💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#باغنار2🎊 #پارت67🎬 پس از این حرف مهندس محسن، ناگهان طاهره دستان بانو نسل خاتم را گرفت و با صدایی بغ
#باغنار2🎊
#پارت68🎬
با این حرف عمران، صدای گریهی حضار در آمد که جناب سرگرد لبهایش را تَر کرد.
_خبر که داریم؛ ولی قبلش باید از شما و همهی افراد این جمع، چندتا سوال بپرسیم. اجازه میدید؟!
عمران سرش را تکان داد که جناب سرگرد ادامه داد:
_همینجا هم این کار رو انجام میدیم. اول هم از خود شما.
سپس با چشم و ابرو، اشارهای به سرباز کرد و او هم در کسری از ثانیه، همه را از کائنات بیرون برد و فقط عمران و جناب سرگرد باقی ماندند.
سوال و جواب شروع شد و عمران به همهی سوالات جناب سرگرد جواب داد. همچنین به طور کامل لحظه و دوران اسارت را تعریف کرد و پس از پایان سوالات، نوبت به سوال و جواب از دیگر اعضا رسید.
جناب سرگرد: چقدر و چند وقته که یاد رو میشناسید؟!
احف: خیلی نیست. یاد اصلیتش برمیگشت به شهرری. اولینبار توی حرم شاه عبدالعظیم حسنی دیدمش که دخیل بسته بود به حرم تا حاجتش رو بگیره. بعداً فهمیدم که حاجتش ازدواج بود که آخرم بهش نرسید!
بانو شبنم: از بچگی میشناختمش. مادرشاینا، همسایهی مامان بزرگ شوهرماینا بود. از همون موقع شاهد بزرگ شدن و قد کشیدنش بودم!
مهدیه: به چشم برادری پسر خوب و سر به زیری بود. از دیوار صدا در میاومد، ولی از ایشون نه!
دخترمحی: یاد؟! اصلا چنین فردی رو یادم نمیاد. خدا بیامرزتش!
سچینه: داستانای تخیلیش زبانزد بود. خیلی دوست داشتم باهاشون داستان مشترک بنویسم، ولی خب روزگار خیلی نامرده!
افراسیاب: از خودش زیاد شناختی ندارم؛ ولی با خواهرش خاطره رفیقم. یعنی همون موقعی که برای مراسم تدفینش اومده بود، باهاش رفیق شدم!
رجینا: داداش خیلی میزونی بود! با معرفت، خوشتیپ؛ کلاً همه چی تموم! حیف که گلچین روزگار اَمونش نداد!
استاد مجاهد: از اون موقعی که باغ تاسیس شد، ایشونم به عنوان یه هنرجو اومدن و خیلی زود استعداد خودشون رو نشون دادن!
مهندس محسن: خیلی آدم ازدواجیای بود و من مشاوره و مهارتای زیادی رو توی زمینهی ازدواج بهش دادم. بعدشم قرار بود باهم بریم سر کلاس "ویژگی های یک ازدواج خوب" که خب قسمت نشد!
عادل عربپور: چرا من باید یاد رو بشناسم؟! اصلا چرا الان باید بازجویی بشم؟!
جناب سرگرد: آخرین باری که یاد رو دیدید، کجا بود؟!
احف: یادم نیست، ولی آخرین بار صداش رو توی حموم شنیدم. با سوز زیاد داشت آهنگ بخواب دنیای مهدی جهانی رو میخوند. بخواب دنیا، کسی با من دیگه کاری نداره، دل بیکس من یاری نداره...!
حدیث: سر میز شام. فرداش بود که با استاد ناپدید شدن و دیگه ندیدمشون!
رستا: خودم یادم نیست؛ ولی با دوربینم آخرین عکسی که از ایشون گرفتم، مربوط میشه به نماز جماعت ظهر یکسال پیش که ایشون مکبر بودن!
بانو احد: آخرین بار سرِ برج بود که اومده بود دفترم تا شهریهی اون ماهش رو بده!
بانو نسل خاتم: آخرین بار، موقعی دیدمش که کت و شلوار رفیقش رو پوشیده بود و داشت جلوی آینه ذوق میکرد. خیلی دوست داشتم رخت دامادی تنش کنم؛ ولی طفلک جوون مرگ شد!
بانو سیاهتیری: آخرین بار توی وَنَم دیدمش. یادمه جلوی یه گیمنت پیادش کردم. بنده خدا خیلی بازی مانکرافت رو دوست داشت. حیف که سعادت نداشت سوار مینیبوسم بشه!
صدرا: آخرین بار توی دشتشویی دیدمش. میخواشت بیاد بیرون که در رو از پشت قفل کردم و بعدش الفرار. طفلک دو شاعت توی دشتشویی گیر کرده بود!
علی پارسائیان: آخرین بار لَم داده بود روی مبل و ازم درخواست آب کرد. منم گفتم مگه نوکرتم که برات آب بیارم؟! الانم خیلی پشیمونم. کاش الان بود و به جای یه لیوان، دو لیوان آب واسش میاوردم!
علی املتی: آخرین بار ساعت دوازه شب جلوی درِ باغ دیدمش. اینقدر دیر کرده بود که اجازه ندادم بیاد داخل. خدا من رو ببخشه!
جناب سرگرد پس از سوال و جواب کردن از تک تک اعضا آن هم به صورت مجزا، نفس عمیقی کشید و سرباز پشت در را صدا زد.
_قاسمی؟!
سرباز بلافاصله داخل شد.
_بله قربان؟!
_کس دیگهای نمونده؟!
_چرا قربان، یه نفر مونده. همون پسر کرمونی که اسمش مهدیناره!
جناب سرگرد لبهایش را تَر کرد.
_تست الکل ازش گرفتید؟!
_بله قربان. منفی بود. بگم بیاد داخل؟!
جناب سرگرد کلافه جواب داد:
_نمیخواد. الان دوباره میاد چندتا نور و انار و برگ و کود میبافه به هم و لبخند ژکوند میزنه. منم اصلاً حوصلهی اَراجیفش رو ندارم!
سرباز نیز سری تکان داد.
_الان دستور چیه قربان؟!
جناب سرگرد پس از لحظهای تفکر، دستی به ریشهایش کشید.
_بگو همشون بیان داخل!
_چشم قربان!
پس از لحظاتی، همگی وارد کائنات شدند و با چشمهایی منتظر، به جناب سرگرد زل زدند. وی نیز از جایش بلند شد و درست روبهروی اعضا ایستاد.
_عرضم به خدمتتون که رفیقتون آقای یاد، زندس و فوت نکرده. البته الان به اتهام حمل مواد مخدر، توی کلانتری ما بازداشته و داریم آخرین تحقیقات رو انجام میدیم تا پروندش رو بفرستیم دادسرا...!
#پایان_پارت68✅
📆 #14030209
🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344