روح من کلبه احزان است. فاطمیه ها هیچ کجا نمیروم. در خودم میشکنم فقط.
#فاطمیه1400
#واقفی
نورِ فاطمه
خبر سنگین بود. بند دلم پاره شد و دانه های تسبیح اشکهایم روی خاک کوچه بنی هاشم ریخت. فضه که زیر بازوی کبود را گرفت تنم داغ شد. تمام شمعدانی هایِ جهان پهلو درد شده اند امروز. تمام حُسنیوسفها به دنبال حسن میگردند. حسن قدش نرسید. دستش نرسید که جلوی آن دست سنگین را بگیرد. کوچه بنی هاشم علی را دید. دست بسته. تمام مدینه هم دیدند. بعد از فاطمه، علی دستانش بسته شد. اما فاطمه بلند شد و علی را از دهان گرگ ها کشید بیرون. همانطور که پیامبر علی را به دهان گرگ های عرب می انداخت و علی دهانشان را پاره میکرد مثل روزی که همه شمشیرها جلو عمر بن عبدود غلاف شده بود و کسی نفس نمیکشید و عَمر رجَز میخواند و مردم مدینه فاتحه اسلام را میخواندند...و علی بلند شد و کوه گوشت و آهن را به زمین زد....خاطره میگویم انگار...علی با دستهایش در قلعه خیبر را گرفته بود و تمام صهیونیست جهانی داشت مثل بید میلرزید. و علی صبح زود بر لشکر کفر و نفاق زده بود و آتش زیر سم اسب سپاه چریکی اش بلند شده بود و جرقه هایی که تاریکی را از بین میبرد...و سوره عادیات. و علی را دیدند که در خانه اش به مسجد باز بود و تمام درها را بستند. و علی لیلة المبیت جای پیامبر خوابید و جانش را فدای پیامبر کرد. و علی یوم الدار غذا پخت و بزرگان عرب سر سفره علی نشستند و پیامبر علی را جانشین خودش اعلام کرد همان اوایل که هنوز اسلام پیروان زیادی نداشت. و علی کسی بود که کاروان فواطم را به یثرب آورد. و کوچه های یثرب و باغات یثرب شهادت می دهند که علی کیست؟ به واقع علی کیست؟ چاه های متعددی که علی با دست خودش حفر کرد و وقف کرد و نخلستانهایی که خودش ایجاد کرد. نخلهایی را غرس کرد و سقایت کرد که هنوز هم از خرمای معرفت آن چند نفر نخل می نوشیم...دلم هوای علی دارد...همان علی که سر در چاه میکند...با چاه نجوا میکند. قلب چاه دردهای علی را به قلب زمین میبرد. هنوز دانشمندان نفهمیده اند که چرا قلب آهن و نیکلی زمین مذاب است. ولی من میدانم.
#فاطمیه1400
#واقفی