eitaa logo
آۅیــــ📚ـــݩآ
1.4هزار دنبال‌کننده
766 عکس
95 ویدیو
3 فایل
🌱اینجا دوستانی جمع شده‌اند که تار و پود دوستی‌شان را خواندن و نوشتن در هم تنیده است... رمان در حال انتشار: ادمین پاسخگو: @fresh_m_z ادمین تبادل: @Zahpoo1 ما را به دوستانتان معرفی کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3611426957Cb2549f554b
مشاهده در ایتا
دانلود
___🌓______ پایه‌ی میکروفون را می‌کشد جلو، با دست راست آن را می‌گیرد. با دست چپ، توپی میکروفن را تنظیم می‌کند. بعد دهانش را جلو می‌آورد و همانطور که سر می‌چرخاند و به جمعیت نگاه می‌کند می‌گوید:« این روزها...آدم‌های قصه هم...غصه دارند.» حجم احساساتی که می‌ریزد توی کلماتش او را یک شاعر کرده است. او ولی شاعر نیست... «حال هیچ کس... این روزها...خوب نیست»؛ نیست را که دارد ادا می‌کند یک بغضی می‌آید توی صدایش، زود هم می‌ترکد. هق هق خشک و منقطعی توی سالن می‌پیچد. دستش را به سمت صورتش می‌برد. کمی عقب‌تر می‌رود. سرش را پایین می‌اندازد. چشم‌هایش را با همان دست می‌پوشاند. شانه‌هایش تکان می‌خورند و دوباره صدای هق هق بلند می‌شود‌. جمعیت می‌خواهد با او همراهی کند؛ صداها در هم می‌پیچد. زن.‌‌..مرگ بر...زندگی...آزادی.... مجری پشت تریبون می‌آید و رو به جمعیت می‌گوید: ما امیدوار بودیم که با حرفهای شما آروم بشیم... پایه را دوباره جلو می‌کشد و می‌گوید: وقتی ما آرومیم مهسا‌ها و کیان‌هامون کفن پوش می‌شن... فندکی روشن می‌شود. عکسی آتش می‌گیرد. جمعیت هجوم می‌آورد. تکه‌های آتش می‌ریزد. زنی جیغ می‌زند... تلفن همراهش می‌لرزد. صفحه روشن می‌شود: داری میای خونه، تخمه بگیر...دینامیت ببینیم... با ما همراه باشید👇 ┏━🕊━━••••••••••━━━━┓ @AaVINAa ┗━━━━••••••••••━━🌸━┛
بسمـ رب ِدل‌‌ھـٰـاۍ‌بـے‌قــر‌ار ... .
_🌼❣️🌼___ 📖 السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ... 🌱سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛ سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله، ص 631 با ما همراه باشید👇 ┏━🕊━━••••••••••━━━━┓ @AaVINAa ┗━━━━••••••••••━━🌸━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_🪴_____ ✍️چند خطی درباره بیگانه اثر آلبر کامو حتی اگر تاکنون مثنوی را باز نکرده باشید، حتی اگر شعر جایگاهی در زندگی‌تان نداشته باشد، بعید است این شعر معروف را نشنیده باشید. از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم نمیدانم آلبر کامو هم این شعر را شنیده بود یا نه، اما اگر می‌شنید شاید بیگانه‌ای دیگر می‌نوشت. «بیگانه» بیگانه است؛ بیگانه از هرچیز که تاکنون درباره انسان شنیده‌اید. بیگانه با شما و عمومی‌ترین و ریشه‌ای ترین ابعاد هویت تان. هرچند اشراف چندانی به رمان‌ها ندارم اما احتمالاً شخصیت مرسو یکی از شاهکارهای خلق شخصیت در ادبیات جهان است. شخصیتی که احتمالاً تاکنون در کمتر رمانی دیده‌اید و شاید دیگر تجربه‌اش نکنید. شخصیتی که هم پروتاگونیست است و هم آنتاگونیست، هم گره است و هم تعلیق. شخصیت اصلی تا پایان داستان همیشه غافلگیرتان می‌کند، نه می‌توانید کنشی از او را حدس بزنید و نه می‌توانید دیالوگی را از او پیش بینی کنید. هرچند موقعیت‌ها را در داستان‌های دیگر دیده اید اما واکنش‌های مرسو بیگانه است. بیشتر از آنکه پیرنگ شما را مجبور به ادامه دادن داستان بکند، شخصیت پردازی ترغیبتان می‌کند که یک نفس بخوانید. بیگانگی از همان جمله اول رمان دیده می‌شود. به تدریج سعی می‌کنید که این بیگانگی با شخصیت اصلی را کمرنگ کنید اما تا آخرین جمله داستان، همچنان بیگانه باقی می‌مانید. اکنون تصور کنید که اگر زاویه دید اول شخص باشد، کشمکش میان بیگانگی و تلاشتان برای آشنایی با شما چه می‌کند؟ تنها شخصیت اصلی نیست که بیگانه است، توصیفات نیز بیگانه‌اند. از ساده‌ترین چیزها هم توصیفی بیگانه ارائه می‌شود.به گونه‌ای آفتاب را توصیف می‌کند که انگار تاکنون یک روز آفتابی را ندیده‌اید. جمله اول داستان عصاره تمام داستان است. می‌توان در آینه آن، تمام ابعاد شخصیتی و رفتاری مرسو را دید. جمله اول ساده است ولی نشان می‌دهد با چه چیزی روبه رو هستید. «امروز مادرم مرد. شاید هم دیروز، نمی‌دانم!» سارتر پوچی را مسئله نویسنده می‌داند اما به نظرم «ندانستن» مسئله اصلی کاموست. مرسو هیچ چیز نمی‌داند حتی پوچی را. «نداستن» تنها دانسته اوست. مرسو معنایی از عشق نمی‌داند، وقتی ماری از مرسو می پرسد دوستش دارد؟ مرسو جواب می دهد این سوال بی معناست. مرسو نمی داند که برای مادرش گریه کرده یا نه، حتی نمیداند که از مرگش ناراحت است یا نه! مرسو حتی آن جمله به یاد ماندنی از پرده سوم نمایش نامه هملت را هم نمی‌داند. «بودن یا نبودن» مسئله شکسپیر بود اما برای کامو مسئله نیست. و این مسئله نبودن تنها مسئله نویسنده ست. کامو در تلاش برای تصویر دنیایی بی معناست. به اعتراف کامو نه تنها جهان بلکه به دنبال معنا گشتن هم در جهان بی معناست؛ چراکه کامو خودش را ابسوردیسم می‌داند نه اگزیستانسیالیسم. البته ناگفته پیداست که ادعای بی معنا بودن جهان، اعتراف به یک معناست و ادعای کامو دچار پارادوکسی درونی است. بنابراین بیگانه معناگراترین داستانی است که خوانده‌ام. چراکه بی معنایی در تمام داستان پررنگ است. کامو این معنای پوچی را در هنرمندانه‌ترین شکل ممکن بیان میکند. در پس هر دیالوگی و هر توصیفی این پوچی را می بینید. کوچکترین اتفاقات داستان مانند نحوه نشستن روی صندلی، این پوچی را به ذهن تداعی می کند. به همین دلیل هیچ جزئی از داستان زائد نیست. به تعبیر سارتر این اثر پوچگرا در نقطه اوج علیت و پیرنگ است. جزئی ترین توصیفات ابتدایی داستان که بوی روزمرگی میدهند سرنوشت زندگی و مرگ شخصیت اصلی را تعیین می کند. اگر رمان را بازتابی از شخصیت و جامعه نویسنده بدانیم مقایسه بیگانه با بینوایان بسیار قابل تامل ست. چگونه ادبیات فرانسه در طی هشتاد سال از واقع گرایی عمیق ویکتور هوگو به پوچگرایی کامو می‌رسد. برای نمونه، تفاوت توصیف ویکتور هوگو و کامو از پاریس تکان دهنده‌ است؛ پاریس شاعرانه هوگو تبدیل به زباله‌دان سفید پوست کامو شده‌است. هرچند می‌توان ریشه‌های این تفاوت را در زندگی این دو نویسنده پیدا کرد ولی قطعاً این مقایسه نیاز به بررسی عمیقتری دارد. کامو از بهترین نویسنده‌هایی است که می توان از او چگونگی پیاده کردن یک معنا و مفهوم را در داستان یاد گرفت. بیگانه حتی در پوچگرا بودنش عمیق است و کامو بدون شک نویسنده‌ای کم نظیر بود. در پایان کتاب را از چگونگی تقابل شخصیت اصلی با مرگ غافلگیر می شوید. وقتی کتاب را بستید نگاهی به کتابخانه‌تان میکنید. نگاهتان روی یک کتاب باقی می‌ماند و با خود میگویید: ای کاش مثنوی به دستش می رسید! با ما همراه باشید👇 ┏━🕊━━••••••••••━━━━┓ @AaVINAa ┗━━━━••••••••••━━🌸━┛
بسمـ رب ِدل‌‌ھـٰـاۍ‌بـے‌قــر‌ار ... .
آۅیــــ📚ـــݩآ
اول هفته را با حال خوب شروع کنیم😌😌
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار جواب دادی و‌ گفتی که من خوشم بی‌‌تو
آۅیــــ📚ـــݩآ
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار جواب دادی و‌ گفتی که من خوشم بی‌‌تو #شعر #سعدی
دستش درد نکند که چنین جوابی داده؛ فکر کن بنشینی یک جا و پیام بدهی که بیا خوشم می‌دار... یعنی حتی خوشی‌ات وابسته به آمدن و بودن دیگری باشد...الحق که جواب خوبی داده طرف، یک « عامو برو بینیم » قشنگی توی جواب نهفته است...
آۅیــــ📚ـــݩآ
دستش درد نکند که چنین جوابی داده؛ فکر کن بنشینی یک جا و پیام بدهی که بیا خوشم می‌دار... یعنی حتی خو
شعر همین که می‌نشیند توی ذهن و به راحتی به زبان می‌آید یک لطف شیرینی دارد که فقط شعر‌خوان‌ها از آن باخبرند...