31.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️داستان زیبای دوستی یک جوان با امام زمان🥺😭😭
💔اگه دلت شکست 💔
ماراهم دعا کن😭
#امام_زمان
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
⭕️آیت الله بهجت(ره):
ما باید انتظار فرج حضرت غائب عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشته باشیم؛ و فرجش را فرج عموم بدانیم و در هر وقت و هرحال باید منتظر باشیم؛
ولی آیا میشود انتظار فرج آن حضرت را داشته باشیم، بدون مقدمات و تحمل ابتلائاتی که برای اهل ایمان پیش میآید؟!
با اینحال، چه اشکالی دارد که تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم یعنی اینکه بخواهیم بیش از این بلاها که تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلای دیگری نبینند؟!
✅ درهرحال، باید منتظر فرج باشیم، ولی با مقدمات آن. ولی میدانیم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم؛ لذا از خدا بخواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشود. و اهمّ مقدمات انتظارفرج را که توبه و طهارت ازگناهان است، تحصیل کنیم
#حجاب
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
⭕️چرا امام زمان عج که دعاشون مستجاب هست،برای ظهور خودشون دعا نمیکنن؟
✍🏻ممکنه براتون این سوال پیش اومده باشه که:
مگه #امام_زمان عج اینهمه مشکلات مردم رو نمیدونن؟مگه بیشتر از هرکسی دیگه دعاشون نزد خدا مستجاب نیست؟
پس چرا خودش دعا نمیکنه؟
🌸ببینید آدم هرچی مراتب ایمانش بالاتر باشه همون اندازه در برابر مشیت های خدا تسلیم تر هست..
✍🏻مثل ما نیستن که اگر ذره ای احساس کنیم دعاهامون مستجابه از خدا حتی طلب معجزه میکنیم تا زندگی و سرنوشتمون به سمت خواسته های دل خودمون پیش بره...!
💥امام زمان قرنهاست در زندان غیبت به سر میبره اما حاضر نیست حتی ذره ای برای خودش دعا کنه.
❤حضرت تسلیم اراده و مشیت خدا هستن تا خدا هروقت مشیتش تعلق گرفت، ظهور ایشون امضا بشه...
نمونه ی ضعیفترش در مورد علماست
مثلا:
در زمان جنگ ایران و عراق، عده ای از علماء خدمت حضرت آیت الله العظمی #بهجت (ره) رسیده و درخواست کردند که:
آقا شما کاری بکنید که این مرد(صدام) سقوط کند یا از بین برود!
.ایشان فرموده بودند:
نزد ما اذکاری وجود دارد که اگر خوانده شود، به او مهلت داده نخواهد شد.
⛔ ولی مصلحت نیست ،چه می دانیم بعد از او چه کسی خواهد شد و بدتر از او نخواهد آمد؟
🌸حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مصلحت نمی دانند و خداوند مشیتش تعلق نگرفته است که وی حالا سرنگون شود...
🔆بله! اولیای الهی در برابر خواسته های خدا تسلیم محضن چون میدونن برای خدا کاری نداره با اشاره ای طومار دشمنان دین درهم پیچیده بشه..
✅ اما اگر قراره کارها رو خود خدا بکنه پس ماها رو چرا آفریده؟
🛑مگه قرار نیست ما امتحان بشیم، مگه قرار نیست صبر و تحمل و میزان فعالیتهامون در جلو رفتن یا عقب رفتن پرچمِ پیروزیِ خدا سنجیده بشه و مستحق پاداش یا عذاب بشیم؟
🔴این فتنه های دشمن و خنثی کردنش برای خدا و اهل بیتش هیچ کاری نداره! اما میخوان ببینن ماها توی این فتنه ها چیکار میکنیم و حجت برای همه تموم بشه و غربالها صورت بگیره...
در ثانی:
خدا خودش خواسته مردم دعا کنن تا امامشون رو بهشون برگردونه،مردم باید بخوان که خدا ترحم کنه به حال مردم و امامشون رو برگدونه پیششون،اینجوری هم عبادت حساب میشه (انتظار الفرج افضل من الاعمال)هم نشون میدیم که لایق حضور امامون هستیم یا نه و در کدوم جبهه ایم.
✍چون تا مردم حداقلِ لیاقت رو پیدا نکنن و قدرشناس نباشن ،خدا بزرگترین نعمت و آخرین فرستادشو نمیفرسته..
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بهترین عملی که میتواند ما را به امام زمان ارواحنا فداه نزدیک کند ؟
👤 ابراهیم افشاری
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
درمحضرحضرت دوست
🌱قسمت ۳۷ و ۳۸ +عشق را باید که ..... کنجکاو تر از قبل میشوم. یعنی منظورش از عشق چه نوع عشقیست ؟ ب
✔️قسمت ۳۹ و ۴۰
سرم را پایین می اندازم . نگاهم را روی مانتویم میچرخانم. در دلم خدارا شکر میکنم که مانتو و روسری ام را در نیاوردم اما از اینکه چادر به سر ندارم ناراحتم. بخاطر اتفاقاتی که افتاد کاملا فراموش کرده بودم که چادرم سرم نیست .
برای یک لحظه غرورم را فراموش میکنم و با لحنی که خواهش در آن موج میزند میگویم
+من واقعا متاسفم . فکر نمیکردم این کارم انقدر ناراحتتون بکنه .
سر برمیگرداند و سعی میکند خودش را آرام کند . سرش را پایین اندازد و تازه متوجه ۳ دکمه ای که باز کرده میشود ، سریع آنها را می بندد .
چه چیزی در این دفتر هست که او را انقدر پریشان کرده است ؟
دفتر را میبندم
و آن را روی میز میگزارم . به سمت در میروم ، وقتی از چهارچوب در میگذرم سجاد مرا میخواند
_نورا خانم
از حرفی که میخواهد بزند میترسم ولی سعی میکنم خودم را خونشرد نشان بدهم . سر بر میگردانم و با آرامشی نمادین میگویم
+بله
برای چند ثانیه به چشم هایم خیره میشود
_معذرت میخام . نباید انقدر تند برخورد میکردم کنترلم رو از دست دادم
بی اختیار لبخند پنهانی میزنم
+شما باید ببخشید نه من
و بدون اینکه منتظر جوابی باشم به اتاق سوگل میروم و در را میبندم .
به در اتاق تکیه میدهم. ناخودآگاه بغض میکنم . دوباره تبدیل شدم به همان دختر نازک نارنجی .
حس کودکی ۵ ساله را دارم
که کار #اشتباهی کرده و حالا دارد توبیخ میشود.
به سمت تخت میروم. چقدر شایان معصوم خوابیده است .کنار تخت مینشینم و سرم را روی آن میگذارم .
چند قطره اشک از گوشه ی چشمم سر میخورد.
آنقدر امروز #خجالت کشیدم
که دلم میخواست بمیرم ولی آن اتفاقات را نبینم . دیگر چطور میتوانم به صورت سجاد نگاه کنم ؟
خدا میداند با خودش چه فکرهایی راجب من کرده است .
چشم هایم سنگین میشود . آرام چشم هایم را میبندم و بدون اینکه متوجه شوم به خواب میروم .
_نورا ! نورا بیدار نمیشی ؟
چشم هایم را باز میکنم و به دنبال صاحب صدا سر بر میگردانم. سوگل را میبینم که با لبخند نگاهم میکند .
لبخند کوچکی میزنم
+سلام سوگل خوبی ؟ کی برگشتی
ابرو بالا می اندازد
_تقریبا دو ساعتی میشه که برگشتم .
با تعجب نگاهش میکنم
+یعنی من این همه وقته که خوابیدم ؟ پس چرا بیدارم نکردی ؟ حتما مامانم نگران شده
آرام میخندد
_خب بابا دونه دونه بگو . اول اینکه مامانت خبر داره بهش زنگ زدیم . دوم اینکه مامانم نزاشت بیدارت کنم گفت شاید خیلی خسته ای .
بی اختیار اخم میکنم . حرف های سوگل نشان میدهد که خاله شیرین و عمو محمود آمده اند . سریع اخم هایم را باز میکنم و به سوگل نگاه میکنم . بخاطر بد خوابیدن کمر درد گرفته ام . به سختی کش و قوسی به بدنم میدهم .
سوگل متوجه کمر دردم میشود و میگوید
_چند بار بیدارت کردم گفتم برو روی تخت بخواب ولی خودت قبول نکردی
کمی فکر میکنم
+پس چرا هرچی فکر میکنم یادم نمیاد ؟
شانه بالا می اندازد .به تخت نگاه میکنم و جای خالی شایان را میبینم
+راستی شایان کو ؟
_یک ساعتی میشه که رفته .
به سمت در میرود و میگوید
_خب من میرم تو هم بکم دیگه بیا .
سر تکان میدهم و بعد از خروج سوگل بلند میشوم .تازه اتفاقات امروز عصر را بیاد می آورم . با بیاد آوردنش تن و بدنم میلرزد .
سوال های مختلفی در مغزم میچرخند .
( نکند سجاد به بقیه چیزی گفته باشد ؟ )
( چطور با سجاد رو به رو شوم ؟ )
روی تخت مینشینم و به جواب سوال هایم فکر میکنم ، بدون اینکه توجهی به زمان و مکان داشته باشم .
با صدای باز شدن در رشته افکارم پاره میشود .
با دیدن سوگل تازه یاد می آید که قرار بود بروم بیرون از اتاق .
سوگل با تعجب میگوید
_چرا نمیای پس ؟
«غالبا در هر تصادف میرود چیزی زِ دست
لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت»
حسین فروتن
«تو را با غیر میبینم، صدایم درنمیآید
دلم میسوزد و کاری، زِ دستم برنمیآید»
✔️ادامه دارد....
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
ما هستـی خویش به ولــی می بازیم
عشقی که به عشق ازلــی می بازیم
این بار امانـــــت که خـــــــدا داد به ما
جانی است که بر سید علی می بازیم
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️آزمونی که قبل از ظهور امامزمان عج از همه میگیرند!!
👤 استاد شجاعی
#حجاب
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🔴 شرط قیام امام عصر در بیان امام صادق علیه السلام
🔵 شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمیکنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتیکه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو،
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ...
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم،
🔺 در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنام «هارون مکی» وارد شد در حالیکه یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آنحضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ...
هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد.
🔹 امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او پرسیدن و ... سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن.
مرد خراسانی بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است.
امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد:
«از اینها در خراسان چند نفر پیدا میشود؟
مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک نفر هم نیست.
🔶 امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر میدانیم.
📚 بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحه ۱۲۳
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
⭕️امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:
ما به همه ی احوال و اخبار بزرگ و مهم شما آگاهیم و حتی چیزی از خبرهای کوچکِ شما هم از ما پنهان و پوشیده نمی ماند.
📗احتجاج طبرسی ؛ جلد۲
✍سَیدی، آقای من‼️
اما ما، (بر عکس شما)، خبری از شما نداریم، یعنی هیچ ارتباطی با شما نداریم، از بس که، غافلیم و غرقِ در دنیا و شئونات و لذات دنیا...
مولای من شرمنده ایم‼️😔
آیا کسی هست یوسف زهرا را از زندان غیبت نجات دهد⁉️
مبلغ امام زمان (عج) باشیم
اگر حالِ امام زمانمان را میدانستیم اینگونه بی خیال نبودیم
مهدیِ فاطمه دوازده قرن است مثل پدارن بزرگوارش غریب و مظلوم است...
دلش خون است، اشکش خون است
او منتظر ماست که ما برگردیم
دیگر به چه دردی باید مبتلا شویم تا بفهمیم درمان فقط "تویی"
این شرح حال ماست، اینجا بدون تو...
با امام زمانت باش تا از غربال سخت آخرالزمانی در امان باشی
با امام زمانت باش تا با خدا باشی
با امام زمانت باش تا خوشبخت باشی
دعا کن برای فرج امام زمانت...
سال به سال، روز به روز اوضاع مان بدتر میشود سال به سال فساد و ظلم بیشتر میشود
سال به سال دین و دنیایمان بدتر میشود
پیش از شدت گرفتن بلای دوران غیبت اهل دعا شویم شبانه روز ؛ از خدای بزرگ، ظهور مهدی فاطمه را بخواهیم
هر که در خودش جستجو کند که چرا ⁉️
چرا امام زمانش ظهور نمی کند⁉️
چرا امام زمانش را نمی بیند ⁉️
چرا ... ⁉️
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شرط قیام امام عصر ارواحنا فداه در بیان امام صادق علیه السلام
#امام_زمان #حجاب
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
سلام آقای جهان
اگر سلام به شما نبود
آفتاب هر روز صبح
به چه امیدی سر در آسمان میکشید...!
#السلامعلیڪیابقیةاللہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴الله اکبر
‼️ رسانههای اسرائیلی: نبردها در شهرکهای اطراف نوار غزه در جریان است و تلفات زیادی برجای گذاشته است.
🔹رسانه های اسرائیلی: این سناریویی است که از آن می ترسیدیم و شهرک نشینان در شهرک ها گروگان هستند
🔹 اکنون آژیر خطر در سراسر بیت المقدس به صدا درآمده اس
🚨🚨فوری🚨🚨
شبکه خبر را دنبال کنید‼️
مقاومت بالاخره پاسخ جدی خود را به گستاخی ها و تجاوزات و جنایات رژیم صهیونیستی عملی کرد!✌️
الحمدلله🤲🤲🤲
بوی تحولات پیش از ظهور می آید✌️✌️😭
اشک شوق میریزیم و برای پیروزی اسلام و مقاومت و نابودی صهیونیسم جهانی دعا میکنیم🤲🤲😭
راه سختی در پیش داریم ولی قله از دور پیداست❤️
به قله بسیار نزدیکیم و همین به تمام آزادگان و مظلومان جهان نیرو میدهد✌️✌️✌️
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
دعای فرج بخوانید و برای پیروزی اسلام و حق و حقیقت برتمام نمودهای کفر و ظلم و استکبار و در یک کلام صهیونیسم جهانی که در همه جای عالم ریشه دوانده، دعا کنید🤲🤲🤲
این یعنی دعا برای زمینه سازی ظهور
و انتظار واقعی برای ظهور✌️✌️
به کوری چشم مزدوران صهیون نه تنها قدس بلکه همه سنگرهای اسلام را پس میگیریم✌️
#حجاب
سربازان #حاج_قاسم زمینه سازان ظهور #امام_زمان ❤️
4_6051010347651829572.mp3
2.34M
⭕️امام زمان یاران ویژه لازم دارد!
#حاج_قاسم #امام_زمان
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچه گُفت، شُد.
سخرانی سال ۹۳
درمحضرحضرت دوست
✔️قسمت ۳۹ و ۴۰ سرم را پایین می اندازم . نگاهم را روی مانتویم میچرخانم. در دلم خدارا شکر میکنم که ما
🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی
قسمت ۴۱ و ۴۲
_چرا نمیای پس ؟
لب هایم را به زور به لبخند میکشم
+ببخشید الان میام .
سوگل به سمت در میرود.سریع میخوانمش.
+سوگل
برمیگردد .
_بله ؟
نمیدانم سوالم را بپرسم یا نه . سوگل که سکوتم را میبیند میپرسد
_چیزی میخوای بگی ؟
بعد از کمی کلنجار رفتن با خودم بالاخره دل به دریا میزنم و سوالم را میپرسم
+سوگل تو گفتی تا قبل از اینکه بیای کسی نمیاد ولی چرا آقا سجاد اومد ؟
این سوال را پرسیدم تا از جواب سوگل بفهمم سجاد چیزی به سوگل گفته یا نه .
سوگل سری به نشانه ی تایید تکان میدهد
_آره . اتفاقا سجاد گفت ازت عذر خواهی کنم. قرار بود کسی نیاد خونه ولی سجاد کارش زود تموم شد بود برای همین زود اومد. سجاد گفت اگه میدونست نمیومد که تو اذیت نشی . البته تقصیر اون هم نیست چون من بهش نگفته بودم که تو میای چون فکر نمیکردم کارش زودتر تموم بشه. سجاد گفت وقتی اومد خونه دید تو هستی دوباره از خونه اومد بیرون .
میخندد و با خنده ادامه میدهد
_کلی هم منو دعوا کرد که چرا بهش نگفتم که تو میای . در هر صورت از طرف خودم و سجاد ازت معذرت میخوام
لبخند تصنعی میزنم
+این چه حرفیه. شما باید ببخشید .
از حرف های سوگل معلوم است که سجاد چیزی درباره اتفاقات عصر به سوگل نگفته است اما هنوز مطمئن نیستم.
چادرم را از روی جالباسی برمیدارم و روی سرم می اندازم ، و همراه با سوگل از اتاق خارج میشوم .
سعی میکنم پله های را آرام طی کنم .
ترس بدی در جانم افتاده است. از تصور صحنه ای که قرار است با سجاد چشم در چشم شوم تن و بدنم میلرزد.
وقتی وارد هال میشوم با ترس سرم را بلند میکنم . نگاهم را دور تا دور هال میچرخانم ولی اثری از سجاد نیست.
ممکن است داخل اتاقش باشد. دلم میخواهد از سوگل بپرسم سجاد کجاست ولی میترسم فکر بدی بکند .
عمو محمود روی مبل نشسته و مجله ای در دست دارد . خاله شیرین هم رو به روی عمو محمود دارد کانال های تلویزیون را بالا و پایین میکند .
بلند سلام میکنم. خاله شیرین و عمومحمود که تازه متوجه حضورم شده اند به نشانه ی احترام می ایستند . با قدمهای بلند نزدیکشان میشوم
+تورو خدا بشینید راضی به زحمت نیستم
خاله شیرین لبخند ملیحی میزند
_نه عزیزم چه زحمتی
آرام مرا در آغوش میکشد و ادامه میدهد
_تو ببخش عزیزم زحمت رو ما بهت دادیم
از آغوشش بیرون می آیم و با لحن گرمی میگویم
_چه زحمتی من عاشق بچه ها هستم شایان هم ماشاالله خیلی شیرین و بامزست .
بوسه ای بر پیشانی ام میزند
_قربونت برم .
زیر لب ( خدا نکنه ) ای میگویم و کنار عمو محمود میایستم. عمو محمود روی سرم را میبوسد
_سلام نورا خانم گل ، خوبی عمو جان ؟
بامحبتی بیریا میگویم
+خیلی ممنون شما خوبید
_وقتی تو خوبی منم خوبم
از این همه محبت و مهربانیشان حبه حبه در دلم قند آب میشود . سوگل آرام بازویم را نیشگون میگیرد و زیر گوشم زمزمه میکند
_انقدر چاپلوسی میکنی مامان بابام بیشتر از من به تو محبت میکنن
ریز ریز میخندم
+خب تو هم بیا پیش من آموزش ببین
و بعد هر دو قهقهه میزنیم . از همان قهقهه هایی که به قول خانم جان گوش فلک را کر میکند .
خاله شیرین میگوید
_خنده بسه پاشید بیاید آشپزخونه کمک من. نورا جان تو هم چادرتو در بیار سجاد نیست .
هردو خنده یمان را جمع میکنیم .
سوگل با تعجب می پرسد
_سجاد که همین الان خونه بود برای چی رفت ؟
خاله شیرین شانه بالا میاندازد
+نمیدونم گفت یه کار مهم دارم باید برم. هر چقدر اصرارش کردم بعد حداقل شام بره قبول نکرد
به احتمال زیاد بخاطر من رفته است . یا از دست من ناراحت است و یا بخاطر اینکه من خجالت نکشم رقته است .
از اینکه با او رو به رو نشدم خوشحالم . بی اختیار لبخند میزنم اما قبل از اینکه کسی لبخندم را ببیند جمع و جورش میکنم .
به اصرار خاله شیرین شام را در خانه یشان میخورم و بعد عمو محمود مرا به خانه میرساند .
«شده دردی به دلت افتد و تو آب شوی؟
همه شب با غم دلتنگی خوی خواب شوی؟»
پروانه حسینی
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد》
علی صفری
قسمت ۴۳ و ۴۴
با شنیدن صدای زنگ به اتاقم میروم، کنار میز می ایستم و موبایل را از روی آن بر میدارم. اسمی که روی صفحه نمایان شده را زیر لب میخوانم .
+سوگل
ابرو بالا می اندازم و تماس را وصل میکنم .
صدای سرحال سوگل در تلفن میپیچد
_سلام خانم خانما . یه وقت یادی از ما نکنیا میترسم پول تلفنت زیاد میشه !
با خنده میگویم
+علیک سلام . همین اول کاری منو به رگبار بستی . تو که ماشاالله هر روز زنگ میزنی دیگه نوبت به من نمیرسه . حالا چرا نقدر کِیفِت کوکه ؟
با صدایی که هیجان در آن موج میزند میگوید
_راستی اینو میخواستم بهت بگم ، یادته دوست بابام یه باغ داشت وقتی بچه بودیم هر چند وقت ازش قرض میگرفتیم همه با هم میرفتیم اونجا ؟ همون که کلی توش بازی میکردیم ؟
+آره یادمه چطور مگه ؟
_امروز بابام زنگ زد به همون دوستش ازش باغ رو قرض گرفت تا همه با هم بریم اونجا خاطره هامون زنده بشه .
ذوق زده میگویم
+وای جدی میگی ؟
_آره
+حالا کی قراره بریم ؟
_ نمیدونم باید بابام با عمو محسن و بابات صحبت کنه بعد روزش رو با هم تعیین کنن
با شنیدن نام عمو محسن لبخند روی لبم می ماستد. فکر میکردم فقط خانواده ما و عمو محمود هستند....
بی حوصله میگویم
+باشه پس هر وقت خبری شد به من بگو . من باید برم خدافظ .
و بدون اینکه منتظر جوابی از سوگل باشم تماس را قطع میکنم. بخاطر وجود خانواده عمو محسن تمام شور و هیجانم از بین رفت .
میخواهم از اتاق خارج شوم که صدای زنگ موبایل دوباره بلند میشود .تماس مجدد از سوگل است . حتما متوجه حال گرفته ام شده که دوباره زنگ زده...نمیتوانم به سوگل چیزی بگویم پس موبایل را سایلنت میکنم و از اتاق خارج میشوم .
.
.
.
از ماشین پیاده میشویم و همراه وسایل حرکت میکنیم .چشم میچرخانم و دنبال سوگل میگردم . سوگل را از دور میبینم . دست تکان میدهد و به سمتمان میدود . با رویی خندان با پدر و مادرم سلام و احوالپرسی میکند و بعد کنار من می ایستد .
مانتوی طوسی رنگ بلندی همراه با شلوار و روسری زرشکی به تن کرده است . چند تا از وسایل ها را از دستم میگیرد و با مهربانی میگوید
_سلام نورا چطوری ؟ چقدر دیر کردید
+ببخشید توی ترافیک گیر کرده بودیم .
سر تکان میدهد و به راهمان ادامه میدهیم . سوگل در باغ را برایمان باز میکند و ما را راهنمایی میکند .
بلاخره به مکان مورد نظر میرسیم .
حصیر سبز رنگی روی زمین پهن شده و وسایل پیک نیک روی آن چینده شده است. خاله شیرین گوشه ای از حصیر نشسته و وسایل را آماده میکند .کمی آن طرف تر عمو محمود و سجاد بدمینتون بازی میکنند.آنقدر غرق بازی شده اند که متوجه ورود ما نشدند . سجاد سوییشرت و شلوار ورزشی مشکی رنگی به تن دارد . کلاه لب دار کپ و کتانی مشکی اش سِت ورزشی و تیره اش را تکمیل کرده است . بخاطر هیجان و تحرک زیاد گونه هایش به سرخی میزنند . ته ریش هایش از دفعه قبل بلندتر شدهاند .
در مقابلش عمو محمود درست عین لباس های سجاد را پوشیده با این تفاوت که رنگ لباسهای او سفید است درست رنگ متضاد مشکی.
لبخند کوچکی میزنم و با خاله شیرین سلام و احوالپرسی میکنم . میخواهم با عمو محمود و سجاد هم سلام و احوالپرسی کنم اما دلم نمی آید بازیشان را خراب کنم ، اما خاله شیرین برعکس من بلند سجاد را صدا میزند.سجاد تاره به خودش می آید و سرش را برمیگرداند . تازه متوجه حضور ما شده است .میخواهد به سمت ما بیاید اما در همین هِین توپ بدمینتون کنار پای سجاد فرود می آید .
عمو محمود با خوشحالی میگوید
_یک/هیچ ، به نفع من .
از این همه ذوق و خوشحالی عمو محمود خنده ام میگیرد . سجاد دوباره به سمت عمو محمود بر میگردد
+نه این رو حساب نمیکنیم چون مامان حواسمو پرت کرد وگرنه میگرفتمش .
بعد از بگو مگوی کوتاهی هر دو به سمت ما می آیند و سلام و احوال پرسی میکنند .بعد از سلام و احوالپرسی مینشینیم و غرق صحبت میشویم
«از داغ بزرگی که نگاهت به دلم دوخت
یک شهر به حال من دیوانه دلش سوخت»
روزبه بمانی
«ماه شبگرد کجا صورت ماه تو کجا
شب بی نور کجا زلف سیاه تو کجا»
محمد سلطانی
.
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️