#جوکی_های_شهرم
کافی است از چهار راه مولوی بگذری و و از زیرگذر خود را به آن سوی راه آهن برسانی ؛دقیقا پشت عمارت مثلثی شکل شهرداری و کمی در عرض خطوط موازی ریل های فولادی قدم بزنی تا برسی به نقطه مشهور شهر .
خانه ها در این جا کوچکتر ولی تعداد اعضایشان بیشتر از حد متوسط است. بشقاب های مدور زنگ زده نقطه ای در ابرها را نشانه گرفته و کودکان قدو نیم قد در کوچه پس کوچه هایش به دنبال هم می دوند ، در حالی که به ندرت کفش یا دمپایی به پا دارند.
پسر بچه ها عمدتا طاس و دختر بچه ها با موهایی شانه نزده و در هم تنیده.
اینجا جوی های آب در کوچه ها روان است .جوی هایی جلبک بسته که گاهی اوقات حباب های سفید ، حاصل از شست و شو سطح آن را می پوشاند.
ساعات میانه ی روز؛ همان موقع که آفتاب وسط آسمان می خواهد کاسه سر عابران را بشکافد و رطوبت بالای هوا می چسبد به لباسها و نفسها را تنگ می کند ، حلقه هایی انسانی در کوچه پس کوچه ها میبینی که به دنبال افیون در هم می خزند.
اگر چشمانت را ریز کنی شاید پسر فلان الدوله و یا ... را هم در میانشان تشخیص دهی.
این مردمان سبزه رو و کز که قبیله ای در دل شهر زندگی می کنند ، جوکی های شهرم هستند .
جوکی ها یا همان کولیها به گواه تاریخ نژادی هندو هستند که در طول تاریخ به نقاط مختلف جهان کوچ کرده اند و گروهی از آنها به ایران آمده اند .
شاید در نگاه اول این گروه یکی از پایه های حاشیه نشینی و تکدی گری در شهر و خانه هایشان مأمن معتادان و خلافکاران کوچک و بزرگ باشد، با کودکانی که راه ماشینها و عابران را به طمع اسکناسی بند می آورند
ولی بوده اند خانواده هایی جوکی که زبانزد ادب و انسانیت بوده اند . چه فرزندان تحصیلکرده ای که از این خانه ها بیرون نیامده اند .
جوکی ها هر چه باشند با هر منش و رفتاری ولی یک خصیصه خوب دارند و آن ازدواج در سنین پایین و فرزندآوری بدون کنتور است و چه تأسف آور که این دو مهم در نزد نژاد ایرانی مان به قهقرا رفته است .
سالهاست در گوشه ای از شهرم محله ایست به نام جوکی محله ، با مردمانی متفاوت اما آشنا ، این #جوکی_های_شهرم .
...راعی...