فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 اینترنت یک سازمان نظامیست
این خیانته که در ایران دست وزارت ارتباطاته ؛ در آمریکا ، اسرائیل ، انگلیس ، روسیه ، چین و... اینترنت دست سازمان نظامی آن کشور است.
🔊 سخنرانی روشنگرانه استاد حسن عباسی - دانشگاه امیرکبیر ۹۷/۰۱/۲۰
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
چند روز پیش یه نظامی آمریکایی، یه شهروندی ژاپنی رو با ضربات چاقو تو جزیره اوکیناوا کشته...
بعد به نظرتون واکنش ژاپن چی بوده ؟ وزیر دفاع ژاپن از نظامیهای آمریکایی مستقر در اوکیناوا خواسته درست رفتار کنن و موجب نگرانی اهالی این جزیره نشن.
یعنی وزیر دفاع ژاپن به فرمانده آمریکایی ها پیامک داده و نوشته جون داداش خیلی دارید بد رفتاری میکنید و مردم ما رو میکُشید ، یه کم رعایت کنید خواهشا...
با اين كه ژاپن يكی از پیشرفته ترين كشورهاي جهانه ولي چنین ملت حقیر و بدبختی هستن که جرات ندارن به آمریکاییها بگن "تو"... مقایسه کنید با جمهوری اسلامی که نظامیهای آمریکایی که به حریم آبیاش تجاوز کردن رو بازداشت کرد و اشکشون رو درآورد . عزت یعنی این 😎🇮🇷
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
📸 اولین تصویر منتشر شده از پیکر روحانی #شهید_محمد_حسین_مومنی
#سلام_عزیز_پرپرم
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🔰 #گام_بلند_رئيسی
💠 سخنگوی قوه قضاییه: آیین نامه #قانون_رسیدگی_به_اموال_مسئولان و کارگزاران نظام در قوه قضاییه تصویب و توسط رییس قوه ابلاغ شد
💠 ریاست قوه تاکید کرد که معطل ماندن این قانون را نمی پذیریم. آیین نامه ای جامع برای این قانون تدوین، تصویب و دیروز ابلاغ شد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | چگونه مواجه شویم؟
🌹 رهبر معظم انقلاب در مراسم سالگرد امام خمینی(ره):
مواجههی ما با مسائلمان و با دشمنانمان باید:
۱. شجاعانه باشد
مرعوبانه نباشد
۲. امیدوارانه باشد
مأیوسانه نباشد
۳. عاقلانه و خردمندانه باشد
هیجانی و احساساتیِ سطحی نباشد
۴. مبتکرانه باشد
از روی انفعال نباشد
✔️ اگر این جور حرکت کردیم، بدانید ملّت ایران در مواجههی با همهی قدرتهای بزرگ توفیق خواهد یافت و خواهد توانست پیش برود. ۹۸/۳/۱۴
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
وبگاه یمنی «النجم الثاقب» اعلام کرد، برخی مسئولان حاشیه خلیج فارس با مقامات «موساد» دیدار کردهاند و در این جلسات با تشکیل گروهی خرابکار توافق شده تا از آنها برای مأموریتهایی در اقیانوس هند و دریای عمان استفاده شود.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
📸 #مناظره | زاکانی: برادران خاتمی اول با هم به توافق برسند، بعد سر مردم کلاه بگذارند
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ توصیه یک ایرانی به نظامیان فرامنطقه ای از طریق آنتن BBC:
🔸 توی ایران پوشک گرون شده با خودتون پوشک بیارید 😁
#بی_بی_سی
#ترامپ #امام_زمان
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
⭕️ آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
👤 دیوید ایگناتیوس ستون نویس روزنامه واشنگتن پست:
🔹وزیر خارجه آمریکا پس از انفجار دو #نفتکش در #دریای_عمان، بدون ارائه دلیل و مدرک، ایران را مقصر خواند
🔹در همین حال آبه شینزو در ایران بود تا پیام ترامپ را به رهبر ایران بدهد اما در خواست آبه از طرف آیت الله خامنه ای رد شد
🔹ترامپ در صحنه دیپلماتیک باهوش و موفق نبوده است
🔹صدای رهبر معظم ایران را نمی توانستیم شفاف تر از روز پنج شنبه و مخالفت وی با میانجیگری آبه بشنویم
🔹در صدای رهبر ایران می توان بازتاب این جمله آیت الله خمینی را شنید که گفت: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»
🔹اعتماد به نفس قابل توجه ایران به خود موضوعی است که هرگونه تقابل را بسیار خطرناک می کند
#امام_خامنه_ای
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #چهل_و_یکم
اگر رضای توست ...
همه جا خوردن ... دایی برگشت به
شوخی گفت ...
- مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه ...
بی بی پرید وسط حرفش ...
- دست دائم الوضوی پسرم بهش خورده ... چه غذایی بهتر از این ... منم که عاشق خورشت کدو ...
و مادرم با تردید برای مادربزرگ غذا کشید ... زن دایی ابراهیم... دومین نفری بود که بعد از من ... دستش رفت سمت خورشت ...
- به به ... آسیه خانم ... ماشاء الله پسرت عجب دست پختی داره ... اصلا بهش نمی اومد اینقدر کاری باشه ...
دلم قرص شده بود ... اون فکر و حس ... خطوات شیطان نبود ... من خوشحال از این اتفاق ... و مادرم با حالت معناداری بهم نگاه می کرد ... موقع جمع کردن سفره، من رو کشید کنار ...
- مهران ... پسرم ... نگهداری از آدمی توی شرایط بی بی ... فقط درست کردن غذا نیست ... این یه مریضی ساده نیست... بزرگ تر از تو زیر این کار، کمر خم می کنن ...
- منم تنها نیستم ... یه نفر باید دائم کنار بی بی باشه که تنها نباشه ... و اگر کاری داشت واسش انجام بده ... و الا خاله معصومه و دایی محسن هستن ... فقط یه مراقب 24 ساعته می خوان ...
و توی دلم گفتم ...
- مهمتر از همه ... خدا هست ...
- این کار اصلا به این راحتی نیست ... تو هنوز متوجه عمق ماجرا نیستی ... گذشته از اینها تو مدرسه داری ...
این رو گفت و رفت ... اما من یه قدم به هدفم نزدیک تر شده بودم ... هر چند ... هنوز راه سختی در پیش بود ...
- خدایا ... اگر رضای تو و صلاح من ... به موندن منه ... من همه تلاشم رو می کنم ... اما خودت نگهم دار ... من دلم نمی خواد این ماه های آخر ... از بی بی جدا شم ...
.
.
ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #چهل_و_دوم
خدانگهدار مادر
نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ...
استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ...
- یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ...
از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ...
و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از 1شرم خلاص شه ... یا ...
محکم ایستاد ...
- مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ...
و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ...
برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ...
دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ...
ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ...
- پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ...
شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ...
مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #چهل_و_سوم
بیدار باش
وقت هامون رو با هم هماهنگ کرده بودیم ... صبح ها که من مدرسه بودم ... اگر خاله شیفت بود ... خانم همسایه مون مراقب مادربزرگ می شد ...
خدا خیرش بده ... واقعا خانم دلسوز و مهربانی بود ... حتی گاهی بعد از ظهرها بهمون سر می زد ... یکی دو ساعت می موند ... تا من به درسم برسم ... یا کمی استراحت کنم...
اما بیشتر مواقع ... من بودم و بی بی ... دست هاش حس نداشت ... و روز به روز ضعفش بیشتر می شد ... یه مدت که گذشت ... جز سوپ هم نمی تونست چیز دیگه ای بخوره ...
میز چوبی کوچیک قدیمی رو گذاشتم کنار تختش ... می نشستم روی زمین، پشت میز ... نصف حواسم به درس بود ... نصفش به مادربزرگ ... تا تکان می خورد زیر چشمی نگاه می کردم ... چیزی لازم داره یا نه ...
شب ها هم حال و روزم همین بود ... اونقدر خوابم سبک شده بود ... که با تغییر حالت نفس کشیدنش توی خواب ... از جا بلند می شدم و چکش می کردم ...
نمی دونم چند بار از خواب می پریدم ... بعد از ماه اول ... شمارشش از دستم در رفته بود ... ده بار ... بیست بار ...
فقط زمانی خوابم عمیق می شد که صدای دونه های درشت تسبیح بی بی می اومد ... مطمئن بودم توی اون حالت، حالش خوبه ... و درد نداره ...
خوابم عمیق تر می شد ... اما در حدی که با قطع شدن صدای دونه ها ... سیخ از جا می پریدم و می نشستم ... همه می خندیدن ... مخصوصا آقا جلال ...
- خوبه ... دیگه کم کم داری واسه سربازی آماده میشی ... اون طوری که تو از خواب می پری ... سربازها توی سربازخونه با صدای بیدار باش ... از جا نمی پرن ...
و بی بی هر بار ... بعد از این شوخی ها ... مظلومانه بهم نگاه می کرد ... سعی می کرد آروم تر از قبل باشه ... که من اذیت نشم ... من گوش هام رو بیشتر تیز می کردم ... که مراقبش باشم ...
بعد از یک ماه و نیم حضورم در مشهد ... کارم به جایی رسیده بود که از شدت خستگی ... ایستاده هم خوابم می برد ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم #صلوات امروز به نیت :
شهید مدافع حرم
#شهید_مهدی_صابری
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌹مهدی در۱۴فروردین ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. بعدها با خانواد هاش به قم هجرت کردند. با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید.
🍃🌹برای من جهاد چیزی غریبی نبود زیرا خودم در دوران جهاد با طالبان بزرگ شده بودم. ولی برای مادر و دو خواهرش سخت بود. سال آخر رشته زمین شناسی بود، که قصد رفتن کرد، عشق پدر و مادر، دوستان و تحصیل در برابر محبت اش به حضرت زینب سلام الله علیها ناچیز بود. می گفت: این روزها با وجود حضورم در سرکلاس چیزی از درس متوجه نمی شوم و فکرم جای دیگری است. گفتم: خب، از دست ما چه کاری برمی آید؟ گفت: به من یک رضایتنامه کتبی بدهید تا بتوانم در جهاد و دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها شرکت کنم.
🍃🌹مهدی ذهن و ذکاوت عجیبی داشت و در هر کاری وارد می شد دیگران را به تحسین وا می داشت. در منطقه حماه سوریه به خاطر تسلطش بر زبان، مسئول مخابرات منطقه شده بود. این پست برای یک نیروی تازه وارد، یک پست مهم بود.اما مهدی برای دفاع آمده بود و این پست برایش کار خیلی راحتی بود، به همین خاطر از فرماند هاش درخواست کرده بود وارد یگان رزم شود. آنجا هم خیلی زود همه چیز را یاد گرفت
🍃🌹اخلاق خوب مهدی همه رزمنده ها و فرماندهان را تحت تاثیر قرار داده بود. در ۴ ماهی که در منطقه بود واقعا دل بچه ها را تسخیر کرده بود. این اخلاق عجیب مهدی فقط برای رزمنده ها نبود. وقتی از عملیات بر می گشتند، هرجا مردم آواره را می دید با اینکه اهل سنت بودند، ماشین را کنار می زد با هدایایی که از قبل تهیه کرده بود به سمتشان می رفت و با آنها گرم می گرفت و سلام و علیک می کرد. دیگر در منطقه زینبیه همه او را شناخته بودند. در منطقه مهدی معروف شده بود به «رزمنده با کلاس ! »، زیرا همیشه سعی می کرد از لباسهای مرتب و معطر استفاده کند
🍃🌹مهدی در زندگی دو الگو داشت، یکی شهید حسن باقری، که زندگینامه و کتابهایش را با علاقه مطالعه می کرد. و دیگری حضرت علی اکبر علیه السلام بود که مهدی ارادت خاصی به ایشان داشت. از نوجوانی عضو هیئت علی اکبر در قم بود. وقتی فرمانده گروهان شد و قرار بود اسمی برای گروهانش انتخاب کند بلافاصله گفت: نام گروهان ما علی اکبر علیه السلام است.
📸 #مناظره | زاکانی: معتقدم هرکس در جریان انقلاب خطا یا فساد کرد باید ۲ برابر چوب بخورد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
خدا #محمد_مرسی را رحمت کند؛ سالها در زندان دیکتاتورهای مصر اسارت کشید و فرصت یادگیری سیاست ورزی را نیافت. نتیجه اینکه انقلاب ملتی را با کوته فکری و تصمیمات غلط به فنا داد!
"مرسی" آنگاه مُرد که به جای تهران با شیطان معامله کرد؛ آمریکا را دوست مصر خواند و نفهمید ریاض همان تل آویو است!!
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔻 مشکل از "پرستو" ها نیست‼️
کرباسچی گفته #نجفی بی کفایتیِ اخلاقی داشته
بیژن اشتری (مترجم غربگرا) به کرباسچی جواب داده خودت ۲۰ سال پیش بخاطر دوست دخترت کله پا شدی❗️
یکی هم اومده به اشتری منشن داده که درسته منم الان از رابطه ات با فلان بازیگر خانم بگم؟!
⬅️ شاید دفاع تمام قد #اصلاح_طلبان از جناب نجفی، بخاطر همین چرخهی بالا باشد❗️
#سرطان_اصلاحات
👤مهدی قاسمزاده
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از طرفدار رائفی پور
"شیشه رفلکس"
استاد #رائفی_پور : (۱)
حکایت ما در این دنیا حکایت شیشه های رفلکسه!
همسایه ات از درون اتاقش ایستاده و تو رو میبینه که در حیاط با آرامش دستت رو کردی تو بینیت و نمیدونی که داره تو رو میبینه!
خدا میگه بی معرفت نمیدونی که دارم میبینمت؟
الم یعلم بان الله یری؟
#استاد_رائفی_پور
#طرفدار_رائفی_پور 👇
اینستاگرام:
https://instagram.com/raefipour_tarafdar?igshid=1wkgo0y0542nq
تلگرام:
https://t.me/joinchat/AAAAAFaOpjICmB0gBHWLsA
ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1010237458Cf3644be957