رابطه با زندگانی #امام_حسن علیهالسلام🖤
📚داستان برگزیده جشنواره #فاز / گروه خوشههای طلایی✨
🎤کاری از گروههای: درختان سخنگو و درختانة سخنگو🎙
#بریده_داستان 📖
بیشتر از همه حاج کمال عصبانی شد. او همیشه صف اول جماعت میایستاد. از جا برخاست:
-خریدنت سید؟ ترسیدی؟ شاید هم یه سروسرّی باهاشون داری؟ امامزده رو چند فروختی؟ آبرومون رو بردی... تو لیاقت انتساب به این خاندان رو نداری!
با دست به صورت سید کوبید و شال سبزش را روی زمین انداخت.
🎙گویندگان:
جعفر(راوی): سپهر
آمنه سادات: کاربر ابتسام
حاج کمال: ایزدی
سید: آقای کرمانی
مادر: کاربر "حضرت مادر"
هانیه: زهرا حسینی
عبدالله: حسین
کدخدا: مرتضی جعفری
مسعود تهرانی: ساغری
آقای صدر: علی جعفری
هاشم: امیرحسین فرخ
دخترِ خاله طوبیٰ: بانو رایآ
خادم امامزاده: میرمهدی
پسرک راهنما: میرمهدی
سایههای پنهان1.mp3
9.02M
🎧 #بشنوید / داستان صوتی #سایه_های_پنهان 📻
🖤داستانی متفاوت در رابطه با زندگانی #امام_حسن علیهالسلام🖤
📚داستان برگزیده جشنواره #فاز / گروه اناره✨
🎤کاری از گروههای: درختان سخنگو و درختانۀ سخنگو🎙
#بریده_داستان 📖
یکی بلند داد زد:«کشتن...کشتن.... اسماعیل پنجه طلا رو کشتن.»
عربده شب گوش محله را کر کرد!
آسمان با تمام قدرت میغرید.
صدای شرشر باران از ناودان خانهها ضرب گرفتند.
سایهها روی دیوارهای سیمانی کوتاه و بلند میشدند.
در و پنجرهها همگی خفه خون گرفته بودند.
🎙گویندگان:
راوی: حسین
اولی: امیرحسین فرخ
اسماعیل: مرتضی جعفری
حاج علی: ساغری
مرد کوتاهقد: سپهر
پیرزن قد خمیده: عظیمی
مرد صاحبخانه: میرمهدی
زن مستاجر: کاربر (:
یک تکه ویفر فندقی.mp3
10.32M
🎧 #بشنوید / داستان صوتی #یک_تکه_ویفر_فندقی 📻
🖤داستانی متفاوت در رابطه با شهادت #امام_حسن علیهالسلام🖤
📚داستان برگزیده جشنواره #فاز / گروه پرنسسهای باغ انار✨
🎤کاری از گروههای: درختان سخنگو و درختانة سخنگو🎙
این داستان تولید #باغ_انار است.🌱
#بریده_داستان 📖
مردی پشت میز نشسته بود. روی میز یک ستاره پنجپر طلایی حکاکی شده بود. مرد بی آن که نگاهی بیاندازد گفت:
- پرونده رو بررسی کردیم. مرگ طبیعیه.
چیزی توی ذهنش وول خورد، سرعت گرفت، وول خورد و روی زبانش نشست:
- چی ؟ طبیعی؟ مدرک تون چیه؟!
🎙گویندگان:
راوی: علی جعفری
الکساندرا: کاربرt.h
پسر جوان: حسین
مرد عینکی: مرتضی جعفری
کشیش: میرمهدی
منشی: محمد نیکیمهر