eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
دانا: همه چیز سیاه بود. مثل شب. مه غلیظ و اندوهباری آرام آرام خانه را در بر می‌گرفت. هرچه به مه خزنده نزدیکتر می شد؛ بیشتر به نظر می آمد که مرا به طرف خود می کشد. صدای ناله‌ای نرم، از همه طرف به گوش می‌ رسید. درست مثل صدای وزش باد در درختان. اما بادی نمی وزید . انگار صدا از همه طرف می آمد، از دور و برم، از میان تیرگی مواج؛ جایی که سایه های تیره تر می لغزیدند، می چرخیدند و نزدیک تر می شدند. ضربه های محکمی به در خورد. جوری که پنجره ها را لرزاند. صدای ضربه ها با آه و ناله بلندی توام بود. من نه از تاریکی ترسیده بودم نه از صدای لرزش پنجره‌ها . وحشتم از صدای یک انسان بود. ارتعاش صدایش خون را در رگ های بدنم منجمد کرده بود. آن زن بار دیگر آمده بود که با پنجه بی رحم حسادت گلوی بقایای زندگیم را بفشارد. نفس های به شماره افتاده جانم را به یکباره بگیرد. آنقدر قوی بود که در با ضربه اول باز شد. با چهره زیبای دلهره آورش به طرفم آمد. چشم در چشم من دوخته بود. زمهریر نگاهش تا اعماق قلبم را تبدیل به یخ کرد. توان حرکت را از من گرفته بود. انگشتانش، خاکستری کمرنگ بود و کم‌ و بیش شفاف. لباس هایش در اطرافش تکان می خورد و موهای صاف و لخت از پشتش آویزان بود. چهره زیبا و ریشخند آمیزش پریشان به نظر می‌رسید. انگشتانش مانند بال های شب پره خشک و سبک بود. انگشتانش به طور تهوع آوری نرم، لطیف و سرد بودند . زمزمه اش تبدیل به فریاد های گوش خراشی شد. فریاد زد: صاحب زندگی تو منم. هرگز نمی گذارم دستت به آرامش برسد. تو قدرتم را به سخره گرفتی و آن را به بوته فراموشی سپردی؟دنبالت می آیم و کسی را که دوست داری از تو می گیرم. تو بخشی از خلقت من می شوی. به زودی هر چیز را که برایت عزیز بوده از دست خواهی داد. آخرین نفس هایت را در تنهایی خواهی کشید. سایه ای غبار آلود و سفید رنگ از بدنم خارج می شد. انگار روحم بود که همراه با سر پنجه های سرد و خشنش از بدنم بیرون می آمد. از رنج و درد فریاد کشیدم. تمام وجودم کلمه خدا را ناله کرد. ناگهان از کابوسی ترسناک و وحشتناک بیدار شدم.