💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#باغنار2🎊 #پارت63🎬 عمران پیشانیاش را مالید و سپس با جدیت گفت: _درسته باغ بیپول شده، ولی سعی میکن
#باغنار2🎊
#پارت64🎬
بانو نسل خاتم نیز به آرامی پاسخ داد:
_تازه اومده. یه جورایی دکتر سرپاییه و به باغات مختلف هم سر میزنه. اون روز که رفته بودم میوه فروشی، داشت به صاحب مغازه سُرُم میزد. همونجا بود که کارتش رو گرفتم.
_حالا واقعاً دکتره؟! چون بیشتر شبیه این بچه محصلای رشتهی تجربیه. در ضمن ما یه استاد بیشتر نداریما. نزنه ناکارش کنه!
_نگران نباش! مهم کارشه که خوب بلده. به تیپ و قیافش چی کار داری؟!
دخترمحی که زیرزیرکی شاهد و شنوندهی گفتوگوی بانو احد و بانو نسل خاتم بود، دهانش را نزدیک گوش بانو احد کرد و گفت:
_عذرخواهم بانو، ولی حرف شما غلطه! ما بیشتر از یه استاد داریم. استاد واقفی، استاد مجاهد، استاد ابراهیمی، استاد ندوشن و استاد سیاهتیری. پس برای اینکه خمس استادامون رو هم بپردازیم، باید یکیش رو بدیم بره. پس چه کسی بهتر از استاد واقفی که هم براش مراسم گرفتیم و همه فکر میکنن مُرده، هم تجربه پس از مرگ رو داره؟! تازه این یه سالی هم که نبود، دیدید که اتفاق خاصی هم نیفتاد. پس میتونیم بقیهی عمرمون رو هم بدون اون سر کنیم. بخوام خلاصش کنم، باید بگم که استاد بود بود، نبود هم نبود!
بانو نسل خاتم چشم غرهای به دخترمحی رفت که ناگهان بانو احد هم ضربهای به پهلوی او زد.
_اولاً زبونت رو گاز بگیر ورپریده. لال نشی ایشالله! ثانیاً از کی برای من علامه دَهر شدی که خمس استادای باغ رو حساب میکنی؟! ثالثا سیاهتیری که استاد نیست؛ فقط یه وکیل سادست. مفهوم شد؟!
دخترمحی ساکت و از جمع دونفره بانوان نسل خاتم و احد جدا شد که اینبار رجینا به این جمع اضافه شد.
_من میگم تا سُرُم استاد تموم بشه، شام رو بزنیم به بدن و بعدش بشینیم پای حرفای استاد. چطور مطوره؟!
بانو احد که اعصاب نداشت، اینبار هم به رجینا جواب دندانشکنی داد.
_کارد بخوره توی اون شیکمت! اون موقعی که شما داشتی با دختر مردم دل و قلوه بازی میکردی، ما شام خوردیم. پس محکومی که امشب گشنه بمونی!
رجینا سری به نشانهی تاسف تکان داد.
_واقعاً واست متاسفم آبجی! اون دختر قراره زنِ من بشه. این صدبار! در ضمن تلفنی فقط با اون حرف نمیزدم که. استاد ابراهیمی هم رفته اون سر شهر اسنپ؛ بعد زنگ زده میگه ماشینم خراب شده، بیا درستش کن. منم گفتم استاد برگشته و نمیتونم بیام. واسه همین یه ساعت از راه دور راهنماییش کردم تا خودش ماشینش رو درست کنه و برگرده!
بانو احد که از حاضرجوابیهای رجینا به ستوه آمده بود، خواست دهانش را باز کند که بانو نسل خاتم جلویش را گرفت.
_بس کنید لطفاً. رجی جان، شام تو هم روی گاز، توی آبدارخونس. برو بردار بخور.
رجینا به سمت آبدارخانه قدم برداشت که مهدیه با صدای نسبتاً بلندی گفت:
_بابا پچپچاتون رو بذارید یه وقت دیگه! بذارید خانوم دکتر تمرکز کنه.
سپس لبخندی به خانوم دکتر زد و او هم یک لبخند دیگر به مهدیه تحویل داد که دخترمحی گفت:
_یا خدا. یه سُرُمه دیگه! عمل جراحی قلب باز نمیکنه که نیاز به تمرکز داره!
پس از این حرف، خانوم دکتر برگشت و با جدیت به صورت دخترمحی خیره شد.
_عزیزم هرکاری نیاز به تمرکز داره. چه اون کار کوچیک باشه، چه بزرگ. با تمرکزه که آدم به موفقیت میرسه. هشتگ تی آندرلاین اِچ!
سپس یک کارت هم از روپوش سفیدش در آورد و به سمت بانو احد گرفت.
_من طاهره حکیمی، کارآموزِ تزریقاتِ امروز و خانوم دکتر فردا هستم. همچنین کار من فقط خوب کردن جسم آدما نیست؛ بلکه با روح و روانشون هم کار دارم. پشت کارتم شناسهی کانالم هست. میتونید هشتگ تی آندرلاین اِچ رو جستوجو کنید و جملات انگیزشی من رو بخونید.
سپس کیف و وسایلش را برداشت و ادامه داد:
_حال استادتون هم خوبه، نگران نباشید. سُرُمش که تموم شد، به آرومی و با تمرکز سوزن رو از دستش بکشید بیرون. فعلاً خدانگهدار!
خانوم دکتر در میان بُهت و حیرت اعضا، از کائنات خارج شد که عمران کم کم چشمانش را باز کرد و کلماتی را به زبان آورد.
_سلام و نور! سلام و برگ! سلام و کود! لذت خنکی اون طرفِ بالش نصیبتان!
_استاد حالتون خوبه؟!
این را عادل عربپور پرسید که عمران به او خیره شد و با ناله گفت:
_خوبم؛ فقط بگید یاد بیاد!
با آمدن اسم یاد، اعضا متاثر شدند و اشک در چشمانشان حلقه زد که عادل عربپور پرسید:
_چرا یاد؟! چرا احف و علی پارسائیان نه؟! اصلا چرا خود من نه؟!
عمران، جانِ پاسخ دادن نداشت که استاد مجاهد گفت:
_خب معلومه عادل جان! استاد و یاد باهم بودن و فقط خدا میدونه چی بهشون گذشته. پس منطقیه که استاد الان، خواستار دیدن یاد باشه، نه کَسِ دیگه!
رجینا که شامش را خورده و داشت با خلال دندانِ داخل دهانش ور میرفت، نزدیک عمران شد و پرسید:
_یه چیزایی دست و پا شکسته از بقیه شنفتم استاد؛ ولی سوال من اینه که اگه شما و برادر یاد نمردین، پس اونایی که ما خاک کردیم، کدوم بیچارههایی بودن...؟!
#پایان_پارت64✅
📆 #14030205
🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344