درمحضرحضرت دوست
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 #رمان_مذهبی🌟 #نسیمعشق #پارت_382 مسعود با ت
#به_وقت_رمان
#نسیم_عشق
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_383
مسعود خنید و گفت:
-ترنجی دیگه!
بعد هم دسته چکش را برداشت و گفت:
-چهارتومن بیشتر نمی دم. بالاخره بیمه هم هست دیگه.
ترنج اعتراضی نکرد. همین چهار تومن هم خوب بود. لااقل پول
پروتز را می تونستن بدن.
خرج عملم بالاخره بیمه یه مبغلی می داد.
ترنج با سر خوشی چک را گرفت و بار دیگر
گونه پدرش را بوسید و از انجا خارج شد.
باید جوری میشد که مهربان ناراحت نشود که فکر نکنند دارد به او صدقه
می دهد.
درست بود که وضع مالی خوبی نداشتند ولی داماد و دخترش برای خودشان شخصیت و احترام داشتند.
دوباره با یک تاکسی دربست برگشت خانه مهربان. هانیه دختر مهربان با دیدن دوباره او تعجب کرد و
گفت:
-مشکلی پیش اومده؟
-نه با مهربان کار داشتم.
-بفرما.
ترنج یک راست رفت به اتاق مهربان.
-سلام مهربان جونم.
مهربان با دیدن دوباره او با خنده گفت:
-سلام عزیزم. چه کار خوبی کردم که خدا امروز اینقدر بهم هدیه می
ده.
ترنج گونه مهربان را بوسید و کنارش نشست.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_383
مانده بود چه جوری ماجرای پول را بگوید.
-بابا سلام رسوند.
مهربان لبخند زیبایی به ترنج زد و گفت:
-سلامت باشن.
-حقیقتش پیش بابا بودم از شما براش گفتم ناراحت شد و گله کرد
چرا نگفتین برای عمل پول لازم دارین. گفت بگم. مهربان برا بچه های من مادری کرده. این پول اصلا قابل این
حرفا نیست.
ترنج دعا می کرد مهربان پی به دروغ هایی که می گفت نبرد.
البته پدرش همیشه با احترام با مهربان
صحبت می کرد. ولی در مورد مسائل مالی خوب برای مهربان موقعیتی پیش نیامده بود.
جز موقعی که می خواست دخترش را عروس کند و به بابا رو انداخته بود..
بابا هم کمکش کرده بود ولی مبلغ بالایی نبود.ترنج به مهربان نگاه
کرد:
-خوب حالا کی می خواین عمل کنین؟
مهربان نگاه شرمزده ای به ترنج انداخت و گفت:
-راضی به زحمت بابات نبودم. پول کمی نیست دخترم. دامادم دو تومنشو جور کرده بقیشم جور میکنیم. بابات هیچ دینی به من نداره.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_384
.ترنج اعتراض کرد:
-این چه حرفیه وقتی اومدی تو خونه ما سلام بودی. بحث دین نیست. اینجا دیگه وظیفه ماست مهربان.
یه شماره حساب به من بدین برم پول و بریزم. نمی خواد دیگه دنبال پول باشین بقیه شو بابا میده.
مهربان سر به زیر انداخت. ترنج کمی جلوتر خزید و گفت:
-مهربون جونم قبول کن دیگه. به خدا ناراحت میشم. مگه نمی گی منو
خودت بزرگ کردی.
خوب یعنی مثل مامانمی دیگه.
بعد که سکوت مهربان و دید گفت:
-راست میگی هانیه خانم کجا من کجا. من و که نمی تونی اندازه خانمی مثل هانیه دوست داشته باشی.
بعد هم از جا بلند شد که مهربان صدایش
کرد:
-ترنجم عزیزم. کجا می ری مادر. تو رو اندازه هانیه ام شاید بیشتر دوست دارم ولی شرمم میشه.
ترنج نشست و گفت:
-اگه منو اندازه دخترت دوست داری خوب قبول کن. آدم دست دخترشو رد میکنه. اون دو تومن و مگه
دامادات جور نکرده خوب بقیه اشم این دخترت میده دیگه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
سلام حضرت باران ، مهدی جان
مثل باغی افسرده در میانه ی پاییز ، مثل جویباری خشکیده در قلب کوهساران ، مثل درختی تنها در دشت تف زده ... تشنه ی زلال نگاه شما هستم ...
از ابر اجابت بر دست های خالی و منتظرم باران رحمت نثار کنید و انبوه ملال انگیز حیرت ها و گرفتاری ها را با گوشه ی چشم معجزه گرتان برطرف سازید ....
Majid Bani Fatemeh - ِDaran miyan (128).mp3
6.13M
🎤#سیدمجیدبنےفاطمھ
<َدٌاًرٍنٌْمّیِاُݩًُدِوَنْہِّدًوٍنِہًِعّاٍشّقْاٌ...>ً
#توشھاربعیݩ
🔴 امام زمان (عج): یادم کردی یادت کردم
🔵 آیت الله عبدالقائم شوشترى که مدتى امام جمعه شاهین شهر اصفهان بود، مىگفت که در مسجد مقدّس جمکران، نماز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ونماز تحیّت را خواندم، بعد در حیاط مسجد، زیر آسمان دو رکعت نماز استغاثه به صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) را خواندم و بعد از نماز دعاى «سلام الله الکامل التام…» را زمزمه کردم و همواره یاد مولاى عزیزم بودم.
🌕 به منزل آمدم واستراحت کردم، در عالم رؤیا روى پلى کنار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) حضرت بقیه الله الاعظم ـروحى فداه ـ را مشاهده کردم، حضرت رو به من کردند وبا انگشت به سینه من زدند وفرمودند:
«یادم کردى یادت کردم».
✅ انتظار مداومِ ظهور
✍ یکی از وظایف شیعیان،این است که باید پیوسته منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) باشند و هر لحظه خودشان را برای آن روز بزرگ آماده کنند.خدا در قرآن هدف از خلقت انسان را عبادت میداند.و پیامبر (ص) در تفسیر این آیه میفرمایند: برترین عبادت ها،انتظار فرج است.
📚کتاب مکیال المکارم، ج۲
💢خودمون رو محک بزنیم، واقعا ما چقدر منتظریم؟
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌤
#آمادگی_برای_ظهور
اگر ما برای #فرج دعا میکنیم باید قلبمان هم در برابر حجت خدا، امام زمان ارواحنافداه تسلیم باشد.این از شرایط #انتظار فرج است.
بعضی از اللهم عجل لولیک الفرج گفتن های ما را خدا و امام زمان ارواحنافداه هیچ اعتنایی نمیکنند چون فقط لقلقه زبان است، از دل بلند نمیشود.
👈باید تمرین بکنیم وقتی حضرت آمدند این دل ما در برابر ایشان تسلیم باشد. هرچه گفتند بگوییم چشم. این آمادگی را انسان باید در خودش ایجاد کند تا برای یاری امام زمان ارواحنافداه انتخاب بشود. نه اینکه هرچه به او بگویند این فکر و عقیدهات باطل است قبول نکند!
یک عقاید و افکاری را شیطان در بین ما وارد کرده که عرف جامعه هم شده و ما انجام میدهیم و امید ثواب هم داریم. در حالیکه اینطور نیست.
یک عرفهایی مرسوم شده، از مراسم خواستگاری و عقد و عروسی گرفته تا عزا و ماتم و حتی در مهمانیها و طرز پوشش ما، غذاخوردن ما ... همه اینها وقتی دقت کنیم، میبینیم در صراط مستقیم نیست ولی ما چون عرف جامعه است انجام می دهیم که تافته جدابافته نباشیم!!! درحالیکه دارد ما را از صراط فاصله می دهد.
(بنابراین باید انسان این آمادگی را در خودش ایجاد کند که اگر حضرت فرمودند فلان عقیدهات جزء دین نیست، تسلیم باشد.)
💢استاد حاج آقا زعفری زاده
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
پادکست « آدمی که نمیشویم ».mp3
4.2M
⭕️اصل شرط منتظـر بودن..
صالحـ تو جامعہ نداریمـ کہ اباصالحـ
نمیاد...🥀
#پیشنهادی
#امام_زمان
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_385
.چشم های مهربان به اشک نشسته بود.
-باشه عزیزم.
ترنج گونه مهربان را بوسید و گفت:.
-پس دخترتو صدا کن یه شماره حساب بده من پول و که بابا داد بریزم به حسابتون.
بگو زودترم برن دنبال کارای عمل.
مهربان اشکش را که کش امده بود روی گونه اش گرفت وگفت:
-عاقبت بخیر بشی عزیزم.
بعد هانیه را صدا زد و ماجرا را گفت.
انگار هانیه هم زیاد راضی نبود و با اکراه شماره حساب را داد.
ترنج موقع رفتن گونه هانیه را بوسید ودر حالی که او بهت زده ترنج را نگاه می کرد گفت:
-فکر کن منم خواهرت.
حق ندارم به مادرم کمک کنم؟
بعدم هم رفت. بچه های گروه گرافیک جلوی برد گروه جمع شده بودند و داشتند
درباره نوشته توی برد صحت می کردند.
ترنج وقتی جمعیت مقابل برد را دید کنجکاو رفت سمت برد و از روی سر
بقیه سرک کشید:
-کلاس های آقای مهرابی این هفته تشکیل نمی شود.
ترنج برگشت و رفت سمت کلاسش که مهتاب از
وسط جمعیت او را دید و دستش را کشید.
-هی سلام.
ترنج برگشت و جوابش را داد:
-سلام خونه خوش گذشت؟
-معلومه خونه همیشه خوش می گذره.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_386
-صرفت میکنه این همه راه و هر هفته بری و بیای.؟
-کجا بوده این همه راه همش دو ساعت دو ساعت و نیم راهه. اره می ارزه.
ترنج شانه ای بالا انداخت و گفت:
-مامانت چطوره؟
-بد نیست بهتره. فکر کنم تا یکی دو ماه دیگه بیاریمش همین جا عملش کنیم.
ترنج فقط سر تکان داد. مهتای زد به دست ترنج که دادش را هوا برد:
-هی چه خبرنه؟
مهتاب شوکه ایستاد و گفت:
-چی شد؟
ترنج تند تند پله ها را بالا رفت و وارد کلاس شد. وسایلش
را روی میز پخش و پلا کرد و آستین مانتویش را بالا زد.
مهتاب هم که دوان دوان پشت سرش آمده بود با تعجب به
حرکات او خیره شد.
-چکار می کنی؟
دستم آش و لاشه.
بعد نگاهی به پانسمان تازه دستش انداخت. از خون خبری نبود.ترنج استینش را با دقت پائین کشید که که مهتاب پرسید:
-چی شده؟
ترنج چادرش را برداشت و درحالی که تا
می زد گفت:
-هیچی یه تصادف کوچولو.
- ای وای.کی؟
-چهارشنبه.داشتم می رفتم خونه. یه موتوری از پیاده رو داشت رد میشد زد بهم.
مهتاب هم وسایلش را گذاشت روی میزش و گفت:
-عجب بی شعوری بوده. موتوری تو پیاده رو چه
غلطی میکرد؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_387
ترنج چادرش را گذاشت توی کیفش و گفت:
-حرفای می زنی موتوریا اگه زورشون برسه با موتورطبقه سوم پاساژ میان پیاده رو که جای خود داره.
-اینقدر لجم می گیره.
ترنج از حرص خوردن مهتاب خنده اش گرفته
بود.
-لجت نگیره.
-چرا مهرابی نمیآد این هفته؟
ترنج از این تغییر موضوع ناگهانی این بار واقعا زیر خنده زد.
-مرض کجاش خنده داشت؟
-آخه این سوال چه ربطی به اون قبلی داشت؟
مهتاب خودش هم خنده اش گرفت.
-آخه همون اول می خواستم همین و بپرسم ولی تو نذاشتی. خوب حالا چرا نمیاد؟
ترنج دستی به کمر زد و گفت:
-مهتاب مگه من مفتش مردمم. من چه می دونم؟
-مگه نمی گی رفیق فاب داداشته اونوقت نمی دونی.
ترنج روی صندلی ولو شد و با دقت دستش را روی میز گذاشت و گفت:
- بازم دلیل نمیشه.
مهتاب زیر لب گفت:
-اه اینم رفیقه ما داریم. خوب میگفتی
من روت حساب نکنم.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
@Abbasse_Kardani
مهدی صاحب زمانم❤️
مولاے من
چشم وجودمان
خیره بہ نورِ حضور شماست
و دست استغاثہ
و روے حاجتمان
متوسل بہ درگاه تان
تا خداوند
طلعت رشیدتان را
بہ ما بنمایاند...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام آرام جانم صبحت بخیر☀️