💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
به نام خدا نویسندگی همچون حلیم پختن نیست که کلمات را بلغور کنی و با ادویه ی احساست مزه دارش کنی و د
از دفتر خاطراتِ یک درخت اصلاح شده.
هدایت شده از رویـꨄـــا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
[In reply to عِمران واقفی]
من در اتاق اشک منتظرم. در سفر به کائنات.....بقیه هم بیایید.
اینجا اتاق اشک است....انارها از اشک یاقوت می سازند.
ساعت 9..همین امشب.
سفر به کائنات🔻
https://eitaa.com/joinchat/3525771335C734628ccfa
هدایت شده از یاخیرالحاکمین
آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئنا که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
عطرِ سرداب را نفهمیده
آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد
چشم برخاکِ آن اگر بکشیم
آسمان هم به گرد ما نرسد
سامرا رفته ها به من گفتند
هیچ جایی به کربلا نرسد
از کفن کردنی دوباره بخوان
تا که روضه به بوریا نرسد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
چه حرمی؟
ان شاءالله چایی رو اینجا بخوریم..
موقع ظهور آقامون..
همگی ده تا صلوات بفرستید برا فرج آقا.
یادی هم بکنیم از حاج قاسم.
دعا برای طول عمر رهبر انقلاب.
دعا کنید شهید شم.
یا علی مددی.
امروز در دروازه ای از دروازه های خدا بودیم...#راز
@ANARSTORY
حضرت امیرالمومنین علیه السلام در خطبه معروف به خطبةالبیان، که در بصره ایراد فرمودند، در بیان علائم و نشانه های ظهور امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و نیز وقایع هنگام و بعد از ظهور آن حضرت، مطالبی فرمودند که در بخشی از آن آمده است: پس از آن که حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف در ابتدای ظهور، یاران خاص خویش، یعنی همان 313 نفر را مورد آزمایش قرار می دهد و آنان در طلب آن حضرت از مکه به مدینه، سه بار رفت و آمد می کنند، آن بزرگوار بین صفا و مروه بر آنان ظاهر می شود و خطاب به آنان می فرماید: انی لست قاطعا امرا حتی تبایعونی علی ثلاثة خصلة تلزمکم لاتغیرون منها شیئا. و لکم علی ثمان خصال. فقالوا: سمعنا و اطعنا فاذکر لنا ما انت ذاکره، یا ابن رسول اللّه...! الزام الناصب 2، 204؛ هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمی دهم، مگر این که با من هم پیمان شوید، که سی خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید. در برابر پیمانی که شما با من می بندید، من هم با شما پیمان می بندم، هشت خصلت را همواره مد نظر داشته باشم.
آنان عرض می کنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا، هر شرطی که می خواهی مطرح فرما. پس از آنکه یاران اعلان آمادگی کردند، حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف به طرف کوه صفا حرکت می کند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت می کنند. در آنجا امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف خطاب به آنان می فرماید: اما آن 30 نکته ای که باید منشور هم پیمانی شما با من باشد، این موارد است: 1. هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی ننمایید.
2. هرگز دست به دزدی نزنید.
3. هرگز به زنا کاری آلوده نگردید.
4. هرگز فعل حرام انجام ندهید.
5. هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.
6. به ناحق هیچ کس را نزنید.
7. به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.
8. به جمع کردن نقره مشغول نشوید.
9. گندم را احتکار نکنید.
10. هرگز جو را احتکار نکنید.
11. هیچ مسجدی را خراب نکنید.
12. هرگز شهادت باطل ندهید.
13. هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.
14. هرگز ربا نخورید.
15. در سختی ها بردبار باشید.
16. بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.
17. هرگز شراب نخورید.
18. هرگز لباس زربافت بافته شده از تار و پود طل نپوشید.
19. هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیاندازند.
20. لباسی که از دیباج، پارچه ابریشمی رنگ شده دوخته شده است را نپوشید.
21. دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.
22. هیچ خون ناحقی را نریزید.
23. با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.
24. حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.
25. با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.
26. هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.
27. در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.
28. از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.
29. امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.
30. همواره نهی از منکر کنید.
هر گاه شما نسبت به این30 مورد، با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز به شما پیمان بسپارم:
1 متعهد می شوم شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.
2 لباس هایی را که می پوشم، مانند لباس های شما باشد.
3 غذا و خوارکم مانند غذای شما باشد.
4 مرکب سواری من همطراز مرکب شما باشد.
5 در همه حال و هر زمان با شما باشم.
6 همواره همراه با شما حرکت کنم.
7 در زندگی به مقدار کم راضی باشم.
8 زمین پر از ظلم و جور شده را، پر از عدل و داد کنم.
پس همگان خدا را آن گونه که شایسته است، عبادت می کنیم. من به عهدم با شما وفا می کنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید.
منبع: فرهنگ سخنان امام زمان(عج)/86
#بیعت
#عقد
#عهد
#نهم_ربیع_الاول
@ANARSTORY
یکی از زیارات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با این الفاظ آغاز میشود: "اللّهمَ بَلِّغ مَولایَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلواتُ اللهِ عَلَیه ..."(1) که سفارش شده هر روز صبح با این زیارت حضرت را یاد کنیم .
در فرازی از این زیارت میخوانیم: "اللّهمَ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی هذا الیَومِ وَ فِی کُلِّ یَومٍ، عَهداً و عَقداً و بَیعَةً فی رَقَبَتی"؛ خدایا من باز تجدید میکنم عهد و عقد و بیعتی را که از آن حضرت بر گردن جان من است.
در این فراز سه لفظ عهد، عقد و بیعت ذکر شده است که در نگاه اول به ذهن میرسد که هر سه لفظ یک معنا دارند. برای درک بهتر این مفاهیم، معانی آنها را مورد بررسی قرار میدهیم.
عهد: معنای لغوی عهد یعنی شناسایی امری و پیمان بستن. پس در وهله اول باید امام و وظایفمان را نسبت به ایشان شناسایی کنیم و پیمان ببندیم.
عقد: معنای لغوی عقد استوار کردن پیمان و گره بستن آن است. یعنی پس از این که مرحله عهد یعنی شناخت را طی نمودیم و پیمان بستیم باید نسبت به آن پیمان استوار باشیم و محکم گره بزنیم.
بیعت: معنای لغوی بیعت، پیمان دوستی بستن و پیروی و اطاعت میباشد. (2)
پس باید سه گام برای بیعت با امام زمان علیه السلام برداریم:
عهد: پیمان اولیه (پس از شناخت و آگاهی)
عقد: محکم کردن این پیمان (انجام رفتارهای لازم و شایسته)
بیعت: پذیرش اطاعت و فرمانبرداری خالصانه (مرتبهی اخلاص و پیروی خالصانه)
#بیعت
#عقد
#عهد
#نهم_ربیع_الاول
@ANARSTORY
هدایت شده از حسین ابراهیمی
مرغ عشق
...کارم شکار کردن است. کارم که نیست. تفننی... گاهی اصلِ پول را جنس خریدهام گذاشتهام انبار... وقت گرانی میدهم بیرون... نیازی هم نیست که خیلی طمع داشته باشی و هول بشوی... باید منتظر بشینی تا وقتی مردم درست نیاز پیدا کردند و هول شدند، جنس را بدهی بیرون... الان هم یک مقدار روغن گذاشتهام کنار... گذاشتهام تا مردم حسابی که تشنه شدند خالی کنم رو سرشان و از ترسشان سودها را بزنم به جیب... شکار یعنی همین... وقتی میخواهی چیزی شکار کنی... باید بشینی صاف گوشهایی و درست... درست مثل من که یک کلاه میگذارم... زیرش دانه میپاشم... ... وای دیروز را بگویم.. دیروز هم همین کار را کردم... کلاه را گذاشتم و زیرش دانه و یک چوب زیر کلاه با یک نخ. فقط نشسته بودم منتظر.. تا نخ را بکشم... منتظر بودم مینایی، مرغِ عشقی بیاید جلو و حظش را ببرم... دو تا گنجشک آمد... نمیدانم مرد کدام بود و زن کدام... . گمانم مرده میآمد جلو... نوکنوک دانهها را برمیداشت و میگذاشت تو دهان زنه... اصلاً یادم رفته بود که نخ را بکشم، محو شده بودم... معلوم بود بود برده بودند یک خبری هست وگرنه هردوتاشان میآمدند جلو... آرام میآمد جلو. اطراف را نگاه میکرد. بعد میدید که خبری نیست چند بار نوک میزد و میرفت میگذاشت دهانِ زنه... اشک توی چشمهام حلقه زد. من که سالها بود گریه نکرده بودم... نشستم و ماتِ این صحنه شدم... من شکارچی بودم اما نمیتوانستم... بشین. منتظر باش و شکار کن.... سخت بود اما از خیر ان دو گذشتم...
هدایت شده از حسین ابراهیمی
بیبلا. عادت کردن به نوشتن بسیار مهم است. حتی اگر میدانی خوب نمینویسی.
#نکته
هدایت شده از حسین ابراهیمی
نه این کامل نیست. روابط علی معلولی باید در پیرنگ رعایت بشود.
این هم قصه ندارد.
مثلاً
پدری در جوانی برای فرار از مدرسه یا پدر مادر میرود جنگ. توی یک موقعیت سخت قرار میگیرد و به دوستش کمک میکند تا شیمیایی نشود. خودش جانباز میشود و همسرش هم زیاد براش راحت نیست. اولها بنا به وظیفۀ همسری ازش مراقبت میکند اما خسته میشود بیتوجه میشود. دخترش این وضع را میبیند و از جنگ و جبهه بدش میآید و .... و .... و....
هدایت شده از حسین ابراهیمی
این را دم دستی گفتم. خلاقیت نیاز اصلی هنر است. اگر مثل زندگی معمولی باشد دیگر گفتن و روایت کردن ندارد. باید یک چیزِ متفاوت باشد.
#نکته
برای برگِ سبز آقای واقفی ادیت زدم.
هدایت شده از حسین ابراهیمی
ممکن است ساده نباشد. راویهای مختلف. زاویه دیدهای مختلف.
اما پیرنگ باید به سادهترین شکل بیان شود. این پیرنگ است.
نحوۀ گفتنش مربوط است به نویسنده.
هدایت شده از حسین ابراهیمی
#اطلاعیه
اعضای محترمی که وارد تالار انتظار نشدند یا لینک ورود برای آنها ارسال نشده، در دوره نویسندگی حضور نخواهند داشت.
بعد از پر کردن فرم و پرداخت وجه، لینک تالار انتظار برای شما ارسال خواهد شد و درون همان گروه، کلاس بندی خواهید شد.
موفق باشید.
تا به الان، 45 نفر در این دوره ثبت نام کرده اند؛
اما هنوز برای چند درخت دیگر صندلی هست...🌸
May 11
هدایت شده از حسین ابراهیمی
همانطور که لی گاتکیند، بنیانگذار و سردبیر مجله ناداستان خلاق، در تعریف عنوان مجله و این ژانر میگوید ناداستان «داستانهای واقعیِ به روایتی دلپذیر» هستند. این تعریف ساده و کوتاه، حد و مرز ناداستان و تمایز آن با داستان را مشخص میکند و آن این است که در ناداستان خبری از تخیل نیست و مهمترین بند قانون اساسی آن این است: «نمیتوانی از خودت در بیاوری». هرچند ما در ایران میراثبر ناداستانهای ماندگاری از گذشته مانند تاریخ بیهقی، سفرنامه ناصرخسرو و در دوره معاصر، دیدار بلوچ محمود دولتآبادی و سنگی برگوری جلال آل احمد و مقالهها و جستارهای محمد قائد هستیم، اما چند سالی است که این ژانر ادبی در ایران بیش از گذشته مورد توجه و استقبال مترجمان، نویسندگان و مخاطبان قرار گرفته است.
هدایت شده از حسین ابراهیمی
ناداستان گسترهای وسیع از انواع نوشتهها و مطالب، مانند جستار، مموآر، روزنوشت، خاطرهنویسی، سفرنامه، زندگینامه و خودزندگینامهنویسی و حتی برخی گزارشهای مطبوعاتی را در بر میگیرد و طلوعی معتقد است همه اینها ناداستان هستند و همین گستردگی در شکل است که باعث شده است این روزها زیاد نوشته و خوانده شود. او خاطرنشان میکند: گزارش مطبوعاتی هم البته nonfiction است و اتفاقا جزو مهمترین دسته نانفیکشنهایی است که در تاریخ ادبیات نوشته شده، به خصوص گزارشهای جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم که همینگوی نوشته است. این گستردگی و همهگیری میتواند خطر به ابتذال کشیده شدن این ژانر را هم داشته باشد.
درباره ی اوزان دوْری توضیحی عرض می کنم:
همون طور که می دونید ما بعد از آخرین هجای هر مصراع می تونیم یک یا دو صامت اضافه تر بیاریم
مثل همین شعر: اگر *ست* ردیف آخر مصراع ها نمی اومد بازهم وزن درست بود
اما به خاطر این که آخر مصراعه، شاعر اجازه داره تا دو صامت اضافه تر هم بیاره (مصوت اضافه تر نه! فقط صامت ساکن)
خب این قابلیت در اوزان دوْری دو برابر در اختیار شاعر قرار می گیره
ینی علاوه بر اون که در آخر مصراع می تونه صامت اضافه تر بیاره
درست در وسط مصراع هم می تونه تا دو صامت ساکن بیشتر بیاره
مثلا در مصراع دوم بیت اول:
دل از محبت من بردار خیانت تو وفاداری ست
اگر به جای بردار، می گفت بردا () هم وزن درست بود
و در مصراع اول بیت آخر:
چو کوه دید غرض دریاست به رود اجازه ی رفتن داد
اگر به جای دریاست می گفت: دریا () باز هم به خاطر این اختیار شاعری وزن درست بود
خب موقع خوندن این شعر می بینید که وزن ما رو مجبور به مکث کردن در وسط مصراع کرده
محبت تو اگر با من (مکث)
دروغی از سر ناچاری ست
دل از محبت من بردار (مکث)
خیانت تو وفاداری ست
خب در این اوزان شرط شده که از ارکان متناوب درست شن، ینی ارکانشون با هم دیگه فرق کنه، مثلا چهارتا مفاعیلن یا چهار تا فعلاتن نباشه.
همچنین باید همون وزنی که در یک نیم مصراع اومده در نیم مصراع دیگر هم تکرار بشه.
پس هر بیت به چهار قسمت مساوی از نظر کمیت و یه شکل از نظر کیفیت قرارگیری هجاها تقسیم میشه
اوزان دوری معمولا خوشآهنگترین اوزان شعر فارسی اند و میشه با بهره گیری از ظرفیت وزنیشون به قافیه ی درونی روی بیاریم مثلا:
دیده ی سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره ی شیر است مرا، زهره ی تابنده شدم (مولانا)
چند نمونه از بهترین اوزان دوری:
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
مفاعلن فعولن مفاعلن فعولن
و غیره
#وزن
#آموزش
﷽؛انار، پادشاهی ست وارونه با تاجی رو به زمین چرا که انار پادشاه درختان آسمان است که قدش تا زمین کشیده شده. اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6
نمایشگاه باغ🔻
@ANARSTORY
بسمربالزهراسلاماللهعلیها
#شماره_یک
#توجه
عِمران واقفی:
آقا برنامه عوض شد.
#تمرین.
همه به ده سال آینده #من نامه بنویسید.
من=برگ
اگر سه میلیون رو بردم...ده فرغون و ده قیچی باغبانی میخرم برای باغ.
***
#تمرین
💟هی بنده خدا استاد خوبو با صفا و دلسوزی بود میگفت به ده سال آینده من نامه بزنید ولی کرونا مهلتش نداد
***
#تمرین
💟درود بر استاد الان در برزخ هستم و من در خواب با شما سخن میگویم دلم برای فلفل هایتان تنگ شده است حیف کرونا مهلتم نداد
***
💟سلام استاد
با سه تومن هامون چه کردید؟؟!!
قرار بود فلفل بخرید و در حلق شاخه ها بچپانید.. قرار بود فرغون و بیل بخرید و شاخه ها را هرس کنیذ
قرار بود انیمیشنهای هالیوودی را سوسک کنید.
ولی الان شنیده شده تمامی پولها را ریختید در حسابتان. توی یکی از حسابهای بانکی در بلاد کفر، سوییستان.
و در باغهای انار آنجا، یک پروژه دیگر دنبال می کنید.
ما هم رفتیم و جلوی درب منزل شرکایتان، باغبانها آرمینه، هیام، ابراهیمی، مجاهد، موسوی، تجمع کردیم.
اونها هم گفتند: ما چی کاره بیدیم؟؟!!!
***
#تمرین
💟یادش بخیر اقای واقفی از یکجایی سه میلیون برد و اون رو پس انداز کرد و بعد از چند سال
با آن سه تومن نانوایی زد و دور نویسندگی رو خط کشید
الان وضعش توپه و بزرگترین نانوایی خاور میانه از آن اوست
ولی ما هنوز مینویسیم و جوهر خودکار هایمان تمام میشود و باید خرج و هزینه خودکارمان رو بدهیم
هییییییی
***
#تمرین
💟با اندوه به پیام هایشان نگاه میکنم
یکی گفته بود
: استاد واقفی استادی متواضع و دلسوز بودند
دیگری گفته بود
: استاد واقفی نه... تنشان را در گور نلرزان جناب برگ بودند
یکی دیگر گفته بود
: دلم برای تمرین دادن هایشان تنگ شده
با خود گفتم
استاد جایتان خالی...
این درختان حسابی قد علم کرده اند و باغ انار شده جنگلی از انار های ترش و شیرین...
از ایتآ بیرون می آیم
درختان حسابی دلتنگ شده اند
حتی دلتنگ «برگم» گفتن های استاد. . .
ای اجل کاش کمی بیشتر فرصت میدادی
تا ما قدر استاد را بیشتر بدانیم
یادش بخیر
ان قدر دست و دلباز بودند که گفتند اگر در مسابقه ی سه ملیون تومانی برنده شوند برایمان فرغون و چند قیچی باغبانی میخرند
و صد افسوس که اجل فرصت شان نداد و نفهمیدیم آخر مسابقه به کجا رسید!
حال درختان آنقدر گرفته و پژمرده بود که حوصله ی پیگیری را نداشتند
ان روز ها انگار دیگر کسی نبود تا در باغ سم هنری بپاشد
و آب رشد قلم بدهد و هرز باغ شده بود ناامیدی و هر روز با حجم بسیار پیام های دلتنگی و دلداری رو به رو میشدی
اما حال ده سال از ان روز ها گذشت و درختان هرکدام قد علم کرده و برگ هایی شدند به یاد استاد. . .
با صدای زنگ موبایلم از دنیای خیالات بیرون پریدم
جواب دادم : بله!؟
: بپر گروه معلوم شده واقفی زنده اس
سه ملیون پولو زده به جیب و الفرار
پیچوندنمون. . .
نمیدانستم بهت زده شوم با عصبی
دود از گوش هایم بیرون میزد
با دستانی لرزان وارد گروه شدم
یکی گفته بود : از همان اول معلوم بود چه کاره است. . . مشکوک میزد
عهه
این همانی بود که استاد را دلسوز و متواضع خوانده بود!
یکی دیگر گفته بود
: با برگم برگم گفتن هایش گولمان زده بود
متعجب از کار دنیا مکث کردم
این هم همانی بود که گفته بود نگوییم استاد... بگوییم جناب برگ
چون تنشان در گور میلرزد
با خود گفتم این استاد هم عجب ادم خسیسی بود...به خاطر سه ملیون همه رو پیچوند
به خود امدم
من هم ایشان را دست و دلباز خواندم
دنیا را ببینین
نظرات انسان ها بر انچه اطرافشان میگذرد و حرف هایی که میشنوند تغیر میکند
***
#تمرین
#من
💟جلوی ساختمان به شکل درخت انار پارک میکنم
ویک آن سفر میکنم به گذشته
عجب وسیله ای بود زهرا جون خدا حفظش کند
انگار همین دیروز بود که با خواندن رمان هایش درایتا اول به گروه نقد بعد به باغ انار بعد هم در کلاس های نویسندگی شرکت کردم ..
اون روزها استاد واقفی آرزوی همچین ساختمانی داشت ..
والان اونقدر کارو بارش گرفته که من شدم شاخه و برگ برایش جمع میکنم
تازه هیچ وقت فکرش رانمیکردم بتونم خانوم صادقی و استاد رااز نزدیک ببینم ولی حالا ...
خدایاشکرت
ازاون چه که من تصور کرده بودم هم بیشتربهم دادی.
***
بسم التعالی
💟سلام بر استاد واقفی
درست استمن وشما در ایتا ودرباغ انارتان بایک دیگر آشنا شدیم
حالا باهم همکار هستیم هرچند شما حق استادی گردن اینجاب دارید ولی باید بگویم دورو زمانه عوض شده و من نمی توانم به پسرتان مانند خودتان اعتماد کنم
دیروز پسرتان از فاطمه زهرای من خواستگاری کرده
آیا این کار درستی است .
توقع من از شما بیش ازاین است
گوشش را بپیچانید
تا دیگر این طور جسورانه عمل نکند
من دخترم را به غیر سید نمیدهم
پس به پسرتان بگویید دور دختر مرا یک خط قرمز بکشد
ودخترک مرا هوایی نکند...
ممنونم.🙏
@ANARSTORY