eitaa logo
گاه نوشت‌های حکمرانی تربیتی - عبداله اسدی
121 دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
3 فایل
ارتباط: @abdollah_asadi2
مشاهده در ایتا
دانلود
1) مجری در ابتدای برنامه، گفت بسیاری از فعالان تربیتی، در شمار همین جمع هستند اما نشد که حاضر باشند، آقا رو کردند به مجری و با توجه و تاکید گفتند: سلام من را به ایشان برسانید. این «سلام» اگر به آن دسته از عناصر و اهالی تربیت که دلشان در این جلسه بوده برسد، کار خودش را می کند و سِلم و صلح را پی خودش میاورد. هرکس خود را متعلق و مخاطب محتوای این دیدار می داند، حتما مخاطب این سلام است. علیهم السلام! @Abd_Asadi
2) سابقه دیدار به سال ۹۸ برمی‌گشت و زمانی که دیدارهای غیررسمی رهبری در پنجشنبه‌ها برگزار می‌شد. آخرین دیداری که تصمیمگیری شده و هماهنگی هایش انجام شد دیدار با تربیتی‌ها بود که مصادف شد با کسالت آقا و بعد هم کرونا و بعد از آن کلاً دیدارها کنسل شد. خاطرم هست همان چهارسال پیش هم طی فرایند تعیین لیست حضار، ظرفیتی که به صورت مویرگی و مبتنی بر شناخت شخصی و ارتباطات رسمی و غیررسمی از مبادی مختلف شناسایی شده بود، تعداد و تنوع بدی نداشت. اما امسال که مجددا این فرایند طی شد دیدیم نسبت به چهارسال قبل، چقدر ظرفیت های متنوع و متخصص، اضافه شده! چه از لحاظ کمّی و چه از لحاظ کیفی، میدان فعالین تربیتی، وسعت و قوت بسیار بیشتری طی همین چهارسال پیدا کرده: 🔸فعالین حوزوی (فقه التّربیه - فلسفه اسلامی تربیت – سیاست پژوهی و حکمرانی) 🔹فعالین دانشگاهی (علوم تربیتی – مدیریت و سیاستگذاری و حکمرانی تربیتی) 🔸تولیدکنندگان محتوای ویژه آموزش (حضوری - مجازی) 🔹مدارس پیشرو و تحولگرا (غیردولتی – دولتی) 🔸مجموعه های فکری (اندیشکده ها - هسته های فکری) 🔹ورود بیشتر نهادهای رسمی غیردولتی به تربیت 🔸 فعالین گفتمانی و سیاسی در عرصه های رسانه ای و فضای مجازی 🔹 تک‌معلمان تحول‌گرا و فعال 🟩 فعالین و کنشگران پیشرو و موفق، در این شمار و تنوعی که امسال بودند نسبت به با چهارسال پیش قابل مقایسه نیست. @Abd_Asadi
3) جایی گفته شد "باید این قربانی (آموزش و پرورش) را از زیر دست‌وپای قُوای مستعجل کشور - اعمّ از دولت و مجلس - نجات داد و اجازه ثباتِ راهبردی و استمرارِ حکمرانی به آن داد." اینجا آقا دستهایشان باز کردند و با لبخندی گفتند: خب، چجوری این کار رو بکنیم؟ جمعیت خندید. 🟢 اساساً کانون گفتگوهای این جلسه حول محور «چگونگی» بود. تقریباً هرکس هرچه می گفت آقا از همین بُعد ماجرا می پرسیدند. از امکان تحققش، لوازم تحققش، روش تحققش. در قالب سوالاتی از این دست که "چه کسی انجام بدهد؟ شدنی است؟ تعاملش با نظام موجود چطور است؟" که بعضی پاسخ می گرفت و بعضی هم نه. 🔴 برای رفقایی که دارند روی طراحی های جدید فکر می کنند می نویسم: بحث از ضرورت و ماهیت و باید و نباید و شاید و نشایدها، همه اش محترم! اما اگر بُعد چگونگی تحقق، در طرح ها کمرنگ باشد، بود و نبود آن طرح، چندان توفیری ندارد! @Abd_Asadi
4) چند دقیقه ای زودتر از سایر دوستان داخل اتاق رسیدم. تا فضا را برای نماز آماده کنند و صوت و تصویر را تنظیم کنند، فرصت داشتم چشم بچرخانم و اتاق و در و دیوار را سیر برانداز کنم. دقیقا روبروی صندلی آقا یک قاب بزرگ خطاطی شده به دیوار است. سعی کردم تمام کلماتش را یکی یکی و به دقت بخوانم. همان حدیث معروف از مولاست که "مَن نَصَبَ نَفسَهُ للنّاسِ إماما..." بعداً با جستجو در وب دیدم که وجود خود این قاب هم در این اتاق حکایتی دارد. حدیث شامل تذکر وظیفه ای تربیتی برای حکمران است: 🔸تقدم تعلیم نفس بر تعلیم غیر 🔸تقدم تأدیب با سیرت بر تأدیب با گفتار چرا این حدیث باید جلوی چشم آقا و حاضرین که نوعا از حکمرانان و مسئولین هستند باشد؟ از قضا این همان آسیب ما اصحاب تربیت هم هست و چقدر جای عمل خالی است... ——- پ.ن: الإمامُ عليٌّ عليه السلام : مَن نَصَبَ نَفسَهُ للنّاسِ إماما فليَبدأ بتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، و ليَكُن تأديبُهُ بسِيرَتِهِ قَبلَ تأديبِهِ بلِسانِهِ ، و مُعَلِّمُ نَفسِهِ و مُؤدِّبُها أحَقُّ بالإجلالِ من مُعَلِّمِ النّاسِ و مُؤدِّبِهِم هر كه خود را در مقام پيشوايى مردم قرار دهد بايد پيش از تعليم ديگران، به تعليم خود بپردازد و پيش از آنكه به زبانش تربيت كند، با رفتار خود تربيت نمايد و كسى كه آموزگار و مربّى خود باشد بيشتر سزاوار بزرگداشت است تا آن كه آموزگار و مربى ديگران است. @Abd_Asadi
5) در فرصتی که تا شروع دیدار بود ایستادم که به تبعیت از نمازها و ملاقاتهای مبارکی که بیش از سی سال است در این اتاق اقامه می شود دو رکعتی بخوانم. البته سر نیت اش ماندم! نماز تحیت -که می گویند در هر مسجد جدیدی که وارد می شوید بخوانید- نیت خوبی است اما خب برای اتاق دیدارهای فقیه حاکم، مأثور نیست! خلاصه قامت بستم. بعدش از کسی که ظاهرا ارشدیتی داشت و دیگران را ضبط و ربط می‌کرد قرآنی خواستم. دم دست بود، با احترام و بلافاصله آورد. همزمان به کادر فنی و نیروهای مستقر، بلند خطاب کرد که "بنا به دستور، همه ماسک می زنند. همه." و یک ماسک هم به من داد. نشستم سر قرآن. بعد از یس، ذهنم رفت سراغ این چهارسالی که منتظر این دیدار بودیم و امید به اینکه این دیدار بتواند کشور را ولو یک گام در اصلاح حکمرانی امر تربیت پیش ببرد و گرهی باز کند و صرفا به گزارش کارها و ایده های ما و تفقد و امیدبخشی آقا سپری نشود. با همین حس و حال، تفألی به قرآن زدم، که بیشتر تمسّک بود. سوره نور آمد، آیه 26: ✅ إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ... یا الله! جدی گرفته است خدا انگار! نزول آیه به جنگ احزاب مربوط است. آنجا که پیامبر(ص) با یاران مشغول حفر خندق بودند اما عده ای از اصحاب، کار را زمین می گذاشتند و می رفتند پی امور خودشان. برخی اذن می گرفتند و برخی هم بی اجازه می رفتند. علاوه بر این، آنچه درباره معنای «امر جامع» در الهیات سیاسی و حکمرانی قرآنی شنیده بودم هم اضافه می شد به بار ذهنی ام و آنچه به عهده داریم. آیا این دیدار یک گعده ی صمیمی و غیررسمی و گذرا است یا از آن مواقفی است که تکلیف مضاعفی خلق می کند و مسئولیت سنگین تری را می آفریند؟ صدای سرتیم تصویربرداری فکرم را برید که داد زد "ورود رو چه کسی میگیره؟ ورود!" فهمیدم دوستان رسیدند و دارند وارد می شوند. یکی یکی آمدند. اکثرشان را مدتها بود ندیده بودم. چند نفری هم بودند که اولین بار بود میدیدم. جمع دلنشینی شد. تک‌تک‌شان ارزشمند و غبطه برانگیز اند. به تجارب و ظرفیتهای هر کدام که فکر می کنم و حاصلضربشان در یکدیگر را که محاسبه می کنم، امید و شوق در دلم شعله می کشد. تازه اینها نَمی هستند از یَمی. مصادیقی (نه نمایندگان یا منتخبین، بلکه صرفا مصادیقی) هستند از تعداد بیشماری از فعالان تربیتی کشور و جهان اسلام که بیشترین سهم از جبهه فعالان فرهنگی را شامل می شوند. چشم که می چرخانم تقریبا هیچ هدفی را دست نایافتنی نمی بینم. حفاظت تذکر داد که از صف دوم بنشینید و صف اول خالی باشد. من که همان صف آخر در اتاق که از ابتدا بودم، کنج دیوار جا داشتم و خیالم تخت بود. موذن اذان گفت و شنیدم که آقا وارد شدند. جماعتی که تا الان رو به قبله نشسته بودند برگشته بودند رو به درب پشت سر و کوچه ای باز کرده بودند و همه به انتهای اتاق نگاه می کردند. از جایی که ایستاده بودم آقا و ورودشان را نمی دیدم. چند دقیقه ای طول کشید و ملت همچنان داشتند به عقب نگاه می کردند. کنجکاو شدم که کل مسافت چهارپنج متر نیست، چرا آقا نمی رسند؟ آمدم جلو نزدیک سجاده آقا، که بتوانم درب ورود را ببینم. دیدم سراصبر و تک به تک دارند با حضار سلام و احوال پرسی می کنند، یکی یکی سلام می کنند و جواب می گیرند. آخرین نفر، من بودم... نشد که سلامم را با عبارتی که دوست دارم بدهم. و خلاصه ایستادند در سجاده. آمدم برگردم سر جایم که دیدم پر شده و راه برگشتی هم نیست. ماندم روی دست خودم که کجا بایستم. محافظی که دقیقا پشت سر آقا می ایستد، گفت "همینجا بایستید." کنار سجاده آقا یک صندلی است که برای تعقیبات روی آن می نشینند. و من پشت آن صندلی ایستادم. اقامه را گفتند و تکبیر گفتیم... @Abd_Asadi