eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
905 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
S.m.yazdani: هدف همه‌ی قید و بند‌ها را رها کرد تا لذتش را ببرد. در آزادی خود ساخته، سرخوش وقت گذراند، اما بی‌هدفی او منجر به سرگردانی شد. ایده‌ای نداشت. فهمید رکب خورده و از چاله‌ای به چاه افتاده است. راه برگشتی هم نداشت. امید نداشته، دست‌هایش را سست کرد و چوب دستی‌ها را به زمین انداخت. خودش را به باد سپرد تا در آزادی بی حد و حصر غرق شود. بادی که سرمایش سوز داشت و گرمایش دود. بادی که به بهانه‌ی آزادی دوره‌اش کرد، در اندک چرخشی او را به بند خود در آورد. حالا باد بود که برای لحظه لحظه‌اش برنامه‌ای داشت. هر جا که فکر می‌کرد آخر خط هست، بی چون و چرا به اشتباهش پی‌ می‌برد. از بندگی فرار کرد تا آزاد شود، حالا برده‌ای بود در دستان اربابش. با همه‌ی درد و غمش به این سو و آن سو پرت می‌شد. اسارت باد بی‌انتها مینمود. امیدی به آزادی نداشت. تنها امیدش، مرگ بود. باد پیچی خورد و از زمین بلندش کرد. "مرگ با سقوط از ارتفاع؟! این خیلی بده. " چشم‌هایش را بست. مقاومتی نکرد. رها شد ... نرمی خاک چشم‌هایش را باز کرد. مرگی نبود. خودش را در گودالی دور از دسترس باد دید. نرمی خاک گودال را نوازش کرد، آرامشی پیدا کرد که بوی امید می‌داد. باد لبه‌ی گودال گشتی زد. نسیم مانند برده را آزاد کرد. با دست‌هایش حجاب خاک و برگ را به سمت گودال روانه کرد. دانه حرفی نداشت. هدفش را پیدا کرد. تسلیم خواست باد شد. گرما و امنیت خاک تنش را نوازش ‌کرد. خستگی امانش نداد. خواب وجودش را فراگرفت. مدتی گذشت با صدای باران بیدار شد. باد سنگ تمام گذاشته بود. رطوبت رحمت از لابه‌لای ذرات خاک پایین رفت. دانه را سیراب کرد. انتظار شیرینی را به تن خرید. پوست دانه شکافت. جوانه‌ سر بیرون آورد و نور را جست. حرکت کرد. خاک را شکافت. جوانه همه‌ی گرمی خاک و خورشید را در آغوش کشید. باد همان اطراف پرسه می‌زد و منتظر بود. جوانه را که دید، لبخندی به چهره‌ آورد. هدایتش به ثمر نشسته بود. سید محمد یزدانی تعداد کلمه 330 آخرین ویرایش سوم مهرماه یک‌هزار و چهارصد