💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین190 کور از خدا چه میخواهد؟ شما از خدا چه میخواهید؟
#تمرین191
هیوا هستید. یک دختر هفده ساله فلسطینی. در شمال غزه زندگی میکنید. پسر عمویتان را میخواهید که البته مانعی ندارد.
حمود هم عاشق شماست. سه سال است که در عشق هم شعلهور هستید. نسوزیید یک وقت. خانم فاصله را رعایت کنید. حمود تو هم بیا اینور. خب. حمود در یک کارگاه فرآوری زیتون کار میکند. روغن زیتون خانه شما را تأمین میکند.
حمود پسر خوبی است. هروقت به خانه شما میآید. کلی قضیه های ناب و خندهدار دارد که تا دم رفتن شما را میخنداند. چشمم روشن. تازگی ها پدربزرگ ها شما را محرم کردهاند. حمود برای عروسی یک مقدار پول جمع کرده.
تازگی ها یک موتور قرمز برای انتقال آب و روغن و... خریده. چند ماه پیش که رفته بود نزدیک دیوار حائل و سه چهار ساعت گم شده بود دلتان مثل سیر و سرکه داشت میجوشید.
حمود قد بلندی دارد و تهریش کوتاه. کلا جوان جذابی است. آدم اصلا همینجوری دلش میخواهد زنش بشود. خب کافیه. هرچیزی جایی دارد.
وقتی شاخه نظامی حماس حمله میکند به اسراییل، حمود یک عکس در تلگرام برایتان میفرستد که سربند بسته و صورتش هم چفیهپیچ است. از موتور پشت سرش و چشمهای عسلی اش میفهمید حمود است.
اخبار را که پیگیری میکنید جگرتان کنده میشود.
آیا امیدی به زندگی با حمود عزیز، زیر یک سقف دارید؟ آیا اسراییلی ها حق دارند این زندگی شیرین را از شما بگیرند؟ آیا سهم شمااز دنیا یک شوهر هم نیست؟ چیز به این سادگی.
حمود یک هفته بعد از شروع درگیری خونین و ترکش خورده به بیمارستان انتقال مییابد. شما خودتان را میرسانید به بیمارستان. در حالی که همه مردم دارند مجاهدین را تحسین میکنند شما ته دلتان میخواهید زندگی شخصی خودتان را داشته باشید عقد کنید. عروسی کنید. لباس های نو بخرید. میخواهید دست حمود را بگیرید و بروید خرید. خسته که شدید بروید در کافه سر چهارراه و سرپایی غذا بخورید و بعدش دوباره بروید خرید.
واقعا حالتان خوب نیست. تا قبل از این ماجرای عاشقی و حمله طوفان الاقصی کاملا برای مبارزه آماده بودید. همهچیزتان را هم حاضر بودید فدا کنید. ولی حالا عشق و مهر حمود خیلی قدرتمند شده. حتی حمود هم فهمیده.
این حال خودتان را برای ما بنویسید ببینیم بلدید. آفرین. انشاءالله غزه بر اسراییل فائق خواهد آمد و شما در شهرک هایی که اسراییلی ها بر روی زمین شما ساخته اند ساکن خواهید شد و زندگی خوب و خوشی را شروع خواهید کرد. و دوازده فرزند خواهید آورد.
صبح زود است. خبر شهادت حمود را آورده اند. پاهایتان سنگین میشود. همانجا جلوی در خانه نیمه ویرانه تان میافتید روی زمین. موشک های اسراییلی تمام منطقه مسکونی شما را شخم زدهاند.
زانوان شما توان تحمل وزنتان را ندارد. از نظر خودتان بیچاره شدهاید. ولی پدرتان را میبینید که برادر و خواهرش را در یک روز از دست داده. سعی میکنید محکم باشید. شبکه های خارجی را میبینید که از صلح و تقسیم کشور فلسطین حرف میزنند.
برای این شبکه ها حرفی اگر دارید بنویسید؟
تمرین191
#طوفان_الاقصی
#غزه