✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به دوستان عزیز خیلی ممنونم بابت تجربه و ایده های خوبتون😍
ممنون از این کانال بسیار خوب که من فقط یه هفتس اومدم تو این کانال مطلبای زیادیو خوندمو واقعا تاثیر خوبی داشته برام و از اینکه زود این کانال پیدا نکردمو کلی از زندگیمو اشتباه رفتم چون من هیچ #راهنما خوب تو زندگیم نداشتم نمیگم مادر پدرم خوب نبودن نه اصلا ، خیلیم خوبن و من واقعا دوستشون دارم کلی چیزم هست که از اونا دارم😘
به هرحال هرچیم باشه زندگی اونا با الانی خیلی فرق میکنه و شوهر من خیلی امروزیه و خیلی دوسشدارم😘😘
من ۲۱سالمه شوهری گل۳۰سالشه و ما ۴ساله ازدواج کردیم ۲ساله که اومدیم خونه خودمون
اتفاقاتی افتاد که من هم توش خیلی خطاکار بودمو اینارو تازه متوجه شدم همش به خاطر تجربه کم و دونستنای کم بود😔
تازه یه خورده دارم راه میوفتم درست حسابی که چیکارا کنم
حتی بعضی اوقات فک میکردم من واسه ازدواج و زندگی کردن نیستم و این حرفا 😔
شوهرم خیلی مرد خوبیه دوستش دارم
اینو میدونمو دیدم که هر چی من بهش خوبی میکنم چقد خوبی زیاد ازش میبینم خیلی به فکرمو واقعا ازش ممنونم😘😂
روز سالگردمون من اقامو شگفت زده کردمو منتظر نشستم تا شوهرم اینکارو بکنم چون میدونسم حسوحالشو نداره بهم سفارش کرد منم براش کادویی نخرم منم گفتم چشم
رفته بود باشگاه شوهری ، منم رفته بودم ، از باشگاه زودتر اومدم بیرون رفتم یه کیک دونفره دیدمو خریدم یه گل کاغذی با یه مجسمه خیلی کوچولو بامزه😁پولم کم بود ولی تونسم اینارو بخرمو رفتم خونه گلو یه جا وکادو رو یه جای دیگه قایم کردم که خودش پیدا کنه😜
بالاخره شوهری اومد منم پشت در با کیک واستادم تا اومد تو داد زدم سالگردمون مبارک عشقم اونم کلی ذوق کرد شمعو دوتایی فوت کردیمو عکسو اینااا گفتم حالا نوبت کادو باید خودت پیدا کنی منم با ضربه زدن به میز بهت میگم نزدیک شدی یانه خلاصه کلی گشت کلی خندیدیمو خیلی شب خوبی شد و بهم گفت سری بعد حسابتو میرسم 😂😂😂
میخوام بگم واسه شوهراتو شگفتانه ی کوچیک انجام بدینو با یه کادوی خیلی کوچولو میتونید همو خوشحال کنید حتما تباید یه چیز گرون باشه و اینکه ناراحت یه جا نشینین که چرا امشب شوهرم تولدم یا چیز دیگه منو جایی نبرد یا فلانکارو نکرد خودتون با اینکارا هم خودتون هم شوهرتونو خوشحال کنید
خیلی حرف زدم دیگه
کلا اینکه خوش باشین 😍😍😘
✍ قایم کردن کادو و پیدا کردن آن با ضربه زدن به میز ، ایده خوبیه 👌
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی 🌺 برای مراسم عروس کشون فقط جوان ها اومدن و خونواده خودم و هاشم وقتی ما رو گذاشتن خونه
داستان زندگی 🌱🌺
هرچی هم از خوراکی ها میدیدن تعارف نمی کردن و برمی داشتن و خورده هاشو می ریختن روی فرش و مبل..
کلافه شده بودم مامان هم حالش کم از حال من نبود...
مهمان ها وقتی شام خوردن خداحافظی کردن و رهسپار خونه هاشون شدن و منو با یه دنیا کار تنها گذاشتن
مامان می خواست بمونه و تو کارها کمکم کنه که مانع شدم پادرد داشت و درست نبود
بلافاصله جارو رو برداشتم و همه جا رو جارو کشیدم و از خستگی زیاد رفتم تو رختخواب و هنوز سرمو روی متکا نذاشته خوابم برد
صبح که از خواب پاشدم هاشم و به زور راهی محل کارش کردم و خودم هم رفتم تا یه سر به مامانم بزنم
وقتی رسیدم بغض راه گلومو بست هنوز یه روز بیشتر نگذشته بود ولی حسابی دلتنگ مامان و بابا و کمند و داداشم شده بودم برعکس عروس های دیگه تو مراسم عروسی اصلا گریه نکردم یادم می اومد دختر خاله ام تو عروسیش انقدر گریه کرده بود که چشمهاش باز نمی شد و صداش بدجور گرفته بود
هنوز ننشسته زدم زیر گریه دلم برای این خونه و حال وهواش تنگ شده بود صفای که خونه اقاجون داشت هیچ جای دنیا نداشت انگار زندگی رونق داشت
همه پا به پای من گریه می کردن مامان و کمند و آقاجون اشک تو چشمهاش جمع شده بود حتی حسین که همیشه همه چیزو به مسخرگی می گرفت ساکت بود ساعتی گریه کردم
وقتی حسابی خودمو خالی کردم دست آقاجون و مامان رو بوسیدم کمند و بغل کردم و تو بغل هم گریه کردیم
تا ظهر همونجا موندم و دم دم های برگشت هاشم
با یه ظرف از کتلت های مامان برگشتم خونه
هاشم اومد ناهارمونو خوردیم و
رفت تا کمی استراحت کنه
ساعت حدود چهار بود که هاشم یه چایی خورد و رفت سرکار، منم مشغول کارها شدم
هنوز ساعتی نگذشته بود که فریبا و بچه هاش فاطیما دخترش احمد پسر بزرگش و امیر عباس پسر کوچیکش اومدن که بهم سر بزنن و منو از تنهایی دربیارن
از همون دقایق اول شروع کردن به شیطنت ، امیر عباس و احمد باهم کشتی می گرفتن و تو سر و کله هم می زدن فاطیما هم دست کمی ازشون نداشت
چند ساعتی گذشت و فریبا خیال رفتن نداشت از سروصدای بچه ها سردرد گرفته بودم
فریبا هم بهشون هیچ تذکری نمیداد و برعکس بی خیال و فقط قربون صدقه شون می رفت
ساعت حدود نه بود که آقا فرشید شوهر فریبا اومد و به اصرار فریبا گازمونو وصل کرد و من برای بار اول شروع کردم به آشپزی و چون فریبا و شوهر و بچه هاش هم بودن برنج بیشتر برداشتم و یه دمپخت قرمز درست کردم با سالاد و ماست که بسیار هم خوشمزه شد...
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام
ما ترک قشقایی هستیم رسم داریم شب حنابندون بریم خونه ی خونواده عروس یه چیزیو بدزدیم و شب عروسی بیریم خونه عروس ،خلاصه شب حنا بندون پسر عموم ما رفتیم خونه عروس ، همه چیو گذاشته بودن تو خونه و درم قفل کرده هچیم بیرون نبود ،ما هم نامردی نکردیم خواهر زاده عروس که 8 ماهشه رو دزدیم؛😂🥲 دیگه آخر شب بهشون گفتیم اومدن بردنش آخرشم کفششو پس ندادیم شب عروسیم کفش کوچولو رو بردیم خونه عروس😂❤️🔥
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه داری
راهکار عالی برای تمیز کردن چدنهای گاز
#خانه_داری
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
بحث پرتاب دسته گل عروس شد😂🥹
عروسی پسر عموم بود خواهرش رفیق جون جونی منه خلاصه از اول عروسی منو دختر عموم حسسسسابی منتظر بودیم تا رسید زمان پرت کردن گل عروس چشتون روز بد نبینه کلی دختر وایسادن برا گرفتن گل منو دختر عموم هم کنارهم وایسادیم
عروس گل پرت کرد دسته گل داشت میومد سمت من هم گرفتمش دختر عموم هم پرید گرفتش یعنی دست جفتمون افتاد اقا این دختر عمو دستپاچلفتی من هم گل رو گرفت پاش رفت تو پاچه من
تا امدم بگیرمش تق افتاد چون گل تو دست جفتمون بود منم کشیده شدم سمتش افتادم روش 😂🫠 آبرومون رفت مامانم زنعموم بدو بدو امدن جعممون کردن همه مگفتن باهم عروس میشیم🥹😂ولی گولمون زدن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت خاطرات عروسی
من یکبار نامزد کردم و متاسفانه نامزدم با ماشین چپ کرد و از دست دادمش😔 بعد از چند سال ازدواج کردم که شب عروسی عروس غیبش زد و سه روز بعدش دادخواست طلاق اومدو کل زندگیمو بابت مهر دادم رفت😂 دیگه از ازدواج بیزار شده بودم، عروسی یکی از رفیقام دعوت شدم اون آخرش دسته گل پرت میکنن، ۵۰۰ تا دخترخانم جمع شدن آماده، منم اونطرف بیخ دیوار کنار بزرگترها بودم، همه گفتن برو تو هم شانستو امتحان کن گفتم نمیخوام ممنون😂 حاجی دسته گلو پرت کردن مستقیم اومد خورد تو سر من😂😂 جمعیت غش کرده بودن از خنده، خلاصه دسته گل کار خودشو کرد من ازدواج کردم خداروشکر زندگیم عالیه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به همه خانمای عزیز و مدیر کانال چون واقعا مفید هستش مثل بعضی کانالای دیگه فقط شعار و حرفای زیبا نیست همش تجربه واقعی هست و این خیلی کمک میکنه ،
من یکسال عقد بودم و الان چند ماه عروسی کردم میخواستم در جواب اون خانم ک گفتن تو نامزدی با عشقشون مجبور شدن جدا بشن و الان همسرشونو دوس ندارن بگم که منم همیشه دوس داشتم باعشقم ازدواج کنم اما نشد و سنتی ازدواج کردم دوران عقد خیلی اذیت میشدم چون همش فک میکردم نمیتونم عاشقش بشم و اونم عاشق من نیست و... چون ازهم دور هم بودیم این دامن میزد ب دودلی و شک من ، ولی الان ک پیش هم هستیم و میدونم ک چ ادم خوبیه و تلاش میکنه بخاطر منو زندگیمون ، واقعا دوسش دارم میدونم اگه با عشق ازدواج میکردم قطعا این آرامش الان را نداشتم ، خانمی مطمئن باش اگه با اون اقا ازدواج هم میکردی اون بیشتر دلتو میشکست و باز جدا میشدی دل ب زندگیت بده #خوبیهاشو برای خودت #تکرار کن تا #باورت بشه و یکیم اینکه اکثر خانما میگن ک هرچیزی رو از شوهرت میخای #خودت اونجور #رفتار کن اونم یاد میگیره واااقعا اینطوره 👌
شوهر من خوبه اما خیلی چیزا رو بلد نیست حتی تو شوخی و محبت کردن ضعیف بود ولی الان ک من اینجوریم اونم خیلی بهتر شده ببخشید پرحرفی کردم 💐
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات ازدواج
سلام به همه
اینکه میگن عشقای بزرگ با دعوا شروع میشه کاملا درسته منو همسرم که الان یه سال میشه ازدواج کردیم وجون مون برا هم در میره اولین بار دیدار مون با دعواشروع شد بابام به من داشت ماشین سواری یاد میداد منم که یکم یاد گرفتم جوگیر شدم با سرعت رفتم تازه یکم از بابام دور شدم که یه پسر با جبعه به دست جلو ماشینم ظاهر شد منم نتونستم کنترل کنم زدم بهش خوشبختانه هردومون آسیب جدی ندیدیم اولش که ترسیده بودم چیزش نشده باشه بعد که دیدم حالش خوبه رفتم با عصبانیت بهش گفتم کوری مگه گفت خودت منم با کیفم زدم تو سرش بهش گفتم هم جلوم میپری هم طلبکاری دو سه تا زدم به سرش که هی میگفت مجبورم نکن رو یه دختر دست بلند کنم منم نمیدونم اون دل شیر از کجای پیدا کرده بودم هی میگفتم بلند کن ببینم ویکی دیگه میزدم😂😂 تا خواست دستشو بلند کنه که بابام رسید بعد حرف زدن فهمیده شد آقا همسایه رو برویی مونن که تازه اومدن وبعد اون ما هر موقع همو میدیدیم در حال دعوا بودیم 😂😂
حتی نمیدونم از کی اینقد عاشق هم شدیم البته آسون هم بهم نرسیدیم ولی تسلیم نشدیم
از خدا برای همه تون از این عشقای ابدی میخوام❤️❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#عکس_شما
دسته گلی که واسه خواستگاری میبرمش🫠
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
این اعتراف خیلی تازست و واسه همین دیروزه😭😂
رفته بودم خونه دوستم مامانش گفت صبحانه شیر میخوری؟
گفتم ن مرسی صبحانه خوردم
گفت منظورم نه کلا هس عزیزم🤦🏻♀
نمیدونستم بخندم ، گریه کنم ، خجالت بکشم 😑😂 اصن ی وضی بود خدا هیچ کسو با این چیزا امتحان نکنه😭
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
بــاســلــام مــنــ23ســالــمــه و عــزیــزتــریــنــمــ26 ســالــشــه
مــا تــو ســن خــیــلــے ڪــم ازداج ڪــردیــم الــان 5 ســال زنــدگــے مــشــتــرڪ داریــمــ.
منــ اوایــل زنــدگــے مــشــتــرڪ خــیــلــے بــه آقــام گــیــر مــیــدادمــ. مــدامــ چــڪــش مــیــڪــردم ، وقــتیــ مــیــخــواســت بــره بــیــرون مــن فــڪ مــیــڪــردم بــا گــریــه و قــهر ڪــردن بــخــاطــر مــن نــمــیــره امــا مــتــاســفــانــه ڪــم ڪــم نــســبــت بــه اشــڪــامــ😭 و قــهر ڪــردنــام 😞بــے تــوجــه شــد.
3ســال مــن بــه رفــتــاراے نــاپــســنــد ڪــه واقــعــا در حــد یــه خــانــم نــیــســت ادامــه دادم ڪــه بــاعــث شــد شــوهرم نــســبــت بــهم بــے تــفــاوت بــشــه😏تــصــمــےمــ گــرفــتــم واقــعــارفــتــارم تــغــیــیــر بــدم چــون هر مــردے تــحــمــلــش تــاحــدے هســتــ.
به خــطــراتــے ڪــه احــتــمــال داشــت زنــدگــیــم ازهم بــپــاشــه مــثــل ڪــشــیــده شــدن بــه بــیــرون از خــانــه ، رفــیــق بــاز شــدنــ ، اعــتــیــاد فــڪــر ڪــردم و زنــدگــیــمــو از نــو ســاخــتــمــ.
الــانــ اگــه عــصــبــانــے بــشــم جــلــو خــودم مــیــگــیــرم. همــیــشــه حــتــے نــاراحــت بــاشــم لــبــخــنــد مــیــزنــم.
خــلــاصه بــگــم صــبــور بــودن همــه چــیــزو درســت مــیــڪــنــه. خــداروشــڪر زنــدگــے دارم ڪــه همــه حــســرتــشــو مــیــخــورن همــه مــنــو بــاســیــاســت فــامــیــل مــیــدونــن.
نــانــازمــم ڪــه بــدون مــن حــتــے ســر ڪــوچــه نــمــیــره . هرڪــارے مــیــخــواد انــجــام بــده بــا مــن مــشــورت مــیــڪــنــه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•