eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
665 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 حجاب در آخرالزمان 🍃 🌺امام علی (ع) فرمودند : در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛ جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..) و از خانه با آرایش بیرون می‌آیند، اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند .. و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند و حرام ها را حلال می‌دانند و (اگر توبه نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار می‌شوند .. 📚وسائل‌الشعیه ج ۱۴ ص ۱۹ ➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 های آخــرالزمان ❗️روایتی مهم از امام باقر علیه السلام: ظهور رخ نمی دهد مگر اینکه غربال شوید! 🔸استاد ➖➖➖➖➖➖➖
1_4970039101555212389_1397-3-23-16-40.mp3
2.12M
🎤استاد 💠یه جوری زندگی کن که آبروی امام زمان (عج) باشی مثل شهید که.... 🌹🍃🌹🍃
001.mp3
2.23M
⭕️ مناجات با امام زمان علیه السلام 👤 یک شب بیا به خانه ی من آشیانه کن دل را رها ز ماتم و حزن زمانه کن گفتم به دل که صبر نما می رسی به او گفتا برای دیدن او ترک خانه کن گفتم برای وصل نگارم کنم چکار؟ گفتا به تیر عشق هوا را نشانه کن گفتم حجاب بین من و او چه گشته است گفتا به غیر او همه دور از میانه کن گفتم به دل که خون شده ای از فراغ او گفتا مرا ز گوشه ی چشمت قواره کن گفتم اگر که حال دعایم شود نصیب گفتا دعا به جان امام زمانه کن گفتا دعا به جان امام زمانه کن علیه السلام
yeknet.ir_zamine_hafteghi_99.03.20_vahid_shokri.mp3
5.69M
(عج) 🍃بازم دلم گرفته هواییتم به والله💔 🍃ذکر لبم همینه أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ
... 🍃مهم ترین موضوعی که سرنماز باید به آن فکر کنیم این است که خدا را چگونه ملاقات خواهیم کرد؟ لحظه ی ملاقات خدا مهم ترین و باشکوه ترین لحظه ی حیات هر انسان است،ملاقات خالق همه ی عظمت ها... هیچ لذتی بالاتر از دیدار خدای مهربان نیست،و هیچ عذابی بالاتر از قهر خدا و سخن نگفتن او با انسان نیست. لینک کانال : @Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_شصت وهفتم🌹 این داستان👈 رقیب آقا محمدمهدی ... که همه آقا مهدی صدا
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_شصت وهشتم🌹 این داستان👈یه الف بچه با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...  چرا نمیری؟ ... توی مراسم مادربزرگت که خوب با محمد مهدی ... خاله خان باجی شده بودی ... نمی دونستم چی باید بگم ... می خواستم حرمت پدرم رو حفظ کنم ... و از طرفی هم نمی خواستم بفهمه از ماجرا با خبر شدم ... با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ... جواب من رو بده ... این قیافه ها رو واسه کسی بگیر که خریدارش باشه ... همون طور که سرم پایین بود ... گوشه لبم رو با دندون گرفتم...  خدایا ... حالا چی کار کنم ... من پا رو دلم گذاشتم به حرمت پدرم ... اما حالا ... یهو حالت نگاهش عوض شد ... - تو از ماجرای بین من و اون خبر داری ... برق از سرم پرید ... سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه کردم ...  من صد تای تو رو می خورم و استخوان شون رو تف می کنم ... فکر کردی توی یه الف بچه که مثل کف دستم می شناسمت .... می تونی چیزی رو از من مخفی کنی؟ ... اون محمد عوضی ... ماجرا رو بهت گفته؟ ... با شنیدن اسم دایی محمد ... یهو بهم ریختم ...  نه به خدا دایی محمد هیچی نگفت ... وقتی هم فهمید بقیه در موردش حرف می زنن دعواشون کرد ... که ماجرای 20 سال پیش رو باز نکنید ... مخصوصا اگر به گوش خانم آقا محمد مهدی برسه ... خیلی ناراحت میشه ... تا به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... دیدم همه چیز رو لو دادم ... اعصابم حسابی خورد شد ... سرم رو انداختم پایین... چند برابر قبل، شرمنده شده بودم ...  هیچ وقت ... احدی نتونست از زیر زبونت حرف بکشه ... حالا ... الحق که هنوز بچه ای ... پاشو برو توی اتاقت ... لازم نکرده تو واسه من دل بسوزونی... ترجیح میدم بمیرم ولی از تو یکی، کمک نگیرم ... دارد.........🍃 لینک کانال : @Abbasse_kardani
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_شصت ونهم🌹 این داستان👈 مثل کف دست برگشتم توی اتاقم ... بی حال و خسته ... دیشب رو اصلا نخوابیده بودم ... صبح هم که رفته بودم دعای ندبه ... بعد از دعا ... سه نفره کل مسجد رو تمییز کرده بودیم ... استکان ها رو شسته بودیم و ... اما این خستگی متفاوت بود ... روحم خسته بود و درد می کرد ... اولین بار بود که چنین حسی به سراغم می اومد ... - اگر من رو اینقدر خوب می شناسی ... اینقدر خوب که تونستی توی یه حرکت ... همه چیز رو از زیر زبونم بکشی... پس چرا این طوری در موردم فکر می کنی و حرف میزنی؟ ... من چه بدی ای کردم؟ ... من که حتی برای حفظ حرمتت ... بی اختیار، اشک از چشمم فرو می ریخت ... پتو رو کشیدم روی صورتم ... هر چند سعید توی اتاق نبود ... خدایا ... بازم خودمم و خودت ... دلم گرفته ... خیلی ... تازه خوابم برده بود ... که با سر و صدای سعید از خواب پریدم... از عمد ... چنان زمین و زمان و ... در تخته رو بهم می کوبید ... که از اشیاء بی صدا هم صدا در می اومد ... اذیت کردن من ... کار همیشه اش بود ... سرم رو گیج و خسته از زیر پتو در آوردم ... و نگاهش کردم... چیه؟ ... مشکلی داری؟ ... ساعت 100 صبح که وقت خواب نیست ... می خواستی دیشب بخوابی ... چند لحظه همین طور عادی بهش نگاه کردم ... و دوباره سرم رو کردم زیر پتو ...  من همبازی این رفتار زشتت نمیشم ... کاش به جای چیزهای اشتباه بابا ... کارهای خوبش رو یاد می گرفتی ... این رو توی دلم گفتم و دوباره چشمم رو بستم ... - خدایا ... همه این بدی هاشون ... به خوبی و رفاقت مون در... شب ... مامان می خواست میز رو بچینه ... عین همیشه رفتم توی آشپزخونه کمک ... در کابینت رو باز کردم ... بسم الله گفتم و پارچ رو برداشتم .. تا بلند شدم و چرخیدم ... محکم خوردم به الهام ... با ضرب، پرت شد روی زمین ... و محکم خورد به صندلی ... دارد........🍃 لینک کانال : @Abbasse_kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
❣ 💚 ای دل می‌دهم خوش روزگارے می‌رسد 🦋هم درد و غم طی می‌شود هم می‌رسد 💚 گر ڪارگردانِ جهان باشد مهربان 🦋این ڪشتیِ طوفان زده هم بر می‌رسد 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃
⚘﷽⚘ یابن‌الحسن♡ ما یقین داریم که شما جایےخیلے دورتر از این روزهاےِ ما حتے جایے دورتر از روزهاےِ نیامدن ما، ایستاده‌اید. دستان پدرانه تان را بر سر زندگے تک‌تک‌مان سِپر بلا کرديد و زیر لب برایمان دعا میخوانید. براے حفظ جان و مال و فرزندان مان براے دورے از بےاعتقادے و مريضے و فقر و از تمام فتنه‌هاے دوران سیاهِ غیبت، به درگاهِ خدا براے ما و به جاے ما طلب بخشش میکنید. براے ما شیعیان آخرالزمان؛ براے دل‌هاے آشفته ‌یمان والعصر میخوانید و به احوال و اوضاع یمان حتےاز خود ماهم آگاه‌ترید. ما هر که باشیم هرطور که باشیم در این دنیاے پر از بلا در این وادے پر از خطر فراتر از هر زمان و مکان شما را داریم "باباجان"... ما دل گرم هستیم به دستانِ پر مُهر پدرانه‌ے شما به بدرقه‌ے دعاهاےخيرتان در حقِّ تك تك ما ببخش كه نگران مےشویم و ته دل هایمان قرص نيست به بودن شما ببخش كه فراموش مےكنيم بركتِ وجود و حضور و دعاے شما را و ببخش ‌كه فراموش مےكنيم شما را. . . در افق آرزوهایم تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
⭕️ دورانی که آفت ها به ریشه می زند! 🔹 از منظر احادیث اسلامی، بنیاد خانواده‌ها در آخرالزمان به شدت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنه‌ها و آفت‌های فراگیر، در تمام خانه‌های شرق و غرب عالم نفوذ خواهد کرد؛ نه تنها فرزندان، که پدران و مادران را نیز فرا خواهد گرفت. ⭕️ در آخرالزمان، خواهی دید که پدران و مادران، از فرزندان خود به شدت ناراضی اند و عاقّ والدین شدن رواج یافته است. (١) ⭕️حرمت پدران و مادران سبک شمرده می‌شود. (٢) ⭕️فرزند به پدرش تهمت می‌زند، پدر و مادرش را نفرین می‌کند و از مرگ آنها مسرور می‌شود. (٣) ⭕️ در آن هنگام، طلاق و جدایی در خانواده‌ها بسیار خواهد شد. (۴) ⭕️ در آن زمان، فتنه ها چونان پاره‌های شب تاریک، شما را فرا می‌گیرد و هیچ خانه‌ای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمی‌ماند؛ مگر اینکه فتنه‌ها در آن داخل می‌شوند. (۵) 📚 ١ و ٢- اصول کافی، ج ٨، ص ٣١؛ ٣- بحارالانوار، ج ۵٢، ص ٢۵٩، باب ٢۵؛ ۴- منتخب الأثر، ص ۴٣٣؛ ۵- الملاحم و الفتن، ص ٣٨ ➖➖➖➖➖➖➖ م
🌼امام مهدے(عج) 【إنّا يُحيطُ عِلمُنابأنبائِكُم ولايعَزُبُ عَنّاشَىءٌمِن أخبارِكُم】 ↫❪ما ازهمه خبرهاے شما آگاهيم وچيزے ازخبرهاے شما از ماپنهان نيست❫ 📕بحارالأنوار ج53 ص175 ➖➖➖➖➖➖➖
⭕️ مهدی در میان شماست 💖 : 🌸 صاحب اين امر () ميان آنان آمد و شد نمايد در بازارهايشان گام بردارد و قدم بر فرشهاى ايشان گذارد و آنان او را نمی‌شناسند تا اينكه خداوند او را اجازه فرمايد كه خودش را معرفى كند همان گونه كه خداوند را اجازه فرمود در آن هنگام كه برادرانش به او گفتند: «آيا حتما تو خود، يوسف هستى؟ پاسخ داد: آرى من يوسفم. ◀️«صاحب هذا الأمر يتردد بينهم و يمشي في أسواقهم و يطأ فرشهم و لا يعرفونه حتى يأذن الله له أن يعرفهم نفسه كما أذن ليوسف حين قال له إخوته «إنك لأنت يوسف قال أنا يوسف» 📘الغيبةنعماني ص: 164
❓بعد از ظهور حضرت مهدی(عج) چه اتفاقاتی می افتد؟ ☘1- علم به اوج خود می رسد و جهل و نادانی از بین می رود ☘2- بسیاری از گمراهان هدایت می شوند ☘3- ظلم و جور برطرف شود و عدالت و امنیت تمام جهان را فرا گیرد ☘4- زمین گنج ها و برکات خود را آشکار می کند(طلا و نقره روی زمین انباشته میشود) ☘5- تمام فقرا بی نیاز می شوند به طوری که کسی برای گرفتن خمس و زکات پیدا نشود ☘6- تمام مریض ها خوب می شوند و کورها بینا می گردند و پیرها جوان میشوند ☘7- باران به قدر کفایت ببارد و کل کره زمین مثل مخملی سبز و خرم شده و تمام درختها میوه دار شوند ☘8- بدنها سالم و عمرها طولانی شود ☘9- ويرانه اي روي زمين نمي ماند مگر اينکه حضرت مهدي (عج) آن را آباد ميسازد. ☘10- اشرار نابود شوند و اخیار (خوبان) باقی بماند. ☘11- کینه از دل مردم برود و دلها با هم مهربان گردد. ☘12- رحمت خداوند متعال و گشایش الهی مردم را فرا گیرد ☘13- امام زمان عجل الله در هر سال دو عطیه و در هر ماه دو شهریه به مردم پرداخت می نماید. ☘14- به مردم مومن به اندازه چهل نفر نیرو داده خواهد شد و دلهایشان مانند پاره آهن(در راه دین سخت و محکم) می گردد. ☘15- شیعیان از راه دور امام زمان عجل الله را می بینند و با آن حضرت صحبت می کنند ☘16- تمام مرزها برداشته شده و همه ی کره زمين تحت يک حکومت خواهد بود. ☘17- گروهی از مومنین زنده شده و برای یاری امام به دنیا بر میگردند. ☘18- هر مرد مومن از شير دليرتر و از نيزه کاری تر می شود ☘19-فرشتگان خادمان مردم خواهند بود. ☘20-مردم با طی السما به دورترین نقاط عالم خواهند توانست مسافرت کرده و تفرج کنند و باطی الارض روی زمین در یک چشم بر هم زدنی طولانی ترین راهها را طی خواهند کرد. ☘21-شیطان گردن زده خواهد شد (به قولی) 📚کتاب مکیال المکارم بر اساس احادیث اهل بیت (علیه السلام )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا ظهور (عج) با این همه دعا و تضرع مردم به وقوع نمی پیوندد؟ لینک کانال : @Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_شصت ونهم🌹 این داستان👈 مثل کف دست برگشتم توی اتاقم ... بی حال و خس
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_هفتاد🌹 این داستان👈دشتی پر از جواهر اونقدر آروم حرکت می کرد ... که هیچ وقت صدای پاش رو نمی شنیدم ... حتی با اون گوش های تیزم ... چشم هاش پر از اشک شد ... معلوم بود خیلی دردش گرفته ... سریع خم شدم کنارش ... خوبی؟ ... با چشم های پر اشکش بهم نگاه کرد ... آره چیزیم نشد ... دستش رو گرفتم و بلندش کردم ...  خواهر گلم ... تو پاهات صدا نداره ... بقیه نمی فهمن پشت سرشونی ... هر دفعه یه بلایی سرت میاد ... اون دفعه هم مامان ندیدت ... ماهی تابه خورد توی سرت ... چاره ای نیست ... باید خودت مراقب باشی ... از پشت سر به بقیه نزدیک نشو ... همون طور که با بغض بهم نگاه می کرد ... گفت ...  می دونم ... اما وقتی بسم الله گفتی ... موندم چرا ... اومدم جلو ببینم توی کابینت دعا می خونی؟ ... ناخودآگاه زدم زیر خنده ... آخه توی کابینت که جای دعا خوندن نیست ... به زحمت خنده ام رو کنترل کردم ... و با محبت بهش نگاه کردم ...  هر کار خوبی رو که با اسم و یاد خدا و برای خدا شروع کنی... میشه عبادت ... حتی کاری که وظیفه ات باشه ... مثل این می مونه که وسط یه دشت پر جواهر ... ولت کنن بگن اینقدر فرصت داری ... هر چی دلت می خواد جمع کنی ... اشک هاش رو پاک کرد ... و تند تر از من دست به کار شد ... هر چیزی رو که برمی داشت ... بسم الله می گفت ... حتی قاشق ها رو که می چید ... دیگه نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم ... خم شدم پیشونیش رو بوسیدم ...  فدای خواهر گلم ... یه بسم الله بگی به نیت انداختن کل سفره ... کفایت می کنه ... ملائک بقیه اش رو خودشون برات می نویسن ... مامان برگشت توی آشپزخونه ... و متحیر که چه اتفاق خنده داری افتاده ... پشت سرش هم ... چشمم که به پدر افتاد خنده ام کور شد ... و سرم رو انداختم پایین ... دارد........🍃 لینک کانال : @Abbasse_kardani
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_هفتاد ویکم🌹 این داستان👈نگاه عبوس با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صداش رو بلند کرد ... سعید بابا ... بیا سر میز ... می خوایم غذا رو بکشیم پسرم ... و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون ... خیلی دلم سوخت ... سوزوندن دل من ... برنامه هر روز بود ... چیزی که بهش عادت نمی کردم ... نفس عمیقی کشیدم ... - خدایا ... به امید تو ... هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن زنگ زد ... الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن ... وسط اون حال جگر سوزم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... و باز نگاه تلخ پدرم ... بابا ... یه آقایی زنگ زده با شما کار داره ... گفت اسمش صمدیه ... با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی ... اخم های پدر دوباره رفت توی هم ... اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد... لازم نکرده تو پاشی ... بتمرگ سر جات ... و رفت پای تلفن ... دیگه دل توی دلم نبود ... نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم ... از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟... یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود ... و حالا... - خدایا ... به دادم برس ... دلم می لرزید ... و با چشم های ملتهب ... منتظر عواقب بعد از تلفن بودم ... هر ثانیه به چشمم ... هزار سال می اومد ... به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد ... گوشی رو که قطع کرد ... دلم ریخت ... یا حسین ... دیگه نفسم در نمی اومد ... دارد........🍃 لینک کانال : @Abbasse_kardani
🔔 ⛔️ورود امام زمان ممنوع!!!⛔️ شوخی نبودکه،شب عروسی بود!!👨‍💼👰 همان شبی که هزارشب نمیشود🌚🌙 همان شبی که همه به هم محرمند...😔 همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالارکه نه،به تمام مردان شهرمحرم میشود!😞🥀 این را ازفیلم هایی که درفضای سبزداخل شهرمیگیرندفهمیدم!!🌲🌳🎥📸 همان شبی که فراموش میشودعالم محضرخداست...🌍✨ آهان یادم آمد، این تالارمحضرخدانیست،تامیتوانید معصیت کنید!!🥀🍂 همان شبی که دامادهم آرایش میکند...🤵💄 همه وهمه آمدندحتی خان دایی... اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد،حق پدری دارندبرما...!! مگرمیشوداونباشد؟! عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود...💌 به تالارکه رسیدسردرتالارنوشته بودند:⛔️ورودامام زمان ممنوع!!⛔️ دورترهاایستادوگفت دخترم عروسیت مبارک ولی...✨🥀 ای کاش کاری میکردی تامن هم میتوانستم بیایم... مگرمیشودشب عروسی دختر،پدرنیاید؟! من آمدم اما... گوشه ای نشست وبرای خوشبختی دخترکش دعاکرد...🤲🏻✨🌹 چه ظالمانه یادمان میرودکه هستی!😔 ماکه روزیمان راازسفره تومیبریم ومیخوریم،باشیطان میپریم ومی گردیم... میدانم گناه هم که میکنیم،بازدلت نمی آید نیمه شب درنمازدعایمان نکنی🛐🤲🏻 ⭕️اشتباه میکنند⭕️ این روزها نه مانتوهای تنگ و جلو باز مد است نه ساپورت های رنگاوارنگ نه انواع شلوارهای پاره و مدل های موی غربی و نه روابط نا مشروع و دزدی این روزها فقط در آوردن اشک مهدی فاطمه (عج) مد شده! 😭😔🥀 میخام ببینم ب عشق امام زمان چندبار این پیامو میفرستی به مخاطبات و گروهات 🥀✨🍃برچهره دل ربای مهدی صلوات ...اللهم صل الله محمد وال محمد...🍃✨
فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلی فِراقِڪ ؟ کـارم گذشته است از شب هـای جمعه من ! هَر ثانیه نفس به نفس دلتنگ توام لینک کانال : @Abbasse_kardani
4_5981064120881907296.mp3
5.39M
اشک چشمام وببین،هرشب رویام شده این اخرش پام اربعین میرسه به کربلایانه...!؟😔💔 حرم حسین چجوری دلت میادنرم ... لینک کانال : @Abbasse_kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏