eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.1هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️اﮔﺮ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ زن ﻣﺤﺒﺖ نمی ﻛﻨﺪ، زن می ﺗﻮاﻧﺪ آﻳﻪ زﻳﺮ را ﺑﺮ ﻗﻨﺪ و ﻧﺒﺎت ﺑﺨﻮاﻧﺪ و ﺑﺪﻣﺪ و ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺷﻮﻫﺮش از آن ﻗﻨﺪ و ﻧﺒﺎت ﺑﺨﻮرد. ﻳﺎ اﻳﻦ ﻛﻪ اﻳﻦ آﻳﻪ را ﺑﺮ ﮔﻼب ﺑﺨﻮاﻧﺪ و ﺑﺪﻣﺪ و ﺳﭙﺲ ﮔﻼب را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﻤﺎﻟﺪ. ان ﺷﺎ اﷲ ﺷﻮﻫﺮش ﻣﻬﺮﺑﺎن و ﻣﻄﻴﻊ می ﮔﺮدد؛ آﻳﻪ اﻳﻦاﺳﺖ🔻 🌺انﱠ اَﺻﺤﺎب اﻟـﺠﻨﺔِ اﻟﻴﻮم ﻓﻲ ﺷُﻐُﻞٍ ﻓﺎﻛﻬﻮنَ ﻫﻢ و اَزواﺟﻬﻢ ﻓﻲ ﻇﻼلٍ ﻋﻠﻲ اﻻَراﺋﻚ ﻣﺘﱠﻜﺌﻮنَ ﻟَﻬﻢ ﻓﻴﻬﺎ ﻓﺎﻛـﻬﺔٌ و ﻟَﻬﻢ ﻣﺎ ﻳﺪﻋﻮن🌺 َ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 من 21 سالمه و همسرم 33 ما هم رو خیلی دوست داریم ولی همسرم صبحا که از خواب بیدار میشه بلافاصله می خواد بره بیرون. به بهانه های مختلف. اوایل خیلی ناراحت میشدم و فکر میکردم که دوسم نداره چون ازدواج ما سنتی بود. تا با کانال شما اشنا شدم. تو تجربه ها خوندم که اقایون برای بعضی وقتا به نیاز دارن یا باید به دوستاشون سر بزنن. 💡 و تازه متوجه رفتار همسرم شدم. عشقم شاید صبحا دو ساعت بره بیرون ولی بقیه روز پیش منه و سعی در خوشحالی من داره.من هیچ وقت قسمت دوم قضیه به چشمم نیومد. یا گاهی که میگفت می خوام برم فوتبال. میگفتم باشه ولی ناراحت بودم و این ناراحتی رو همسرم حس میکرد. ولی از وقتی که با کانالتون اشنا شدم وقتی میگه می خوام برم فوتبال میگم باشه برو یا خودمو لوس میکنما میگم حتما گل بزنیااا شوهر من باید همیشه قهرمان باشه. از وقتی که من دیگه اخم و تخم نمیکنم کمتر پیش دوستاش میره یا فوتبالشو کمتر کرده. میگه تو واجب تری می خوام پیش تو باشم. حالا فکر نکنید شوهرم بیکاره هااا😂 15 روز سرکاره 15 روز بیکاره. از وقتی که من خوش اخلاق تر شدم علاقه همسرم به من زیاد تر شده. ❤️خانومای عزیز واقعا با میتونید سردی رو از بین ببرید. گاهی به رفتار خودمون فکر کنیم ببینیم ایراد از کجاست. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی ننه جون یه انگشتر دستم کرد و گفت خوشبخت بشی دختر، من باید برم تا کسی نفهمیده اومدم ای
داستان زندگی داشتم نگاه میکردم که حمید با ذوق گفت این دستشوییه نازی اگه خواستی بیای.. نگاهی به اتاقک گوشه حیاط که در نداشت و یه پرده روش بود کردم و گفتم اهان پس این دستشوییه..؟! گفت اره دیگه... بیا بریم تو اینجا نایست.. از چند تا پله بالا رفتیم و با خونه ای که از شدت نامرتبی داشت منفجر میشد مواجه شدیم حمید به خواهرکوچیکش گفت هوی من که خونه رو جمع و جور کردم واس چی این شکلیه؟! یهو یه صدایی اومد که مگه خان باشی یا قمرالدوله میخواسته تشریف فرما شه که تمیز نگهش داریم؟ خوبه یه دختر بی چشم و رو بیشتر نیاوردی، اصلا نه که این دختر چیزی هم میبینه؟ اینکه چشم سفید چشم سفیده! سر چرخوندم و نگاهم به مادر حمید افتاد که گوشه اتاق کناری داشت قلیون میکشید، رفتم جلو و سلام دادم، یه پک دیگه به قلیونش زد و گفت چی شد دختر حاجی..؟ اومدی اینجا! شما عارتون میشد به ما سلام کنید، حالا بابات به زورم که شده میخواست تو رو به ما غالب کنه..! میبینی روی در بزرگه اخر به در کوچیکه میوفته... چونمو گرفت و گفت البته فکر نکنی شما در بزرگه اید هااا... پول باعث شده آدم حسابی به نظر بیاید وگرنه هیچ پخی نیسید... سرمو انداختم پایین که دیدم حمید زیر لبی میگه بوسش کن بوس کن... آروم گفتم اجازه بدید دستتونو ببوسم.. خندید و دستاشو که زیر ناخنش پر دود و کثافت بود آورد جلو و بوسیدم، گفت آفرین.... این بدترین خفتی بود که توی کل عمرم زیر بارش میرفتم.. حمید دستمو گرفت و بردم سمت اتاق، اتاق ها تو در تو بودن و هر اتاق با یه در به اتاق کناری وصل میشد، یعنی هر اتاق یه در داشت سمت حیاط و یه در هم به اتاق کناری، از همه اتاقا گذشتیم تا آخر به آخرین اتاق رسیدیم، گفت اینجا من و معصومه و سعید میخوابیدیم که از دیشب رخت خواباشونو شوت کردم اتاق اونوری، حالا دیگه مال منو توعه.. این کمد و نگاه کن، یکم کهنس ولی میدونستم تو میای واسه خاطر تو رنگش کردم، دوس داری رنگشو؟ دوس نداری عوض کنما...؟ به کمد زوار در رفته کوچیک گوشه خونه چشم دوختم و برای اینکه تو ذوقش نخوره لبخند کجی زدم و گفتم خیلی قشنگه دوسش دارم... اومد نزدیکم و گفت تا ابد که اینجا نمیمونی، بذار برم خدمت برگردم ببرمت یه خونه میگیرم عین خونه بابات.. انقد آدم حسابی میشم که نریمان و بابات خودشون بیان سمتمون و باهامون آشتی کنن غصه شو نخوریا... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
☎️روش پاسخ دادن به تماس تلفنی همسر تو تماس تلفنی هاتون وقتی همسری حالتونو میپرسه؛ 📞هیچوقت نگید = بد نیستم 📞" به جای کلمات منفی، مثبتشو بگیم" 📞بگید : خوبم ممنون... ☎️حتی تو این مورد هم تنوع بدید! بگید: 📞با تو همیشه خوبم 📞با داشتن همسری مثل تو معلومه که خوبم 📞به لطف تو خوبم 📞تو خوب باشی منم خوبم... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام اعتراف میکنم اولین بار برای رنگ کردن مو کلی ذوق داشتم، شوهرمم رنگای روشن خیلی دوست داره، خلاصه وقتی رفتم موهامو رنگ گذاشتم، آرایشگره خراب کرد وقتی شوهرم دید گفت من ....تو سرت روشن تر میشد:/// تا یک هفته قهر بودم😐😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام وقتتون بخیر عزاداریتون قبول دیروز با خواهرم رفتیم بیرون خواهرم خرید داشت ، اومد حساب کنه منم جو گیر شده بودم کارت و ازش گرفتم گفتم الا و بلا من باید حساب کنم. کارت خودمو دادم به فروشنده که پسر جوونی هم بود و سرمو انداختم پایین تو فکر بودم که پسره گفت بفرمایید؟ منظورش این بود رمزتو بگو من گیجم خیلی جدی با صدای بلند گفتم نه ممنون😅😅😅 نمیدونم چه فعل و انفعالی تو مغزم رخ داد که فکر کردم داره چیزی بهم تعارف میکنه بعد که فهمیدم با خواهرم غش کردیم از خنده فروشنده هم ریز ریز میخندید. امروزم مامانم داشت با یکی از آشناهای قدیمیمون تلفنی صحبت میکرد که خیلی براش عزیز بود و میخواست از ته دل براش دعا کنه. برگشت بهش گفت ان شاءالله به حق امام حسین هیچ وقت دل بی داغ نداشته باشید 😅😅😅میخواست بگه هیچ وقت داغ نبینید یا خدا دل بی داغ بهتون بده یعنی عزیزی از دست ندید. ما از این ور غش کرده بودیم خودشم خندش گرفته بود به زور حرفشو تموم کرد تلفن رو قطع کرد و حسابی خندید . در جستجوی خوشبختی💖💖💖 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام به همه اعضای عزیز کانال. میخواستم یه نکته مهم که توی زندگی خودم خیلی تاثیر داشته رو بگم. همیشه توی زندگی به خدا و ائمه توکل کنید. اونها رو مثل دوست خودتون بدونید. به خصوص امام زمان که امام حاضر ما هستند. من هرموقع که توی زندگیم چه کاری، چه خانوادگی و چه شخصی با مشکل مواجه شدم به محض اینکه گفتم یا مهدی! خودت کمک کن. در همون لحظه مشکلم حل شد. دقیقا مثل یه معجزه. مطمئن باشید ایشون اونقدر ما رو دوست دارن که اگه بدونن نیتمون خیره حتما کمکمون کنن.🌷 ✍ توکل در کنار عمل درست راز زندگی سعادتمند است. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام خانوم گلا! من۲۲، تک فرزند و نامزدم. (فقط نشون) با نامزدم مشکل چندانی نداریم. فقط مشکل من بابا مامانمه! از خیلی سال پیش که من بچه بودم اونا داشتن و تا چند هفته قهرشون طول میکشید!! اونا اصلا هم ‌رو دوست نداشتن و ندارن و فقط هم‌خونه‌ن! خیلی وقته حتی تو یه اتاق نمیخوابن، حدود ۵،۶ ساله!!! اونا فکر میکردن من بچه‌م و حالیم نیست ولی واقعیت اینه که من تک تک اون روزا رو به خاطر دارم! مامان و بابام از بچگی میگفتن ما بخاطر تو باهم زندگی میکنیم و چقدرر عذاب وجدان داشتم! حالا من تبدیل شدم به دختری لجباز، حساس و استرسی که چند نوع بیماری جسمی هم دارم. با همسرم سر کوچکترین موضوع میکنم. ۲ روز قهرم و همیشه نامزدم پیش‌قدم میشه برای اشتی! ✍ رفتار شما در زندگی مشترک، زندگی مشترک بچه‌تون‌ رو هم تحت تأثیر قرار میده! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام و درود یه چیزی یادم افتاد گفتم بگم براتون بخندید😂 من یه روز توی دانشگاه خیلی خسته شده بودم خوابم هم گرفته بود سرمو گذاشته بودم رو دسته ی صندلیم تو چرت بودم، بچه ها هی میگفتن استاد داره میاد پاشو جمع کن خودتو من محلشون نمی‌دادم چون حقیقتا حالشو نداشتم تا اینکه استاد اومد توی کلاس منم اون ردیفای آخر بودم گفتم تا این بیاد حاضر غایب کنه یه چرت بزنم و به ثانیه نرسید چشمام گرم شد.چند دقیقه بعد در حالی که هی صدام کرده بود و جواب نداده بودم و دوستامم کاری ازشون برنیومده بود این استاد اومد بالای سرم و دقیقا همون موقع گوشیم هم زنگ خورد. منم با صدای گوشیم بیدار شدم و استادم بالای سرم دیدم یه لحظه گریپاچ کردم،استاد که صدام کرد گفتم الو😂😂😂🤦وای که کلاس ترکید. خود استادمونم خندش گرفته بود. تا مدتها میومد سر کلاس منو میدید میخندید. حالا اون تماس بی موقع فکر میکنید کی بود؟ پشتیبان های پیگیر قلم چی بودن که حتی بعد از گذشت یکسال از فارغ‌التحصیلی من از دبیرستان ول کن ما نبودن😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
پارسال ماه رمضون من حالم خیلی بدبودومامانم خونه مامابزرگم بود.منم داشتم درس میخوندم که دیدم مامانم اومد خونه... تودلم گفتم چرا زود برگشتی اخه میخاستم تنها باشم.. .مامانم برام زولبیا بامیه باچای داغ آورد و گفت اومدم از انباری اتاقت وسیله برای مامانبزرگ ببرم اینارو بخورفشارت افتاده. از آینه روی میزم داشتم نگامیکردم که کی میره.. .وقتی گفت من دارم میرم ازجلوی آینه رد شد اما ندیدمش😐 بلند شدم برم یچیزی بردارم که دیدم نیس همه خونه رو گشتم تا اینکه زنگ زدم بهش گفتم مامان چه زود رفتی بابا کارت داشتم.. گفت دخترم چی میگی من خونه مامان بزرگتم وخونه نیومدم... راست میگفت چون بدنه سماور هم سردبود ... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
📣 درخواستی موفقیت در قبل از خروج از منزل و رفتن برای امتحان اینها را بخوانید : 👈 آیت الکرسی ۵ مرتبه  👈 بسم الله لاحول و لاقوة الا بالله ۶ مرتبه  👈 سپس این ذکر را تا رسیدن سر جلسه امتحان و گرفتن برگه امتحان مرتب تکرار کنید. 👇👇👇 یا صَمَدُ اَنْتَ ثِقَتی و رَجائی یا صَمَد  نکته: سعی کنید در موقع تکرار ذکر آخر اصلا با کسی حرف نزنید فقط جواب سلام را بدهید یا فقط به هنگام ضرورت حرف بزنید. 💢 برای بفرست. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
نمیدونم چرا دلم میخواد داستان آشنایی با زنمو براتون بگم😂 بلوار دریا تو سعادت آباد نشسته بودم تو ماشین و منتظر بودم خواهرم بیاد و برگردیم خونه، یکدفعه بدون اینکه من بفهمم خانمم که اون موقع یه دختر غریبه بود سوار ماشینم شد (فکرمیکرد اسنپه)و من انقدر سرم تو گوشیم بود هیچی نفهمیدم، خلاصه خواهرم اومد و حرکت کردیم... تقریبا نزدیکای کوی فراز خواهرم برگشت عقب دیدش😂 گفت خاکبرسرم شروین این کیه😱 من برگام ریخت گفتم خانم شما کی هستید😂🤦‍♂ همسر آیندمم زد زیر گریه فکرمیکرد دزدیم ما😂 آرومش کردیم گفتم خونتون کجاست گفت نه اسنپ میگیرم، من یهو گفتم عمرا باید خونتو یاد بگیرم میخوام بیام خواستگاری😂 خواهرم باز برگاش ریخت گفت چی میگی😱 خلاصه میترا خانمو رسوندیم بعد چندروز رفتم خواستگاریش😂 البته خواهرم هنوز باور داره منو میترا از قبل با هم بودیم و کل این ماجرا سرکاری بود 🤷‍♂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•