آدابُ أهلِ العِلم
علم بهتر است یا جهل؟ :| حضرت باری (تعالی شأنه) در آیتِ تاسع از مبارکهی زمر میفرماید: هل یستو
.
علم بهتر است یا جهل؟
کذا در آیتِ 28 از مبارکهی فاطر میفرماید: إنما یخشی اللهَ من عباده العلماءُ. خوفْ ترس از وصولِ مکروه را گویند و خشیت ترسی را گویند که ناشی از شناختِ عظمتِ مخشیّ است. لذا خشیت از خدا، منحصر در أهل علم است. یعنی انسانها عظمتِ خدا را نمیشناسند و به این خشیت نمیرسند، مگر اینکه أهل علم باشند.
الباقیِ مردمْ صرفاً خوف از خدا دارند؛ یعنی بهخاطرِ أعمالِ زشتشان، از خدا و نزولِ عذابی از سویِ او (در دنیا یا آخرت) ترس دارند.
لذا اینها اگر ترکِ گناه میکنند، از ترسِ عذاب است، ولی أهلِ علم اگر ترکِ گناه میکنند بهخاطرِ درکِ عظمتِ خدا است.
کما اینکه عبادتِ آنها به طمعِ بهشت است و عبادتِ اینها خضوعاً لعظمة الله تعالی
آدابُ أهلِ العِلم
. علم بهتر است یا جهل؟ کذا در آیتِ 28 از مبارکهی فاطر میفرماید: إنما یخشی اللهَ من عباده العلماء
..
علم بهتر است یا جهل؟
و نیز در آیتِ هجدهم از مبارکهی آلعمران فرمود:
شَهِدَ اللهُ أنه لا إلهَ إلا هو و الملائكةُ و أولوا العلمِ: شهادت میدهد خدا و ملائکة و دارندگانِ علم، به اینکه معبودِ راستینای جز او نیست.
از بین انسانها فقط آنهایی که دارای دانش باشند میتوانند شهادت بدهند بر اینکه هیچ معبودِ حقّای جز الله (تعالی) نیست؛ چون شما میتوانید فقط بر چیزهایی شهادت دهید که یا آنها را به چشمتان دیدهاید، و یا بهاندازهای یقین دارید که گویا آن را با چشمتان میبینید.
لذا فقط أهلِ علم هستند که شهادتشان به توحید، یک شهادتِ حقیقی است؛ شهادتِ دیگرانْ شهادت نامیده نمیشود مگر مَجازاً.
یکی از راههای شناختِ یک چیز، شناختِ نقیض و ضدّ و مخالفِ آن چیز است، که گفتهاند: تُعرَف الأشیاءُ بِأضدادِها. شما اگر بدانید که عدل یعنی نهادنِ هرچیز در جای خودش، تَبَعاً خواهید دانست که ظلم -که نقیضِ عدل است- یعنی نهادنِ یک چیز در غیرِ جای خودش.
فعلیٰهذا، یکی از راههای شناختِ فضیلت و شأن و جایگاهِ والای علم، شناختِ پَستی و حقارتِ جهل است.
مولانا أمیرالبیان (علیه صلوات الإنس و الجان) فرمودهاند: أعظم المصائب الجهل¹. اگر هیچ مصیبتی بزرگتر از نادانی نیست، پس هیچ نعمتی نیز بزرگتر از دانایی نیست.
کدام عاقل، صرفِ عمر در رسیدن به والاترین نعمتها را با صرفِ عمر در غیرِ آن مبادله میکند؟
بلکه کدام عاقل است که هنوز در رفعِ بزرگترینِ مصیبتها تلاش نکرده، در پیِ کسبِ سائر نعمتها باشد؟
هیچ مصیبتی بزرگتر از نادانی نیست. چون هیچ نعمتی -طبقِ صریحِ روایت: یا علیّ لَأن یهديَ اللهُ بك رجلاً خیرٌ لك من الدنیا و ما فیها- بالاتر از نعمتِ هدایت نیست، و این هدایت به دست نمیآید مگر با علم، چرا که نقیضاش -که جهل است- به بدترین مصیبتها موصوف شده؛ و مصیبتِ عظمیٰ و نعمتِ عظمیٰ قابل جمع نیستند.
_________________________
¹: غرر الحکم و درر الکلم ج ۱، ص ۱۸۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[دروغ چرا، از ترس بعضی از دوستان، برخی حرفها را که یقین به صحتشان داریم، میگردیم ببینیم کسی از بزرگان اگر قبلاً همان حرف را زده است، همو را به اشتراک بگذاریم، بلکه از طرف این عزیزان متهم به کفرگویی نشویم.
گمان نکنم آقای انصاریان حفظهاللهتعالی مورد داشته باشد. این شما و این کلام ایشان در باب ضعف حوزهها]
علّم آدم الأسماء
وقتی خدا آدم را آفرید، نشانهها را به او آموخت. سپس فرشتگان را گفت: مرا از نشانهها خبر دهید. پاسخ دادند: تو پاک و منزه هستی خدایا، ما نمیدانیم جز آنچه را که تو به ما آموختهای [و تو به ما نشانهها را نیاموختهای]
اینکه نشانهها یعنی چه، و تأویلِ آیه چیست، اکنون در صدد بیاناش نیستیم؛ غرض این است که خدا پُزِ آدم را به علماش داد. نگفت آدم برتر است، چون خاکی است، چون نفخت فیه من روحی، چون حیوان ناطق است، یا چیزهای دیگر. بلکه فرمود: آدم از فرشتهها برتر است، چون علماش زیادتر است.
اگر خلقت انس و جن، و بلکه ملائکه و سائر ذویالعقول، برای عبودیت و اطاعت از خدا است، و عبودیتِ خدا فرع بر شناختِ خدا و شناختِ امر و نهیِ خدا است، پس هیچ واجبی واجبتر از تحصیل علم، و هیچ فضیلتی برتر از دانشآموزی نیست.
إنَّـمَـا الْعِـلْـمُ بِـالْـعَـمَـلِ
یقیناً عِلْمْ فقط به همراهِ عَمَل است [که وجود مییابد / نفع میدهد]
«إنّ» از حروف مشبّهة بالفعل، «ما» کافّة، «العلمُ» مبتدأ و «بالعمل» خبر
بالعمل متعلق به چیست؟
از حیثِ معنوی میتواند متعلق به فعلِ «خاصِّ» محذوف باشد. مثلاً فعلِ «یَنفَعُ»، إنما العلمُ [یَنفَعُ] بالعمل یعنی علم فقط زمانی نفع میدهد که همراه با عمل باشد.
پس اگر منجرّ به عمل نشود، باز هم علم است، ولی علمِ غیرِ نافع. (و فی الحدیث: أَعوٓذُ بِكَ مِنْ عِلمٍ لا یَنْفَعُ)
لکن
(ممکن است إشکال بشود که جارّومجرور اگر خبر واقع شود، حتماً متعلق به «عامِّ» محذوف است، بالإجماع -ظاهراً-
لذا)
بهتر است بگوییم:
تقدیرش چنین است که:
إنما العلمُ [یکون] بالعمل، یعنی علم فقط زمانی موجود میشود که به همراهِ عمل باشد. یعنی آن اطّلاعاتی که بهدست آوردهای، اگر منجرّ به عملِ صالح نشوند، پس در واقع هیچ علمی در تو به وجود نیامده است، و آنچه که داری فقط سواد است و سیاهی است و ظلمت و حجاب و وبال. چرا که علم، نور است، و این اطلاعاتِ تو نور نیستند، وگرنه روشنای زندگیات میشدند.
و الحمد لولیّه
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ فَهُوَ كَالصَّائِمِ نَهَارَهُ الْقَائِمِ لَيْلَهُ. وَ إِنَّ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ يَتَعَلَّمُهُ الرَّجُلُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَبُو قُبَيْسٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
هرکس طلب کند دانش را، مانندِ کسی باشد که روز را روزه میگیرد و شب را به عبادت میایستد. و همانا یک باب از علم که فرد آن را میآموزد، برایاش بهتر است از اینکه او را [بهاندازهی کوهِ] أبو قبیسْ طلا باشد و آن را در راهِ خدا إنفاق کند.
هدایت شده از حَدیقة الأدب
حتی اگر خوب درس بخوانید، اگر مذاکره نکنید و خواندههایتان را تکرار و إستعمال نکنید، همه را فراموش خواهید کرد.
بسیار دیدهایم آدمهایی را که بسا در دوران طلبگیشان مغنی اللبیب و مطول هم خواندهاند، ولی الآن هیچ و هیچ ندارند، علماً ضعیفاند و چیزی یادشان نمانده و بسا متن را هم غلط میخوانند، دو خط به عربی بلد نیستند بنویسند. دو جمله نمیتوانند عربی صحبت کنند.
درحالیکه واقعا خوب درس خوانده بودند.
خطرِ عدم مذاکره و نسیانِ خواندهها در کمین است.
آدابُ أهلِ العِلم
إنَّـمَـا الْعِـلْـمُ بِـالْـعَـمَـلِ یقیناً عِلْمْ فقط به همراهِ عَمَل است [که وجود می
.
بین دو مادّهی «عـ لـ م» و «عـ مـ ل» اشتقاقِ کبیر برقرار است؛
هر دو، بر معنای «وضوح» و «بروز» دلالت میکنند؛ لکن «علم» بر وضوحای که در ذهن هست، و «عمل» بر ظهور و بروز در عالَمِ خارج از ذهن (واقعیت).
پس:
علم اگر منجرّ به عمل نشود (یعنی اگر «ظهورِ یک گزاره در ذهنِ ما» منجرّ به «عمل بر طبقِ محتوای آن گزاره» نشود)، معلوم میشود که آن گزاره حقیقةً و در واقع، و بر خلافِ خیالِ ما، هرگز در ذهنِ ما ثابت و ظاهر نشده بوده.
مثلا:
اگر من علم داشته باشم به اینکه «إتلافِ عُمْر، حرام است» (یعنی اگر محتوایِ این جمله در ذهنِ من واضح و روشن شده باشد و من آن را فهمیده و باور کرده باشم)، لازمهاش این است که این محتویٰ را در عالَمِ خارج نیز واضح و ثابت و پدیدار کنم. یعنی به این محتویٰ -علاوه بر وجودِ ذهنی- وجودِ خارجی نیز ببخشم. یعنی در عمل نباید عمرم را تلف کنم.
کذا اگر من علم و یقین و ایمان دارم به اینکه غیبت حرام است و دروغ حرام است و علمْ نور است و مصیبتای بدتر از نادانی نیست، ولی عملاً هم غیبت کنم و هم دروغگو باشم و هم تنبل و گریزان از تلاش و علمآموزی، نشاندهندهی این است که من خیال میکنم که به این جملهها اعتقاد دارم. و در واقع من هنوز به اینها علم پیدا نکردهام و به محتوایشان باور و اعتقادی ندارم؛ هنوز در ذهنِ من راستی و صحتِ این گزارهها معلوم و قطعی نشده است، وگرنه دلیلای ندارد مطابقِ آنها عمل نکنم.
کسی که واقعا باور داشته باشد که «پولِ حرام» حقیقةً چیزی جز آتش و نجاست نیست، قطعاً در عمل نیز حرامخواری نمیکند، چون نباید فرقای بینِ «خوردنِ پولِ حرام» و «خوردنِ مدفوع و ذغالِ داغ» ببیند، چراکه فرض این است که او باور دارد که پولِ حرامْ آتش است و پلیدی. پس اگر به این باور رسیده است -و عملاً هم هیچ إضطرار و إکراهای وجود ندارد- حتماً در عمل نیز نباید حرامخواری کند.
لذا علمای أخلاق میگویند: «گناه» نشانهی ضعف در توحید است. یعنی من که گناه میکنم، در واقع علتاش این است که به خدابودنِ خدا، و به قاهر و مالک و واجبالإطاعهبودنِ خدا، و به لزومِ رعایتِ حدودِ إلهی ایمان ندارم، وگرنه عملاً با دستوراتِ او مخالفت نمیکردم.
حاصل از این درازگویی، اینکه:
در احادیثِ کثیرهی صحیحه، از پیامبر و أهلالبیت (علیه و علیهم السلام) وارد شده است که: اولاً یاد بگیر [مرحلهی تعلّم]، ثانیاً عمل کن [مرحلهی عمل]، و ثالثاً یاد بده [مرحلهی تعلیم]. و اینکه علمای که منجرّ به عمل نشود، علم نیست. و علمای که عمل را در پی نداشته باشد، چیزی جز وبالای بر گردنِ دارندهاش نیست.
و کذا چه بسیار أحادیث در مذمّتِ عالِمانِ بیعمل وارد شده که اکثرِمان خوانده و شنیدهایم.
لذا اوّلین و مهمترین آموزه در بابِ «فلسفه و آدابِ طلبِ علم» این است که بدانیم: علم فقط و فقط وقتی به درد میخورَد که توأم با عمل باشد، وگرنه لا یزیدُ إلّا خَساراً.
زادنا الله تعالی علماً و عملاً.
🌹
قال مولانا أبوعبدالله الصادق علیهالسلام:
أعرِبوا کلامَنا فإنا قوم فصحاء
أعرب الکلامَ أی بَیَّنَه، و - طبَّق علیه قواعدَ النحو:
«کلام را إعراب کرد» دو معنی دارد، یک: یعنی آن را تبیین کرد. دو: یعنی قواعدِ نحو را بر آن تطبیق کرد (یعنی وجهِ إعراباش را بیان کرد: آن کلام را ترکیبِ نحوی کرد، و نقش و إعرابِ کلماتِ روایت را مشخص کرد)
اینکه امام علیهالسلام بهجای «أعربوا کلامَنا» تعبیرِ «بَیِّنوا کلامَنا» را بهکار نبرده است، از بابِ إشاره به وجهِ تبیین است؛ یعنی: کلامِ ما را تبیین و تفسیر کنید بهوسیلهی تجزیه و ترکیبِ صرفی و نحوی، و دقت در ظرائفِ أدبیِ آن
شاهدِ این سخنْ ادامهی روایت است، که در بیانِ علتِ أمرِ شیعیان به إعرابکردنِ کلامِ ایشان، میفرمایند: چون ما [امامانْ] انسانهایی فصیح هستیم.
یعنی چون ما فصیح هستیم و سخنمان سخنای است در اوجِ فصاحت، پس هر کلمهای که در سخنانمان بهکار بردهایم (و از کلمهی مشابهاش استفاده نکردهایم و منظورمان را با سیاق و ترکیبای غیر از ترکیبِ فعلی بیان نکردهایم) علت و دقت و غرضای دارد، و شما باید تلاش کنید با تفکر در متنِ گفتارِ ما، به منظورِ اصلی و دقیقِ ما پی ببرید. (و سخنِ ما را دقیق بفهمید و خصوصاً شما که طلابِ علومِ ما هستید و وظیفهتان انتقالِ معنای سخنانِ ما به مردم به زبانای دیگر است، دقیقاً آنچه را که ما گفتهایم به آنها منتقل کنید، نه چیزی شبیه و قریب به مرادِ ما. نه یک گزارشِ سطحی و کلی و ترجمهی عمومی.
چه رسد به ترجمهی غلط و انتقالِ آن به مردم، به اسمِ کلامِ معصوم، که مساوی است با ارتکابِ ناخواستهی «افتراء بر إمام» یعنی، نعوذ بالله، دروغبستن به معصوم. یعنی بگویی: «ای مردم، امامِ صادق علیهالسلام چنین فرمودهاند که ...»، درحالیکه امامْ چنین نفرموده و معنایِ کلاماش این نیست. أعاذنا الله تعالی من تلکم الکبیرة)
و اللهُ تعالی أعلم
أمر هرگز نمیتواند دائر شود بین تخصص و تعهد. صدبار جواباش را دادهاند و مسألهاش روشن شده است؛ کسی که متصدیِ کاری میشود، هم باید در آن أمر تخصص داشته باشد و هم باید نسبت به إسلام و مسلمین متعهد باشد. اگر یک فردِ متدین أما غیرِ متخصص را جایی گذاشتند، نفْسِ تدیّناش مقتضیِ این است که کنار برود. چون تخصص در تعریفِ تدینْ مأخوذ است؛ یکی از لوازمِ تقویٰ این است که مسئولیتِ کار یا جائی را که تخصصاش را نداریم بر عهده نگیریم.
لذا إصرار و تکیه بر «لزومِ تحصیلِ تخصص» نهتنها تضعیفِ جایگاهِ «تعهّد و تَقویٰ» نیست، بلکه تأکید و تشویق به تحصیلِ آن است.
کوتاهسخن اینکه:
وقتی مکرراً تأکید میکنیم بر «دانشاندوزی و درسخواندن و باسوادشدن»، بهمعنای این نیست که علم و دانش برای طلبهها ضروریتر از تقویٰ و أخلاقیات است، بلکه دقیقاً تأکید بر لزومِ رعایتِ تقویٰ و ترس از خدا است. چون طلبه را شهریه و إمکانات میدهند که درس بخواند و دین بیاموزد و به مردم منتقل کند، پس اگر شهریه و إمکانات را بگیرد و درس نخوانَد، به بیتالمالِ مسلمانان خیانت کرده و مرتکبِ گناهِ «حرامخواری» شده است، و این یعنی بیتقوایی.
نماز و روزه و تولّي و تبرّي بر همهی مسلمانها واجب است و همگان باید از دروغ و غیبت و شراب و ربا دوری کنند. طلبه را به حوزه راه ندادهاند که صرفاً نماز بخواند و از رباخواری دوری کند، بلکه پذیرفتهاند که بیاید و علمِ دین یاد بگیرد و منتقل کند. کارگری که نمازش را میخوانَد ولی از زیرِ کار در میرود، مدیون و بدهکارِ صاحبکار است و پولای که خواهد گرفت حرام است.
هکذا ما.
جای تأسف دارد که کار به جائی رسیده است که بعد از هربار توصیه به درسخواندن، باید خودمان را از إتهامِ تقدیمِ دانش بر أخلاقْ مبرّیٰ کنیم و متذکر شویم که علمْ مقدّم بر تقویٰ نیست، بلکه عینِ تقویٰ و لازمهی تقویٰ است.
من آداب المباحثین:
الغالب أن يَظهر بالمُذاكرة ما لا يظهر بالمطالعة، إذ المذاكرة بتعاوُنِ العقول و المطالعة بعقلٍ واحد؛ و المنفرد لا يُدرك فضيلةَ الجماعة.
لكن يُشترط في المذاكرة: أن يكون الشُركاء مُتّصفين بالأفهام الجيّدة و الأذهان الصافية، لا يريد أحد منهم التفوّق على غيره، و لا يدّعي الرياسة عليهم، و أن لا يكون بينهم لَجوجٌ مُعاند، و لا سفيهٌ مُجَربِز(خبيث) و لا خفيفٌ هَزّال، و لا بأس إن كان فيهم غبيّ لا يفهم الكلام إلا بالتكرار؛ لأن ضرره لا يتعدّى، بخلاف المذكورين؛ فإن ضررهم يعمّ الكل، و يمنع عن الوصول إلى الحق، و عن ظهور ثمرة المذاكرة عليهم.
و يُشترط أيضا: كونُهم مُتحابّين مُتآنسين، لا مُتباغِضين و لا مُتواحِشين؛ لأن المَحبة تُوجِب الأُنس و حُسن الإصغاء، و هو يستلزم فهمَ المراد، كما أن التباغُض يقتضي خلاف ذلك، و أن التَآنُس و التَآلف يقتضي الانبساط و هو يُوجِب سرعة الفهم و جودتَه، كما أن التوحُّش يُوجب الانقباض المُوجبَ لسوء الفهم و ضيق الصدر.
اگر اولاً هدف از آموزشِ دروسِ حوزوی و ثانیاً تعریف و کارکردِ هریک از این دروس بهصورتِ منقّح و کاملْ مشخّص شوند، بهراحتی میتوان یافت که هریک از این علوم تا چه اندازه نیاز هستند و چقدرشان زائد است و طلاب برای هرکدام از آنها چقدر از عمر خود را باید هزینه کنند
#ادبیات_عرب
#اصول_فقه
#دروس_حوزه
و من سوء الأدب في المجالسة:
أنْ تَقطعَ على جَليسِك حديثَه، أو تَبْدُرَه إلى تمامِ ما ابتدأ به، خَبَرًا كان أو شعرا، تُتمّ له البيتَ الذي بدأ به، و تُريَه أنك أحفظ منه
فهذا غايةٌ في سوء المجالسة، بل يجب أن تُصغيَ إليه كأنك لم تسمعه قط إلا منه.
[ابن عبد البر]
آدابُ أهلِ العِلم
و من سوء الأدب في المجالسة: أنْ تَقطعَ على جَليسِك حديثَه، أو تَبْدُرَه إلى تمامِ ما ابتدأ به،
.
[در آدابِ مشترکِ جلسهی درس و جلسهی مباحثه]
و [یکی] از بیادبیهای همنشینیهای علمی این است که سخنِ همنشینات را قطع کنی، یا إقدام کنی به تمام کردنِ عبارتای که او شروع کرده بود به خواندناش، نثر باشد یا شعر، [اینگونه] که بیتای را که او شروع کرده بود تو تمام کنی و [با این کار] به او نشان بدهی که تو خوشحافظهتر از او هستی.
این رفتار، نهایت است در بیادبی [و خروج از آدابِ مجالست].
بلکه [آنچه بر تو] واجب است [این است که وقتی همکلاسی یا همبحثات حرف میزند] به او گوش بدهی بهنحوی که انگار هرگز آن سخن را [قبلا] نشنیدهای مگر [الآن و] از [زبانِ] او.
قالَ النّبیّ صَلَّی اللهُ علیه وآله:
مَنْ تَعَلَّمَ العِلْمَ لِلتَّكَبُّرِ ماتَ جاهِلاً
وَ مَنْ تَعَلَّمَ العِلْمَ لِکثرةِ المالِ ماتَ زندیقا
و مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِلمُناظَرَةِ ماتَ فاسِقًا
و مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِلقَولِ دونَ العَمَلِ ماتَ مُنافِقًا
و مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِلعَمَلِ ماتَ عارِفًا.
صدق النبي صلیاللهعلیهوآله
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی » کَیْفَ هَذَا اَلنَّفْخُ فَقَالَ إِنَّ اَلرُّوحَ مُتَحَرِّکٌ کَالرِّیحِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ رُوحاً لِأَنَّهُ اِشْتَقَّ اِسْمَهُ مِنَ اَلرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ لَفْظَةِ اَلرِّیحِ لِأَنَّ اَلْأَرْوَاحَ مُجَانِسَةٌ لِلرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلَی نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اِصْطَفَاهُ عَلَی سَائِرِ اَلْأَرْوَاحِ کَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ اَلْبُیُوتِ بَیْتِی وَ لِرَسُولٍ مِنَ اَلرُّسُلِ خَلِیلِی وَ أَشْبَاهِ ذَلِکَ وَ کُلُّ ذَلِکَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مُحْدَثٌ مَرْبُوبٌ مُدَبَّرٌ
و مگویید رمضان آمد و رمضان رفت و رمضان چنان شد، بلکه بگویید ماهِ رمضان
که رمضانْ نامِ خداوند است، که ماه را به آن إضافه کرده، و فرموده است شَهرُ رمضان یعنی ماهِ خدا.
و در برخی از روایات رسیده است که رمضانْ نامای است از نامهای مُقتدانا و مولانا أمیرالمؤمنین علیهالسلام
پس باید دانست که ایشان حقیقتِ روزهداری است و ولایتِ او باطنِ ماهِ رمضان است.
إعلَم أنّ للوصول إلی المطلوبِ في کلِّ أمرٍ ذيبالٍ شروطاً لا یُنال المطلوبُ إلا بها
و العلم بِفُنونِ الأدب و التنعّمُ بها کذلک فإن له أیضاً شروطَه
و مِن هذه الشروطِ بل مِن أهَمِّها و أقدَمِها الکتابةُ
کتابةُ أیِّ شیئٍ، فإنّما المراد هو نفسُ الکتابة
فإنک ما لم تَکتُب لن تَحصل علی ثمرة مِن تعلّم الأدب و الجهدِ فیه مَهْما بَلَغَ سعیُک.
أکتُب وَ امْحُ ثمّ اکتب و امح ثم اکتب و امح إلی أن تکتُبَ شیئاً یستحقّ الحیاةَ و البقاء.
(لمحرّره)
📝 گزارشی از وضعیّت بغرنج مدرسهٔ حجتیّهٔ قم در سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳٤۰ ه ش
🎙 از گفتوگوی رضا تاران با شیخ حسن ممدوحی کرمانشاهی (در:
www.rezataran.ir
، یکشنبه ٢٥ / ۱۲ / ١٣٩٢)
🔹 «ما در مدرسهٔ حجّتیه خیلی صدمه خوردیم، فوقالعاده! وضعیّت مدرسه یک جوری بود که الآن من فکر میکنم که ما راستیراستی چرا نمردیم یا مثلاً چهطور شد که ما از آنجا سالم دررفتیم؟!
🔸 مدرسه صاحب نداشت. مرحوم آقای حجّت که به رحمت خدا رفته بود، پسری داشت که صلاحیت برای تولیت مدرسه نداشت. مراجع آن وقت هم مدرسه را رها کرده بودند. سیمهای برقش همه خراب بود، آب نداشت، در زمستان آبِ کاسه در داخل حجره تا ته یخ زده بود، یعنی حجرهٔ ما مثل فریزر بود، واقعاً میگویم، درهای حجره وضعیّتی نداشت، پا که میگذاشتیم روی زیلو، پاهایمان یخ میکرد، دستهای ما از سرما ورم میکرد. تنها خدمتی که حوزه به ما آن وقت میکرد، اوّل عرض کنم که، آخرهای آذر یا اوایل دی پنج مَن زغال میخریدند میریختند پشت درِ حجره که این برای زمستانتان. خلاصه مصیبتی بود.
🔹 مدرسهٔ حجّتیه خیلی بزرگ است، شاید مثلاً دو سه هکتار است. دستشویی مدرسهٔ حجّتیه هم آن طرفِ مدرسه بود و ما هم این ضلع مدرسه بودیم. کسی که میخواست تا دستشویی برود و بیاید، بیست دقیقه طول میکشید تا بخواهد برود آنجا یک آفتابه بردارد، از آنجا بیاورد لب حوض، با آب پر کند و با خود ببرد. بعد، حوضش هم پر از این کرمریزهها بود. اصلاً نمیشد. من هم چشمم تراخم گرفت در آنجا، که دو سه دفعه هم رفتیم تهران پشت چشم ما را تراشیدند، عمل کردم. یک دفعه هم تو مطبّ دکتر ضعف کردم، نمیتوانستیم وضو بگیریم.
🔸 میرفتیم خدمت آقای زنجانی، آقای زنجانی متصدّی مدرسه شده بود، آیةالله #سید_احمد_زنجانی، پدر بزرگوار آیةالله حاج آقا موسی. خُب ایشان هم بسیار مرد شایسته و محتاطی بودند. گفتیم: آقا، ما شبها که مطالعه میکنیم، چراغی که روشن است کشش ندارد برای مطالعه کردن. گفتند که: کسی نیست که پول بدهد شما یک مقوّا ببرید بندازید روی لامپ؟! ما این کار را هم کردیم. رفتیم گفتیم: آقا، ما این کار را هم کردیم، فایده ندارد. اینقدر التماس کردیم تا اجازه دادند لامپ ٦٠ را تبدیل بکنیم به لامپ ١٠٠ و مشغول مطالعه میشدیم. این وضع این مدرسه بود.
🔹 یک رخشورخانهای داشت که شما شاید از چند متریاش رد میشدی بوی رخشورخانه آدم را اذیّت میکرد. آن وقت مجبور بودند طلبهها بروند آنجا. یک آبِ حوضی داشت معلوم نبود مضاف [است] یا مطلق؛ آن وقت لباسها را آنجا میشستند، بعد بوی گند میداد.
🔸 آن سال هم سالی برفی بود. خیلی برف میآمد. مدرسهٔ حجّتیه آب انبارش بیستوسه پلّه میخورد میرفت پایین. ما هم اجازه گرفته بودیم که با آبِ آبانبار وضو بگیریم. آقای زنجانی گفت: به شرطی که شما بروید یک آفتابه آب از آبانبار بیاورید بیرون، لب باغچه وضو بگیرید! خب ما هم گاهی از اوقات آب خوردنمان هم همان بود. با همان هم غذا میپختیم. یک کوزهای دستمان بود، یک آفتابه هم دست دیگرمان، برویم پایین بیستوسهتا پلّه. چراغ هم نداشت. شبِ تاریک برف که میآمد، این برفها، کسی نبود این برفها را پارو کند. یخ میکرد قلمبه قلمبه. اینجوری شب تاریک بیستوسه پلّه غرق یخ، میخواست ما برویم، یک دستمان کوزه، یک دستمان آفتابه، که برویم آب بیاوریم بالا! من یادم هست آن وقت آمدند به ما گفتند که: کوهنوردها قلّهٔ فلانجا را فتح کردند. گفتم: خدا پدرت را بیامرزد، بگو اگر راست میگویی بیا از این پلّهها برو پایین. وضعیّت اینجور بود.
🔹 ... ما در منزلمان [در کرمانشاه] دو نفر مستخدم داشتیم. خلاصه خیلی راحت زندگی میکردیم. ولی من این زندگی را رها کرده بودم و طلبگی را انتخاب کرده بودم.
🔸 ... شبهای جمعه حاج آقا حسین فاطمی بود، از شاگردهای مرحوم آقا میرزا آقا جواد [ملکی] تبریزی بود، درس اخلاق داشت شبهای جمعه. ما میرفتیم آنجا. ایشان درس اخلاق برای طلبهها میگفت. بعد بالای منبر میگفت: آقا تو طلبهای؟ تو بطلهای! تو چه کار میکنی؟ با آن وضعمان گریه میکردیم!
🔹 ... مدرسهٔ حجّتیه دو طبقه هست. اگر شب، بعد از نماز مغرب و عشا، کسی میان این راهرو کفشش صدا میداد یا بلند حرف میزد، تا ته سالن که میرسید درِ چند تا از حجرهها باز شده بود! اعتراض میکردند: آقا، شب تحصیلی است، چه خبر است؟ در مدرسهٔ حجّتیهای که در آن زمان شاید صدها بلکه شاید پانصد طلبه داشت، کمترین صدایی نمیآمد.
🔸 کتابخانهٔ آن وقت چهار از شب رفته باز بود و کتاب گیرِ طلبهها نمیآمد. بعد مثلاً طلبه مکاسب میخواند، دور تا دورش حاشیه بود، ... کفایه میخواندند، تمام حواشی کفایه را هم مطالعه میکردند. پیشمطالعه میکردند. من در فقه با هممباحثهمان پیشمباحثه میکردیم. ... طلبه هیچ همّی نداشت الّا اینکه درس بخواند.»
کانال چراغ مطالعه
قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
من أحبّ أن يستمسك بديني و يركب سفينة النجاة بعدي فليقتد بعلي بن أبيطالب و ليعاد عدوّه و ليوال وليّه، فإنه وصيّي و خليفتي على أمّتي في حياتي و بعد وفاتي، و هو إمام كلِّ مسلم و أمير كلّ مؤمن بعدي، قوله قولي، و أمره أمري و نهيُه نهيي، و تابعه تابعي، و ناصره ناصري، و خاذله خاذلي،
ثم قال صلى الله عليه وآله:
من فارق عليّاً بعدي لميرني و لمأره يوم القيامة، و من خالف عليّاً حرّم الله عليه الجنة و جعل مأواه النار، و من خذل عليّاً خذله الله يوم العَرض عليه، و من نصر عليّاً نصره الله يوم يلقاه و لقّنه حجّته عند المسألة
بحار الأنوار ، الجزء ٣٦، الصفحة ٢٥٤.
#الغدیر
قال علي بن أبي طالب [عليهالسلام]
تعلَّموا العلمَ تُعرفوا به، و اعملوا به تكونوا من أهله، فإنه سيأتي من بعدكم زمان ينكر الحقّ فيه تسعة أعشارهم
فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل (٨٨٠)
قال أيوب السَِّخْتَِيانيُّ (ت: 131هـ)
عامَّةُ مَن تزندقَ مِنْ أهل العراق لجهلهم بالعربيَّة