✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به همه خانومای نازنینی که برای حفظ آرامش زندگیشون تلاش میکنن و با سیاست و مهربونی همیشه خونه رو گرم نگه میدارن تا همسر و فرزندانشون در سایه مهر و محبت و مدیریت عاقلانه اونها بتونن با آرامش زندگی کنن.
میخوام یکی از تجربیات بد زندگی مشترکم که خیلیم ازش درس گرفتم رو باهاتون در میون بزارم.
منو همسرم حدود یک سال هست که ازدواج کردیم و عاشقانه همدیگرو دوست داریم و برای زندگیمون که تقریبا اونو از صفر و بدون هیچ حامی و پشتیبانی شروع کردیم تلاش میکنیم. همزمان با ورود من به این خونواده دوتا پسر دایی و یک پسر خاله همسرمم ازدواج کردن و شدیم 4تا نو عروس. اونا همه همشهری و هم زبون هستن و البته دوتاشونم خواهرن و من بین اونا غریبم. اوایل خیلی خوشحال بودم که ماها همزمان ازدواج کردیم و فکر میکردم که دوستای خوبی میشیم اما متاسفانه کاملا برعکس شد. همیشه توی جمع طوری رفتار میکنن که من کاملا منزوی و تنها بشم و اصلا بامن صحبت نمیکنن و حتی متلک میگن و سعی میکنن باعث ناراحتی من بشن و البته مادر شوهراشونم بخوبی بهشون کمک میکنن. هربار هم که به شوهرم میگفتم اونا اذیتم میکنن میگفت میدونم اما اینم میدونم که تو خیلی خانومی و چند ساعت میتونی تحملشون کنی😩😩(من هیچوقت دلیل اینهمه کینه رو نفهمیدم و نمیدونم که چرا دوس دارن منو ناراحت کنن)
چند روز پیش دوتا عروسی که خواهر هم هستن با مادر شوهرشون یجا مهمون بودن و منو همسرمم با دعوت رفتیم. مثل همیشه بد رفتاریاشون شروع شد و تا پاسی از شب ادامه داشت (اینم بگم که عروس دومی که از نظر سنی بزرگتره با من روبوسی نمیکنه و بزور دست میده اما تا شوهرمو میبینه میدوه طرفش و شروع میکنه به خودشیرینی و دائما سعی میکنه شوهرمو به حرف بگیره که خیلی منو حرص میده این کار). از اونجایی که شوهرم آدم خیلی مودبیه بلد نیست به کسی کم محلی کنه و اصلا این کارو درست نمیدونه.
اونشب وقتی برگشتیم خونه کلی با شوهرم دعوا کردم که تو اصلا حواست به من نیست و نمیبینی که من توی جمع چقدر تنهام و بجاش با بقیه حرف میزنی و دل میدی و قلوه میگیری. همسرم خیلی سعی کرد که منو آروم کنه و دائم بهم میگفت تو با ارزشی و من فقط از روی ادب جواب اونا رو میدادم اما من انقدر ناراحت و عصبانی بودم که حرفای خیلی بدی زدم و شوهرمو متهم کردم. اما حرصم خالی نشد. آخرش برای اینکه تلافی کنم وسط دعوا اسم همسر یکی از دوستامو آوردم و گفتم از اون یاد بگیر که با همه بدیاش تو جمع فقط حواسش به خانومشه😔😔 شوهرم از این حرف شوکه شد. خیلی بهش برخورد😢😢 خورد شدن همسرمو دیدم😭 همسر من که همیشه مرد آرومیه انقدر عصبانی شد که گفت دیگه حق نداری با اون دوستت ارتباط داشته باشی حتی تلفنی😱😱😱
خیلی پشیمون شدم از حرفام اما آب رفته به جوی بر نمیگرده😔
یک ساعتی باهم حرف نزدیم وقتی هر دو آروم شدیم رفتم پیشش اونم با مهربونی ازم استقبال کرد. گفت حیف زندگی قشنگمون نیست که بخاطر دیگران خرابش کنیم. گفت دیگه هیچوقت منو با کسی مقایسه نکن. منم ازش عذرخواهی کردم و گفتم چون خیلی ناراحت شدم توی جمع خونوادت میخواستم حرصتو در بیارم وگرنه تو بهترینی و بقیه انگشت کوچیکتم نیست😉 اونم قول داد که با اون خونواده که همش منو ناراحت میکنن کمتر رفت و آمد کنیم.
خانومای عزیز یه مرد با مقایسه واقعا خورد میشه چون همیشه میخواد که بهترین باشه، قهرمان زن و فرزندش باشه. لطفا اشتباه منو هرگز هرگز هرگز تکرار نکنید.
زندگیتون شیرین😘😘
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات خواستگاری
آقا سلام چطورین خوبین
من ۲۴ سالمه و ۲ سال پیش یه خواستگار از خانواده خوب و اصیل اومده بود برام
خود پسره فوق العاده باشخصیت به نظر میرسید و ظاهرشم واقعا فوق العاده بود خلاصه کنم رفتیم اتاق آخر راهرو برای صحبت اتاق داداش کوچیکمم دقیقا رو به روی اتاق من بود. ما وسط صحبت بودیم راجع به خط قرمزا و هدف کلی واسه آینده و موقعیت شغلی حرف میزدیم که یدفعه داداش کوچیکم عذرخواهی میکنم مثل یه گراز وحشی وارد اتاق شد جوری ک پسره ترسید و چاییش ریخت رو لباسش و منی ک نمیتونستم بخندم :)))😂 بعد داداشمو بیرونش کردم با دعوا و رفتیم ادامه صحبت که دوباره بچه پرید تو اتاق ايندفعه دیگه خانوادمو صدا کردم ک اینو فقط ببرن😐 تهش وقتی داشتیم میرفتیم پسره بهم گفت من با خودتم کنار بیام با این اخلاق داداشت نمیتونم کنار بیام و بخاطر خانوادمه که هیچی نگفتم منم نتونستم دهنمو ببندم و دعوای بدی کردیم جوری ک خانواده هامونم به این دعوا کشیده شدن و مجلس کلا پاشید😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تجربه شما :
سلام من تقریبا سال پیش عروسی خواهرم بود و از تجربیاتم بگم که : حتما حتما عکاس سر مجلس بگیرید
وقتی داماد رفت بیرون و مجلس زنونه شد و مشکلی نداشتین بگید فیلم بردار دوربین رو خاموش نکنه چون فیلم بردار ها اصولا دوربین رو خاموش میکنن تا موقع شام و وقتی فیلم ب دست ما رسید خیلی خشک بود و چیز خاصی نداشت بخاطر همین اتفاق
حتما برای فیکس کردن صورت ب ارایشگاه برید و لباس تون رو درست کنید
از هزینه مهمون ها کم کنید و چیزایی مثل هلی شات و اضافه کنید به فیلم برداری
ادمین: سلیقه ها کاملا متفاوته و قابل تعمیم به جمع نیست.🍀
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍔#ترفند_فریز_کردن_فلفل_دلمه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام وعرض ادب و احترام
من در سن 22سالگی نامزد کردم دیوانه وار همدیگرو دوست داشتیم ،بهترین لحظات رو درچند ماه باهاش تجربه کردم و فکر میکردم خوشبخت ترینم ، کم کم متوجه شدم خیلی بی اراده هس و مطلقا روی حرف پدرش حرف نمیزنه و تمام اتفاقات ریزو درشت رو با پدرش در جریان میگذاره ، بیماری صرع ارثی داشت و به من نگفته بود وقتی سند ازدواجم رو دیدم متوجه شدم که چند بند ازدواج که برای حمایت زن هست رو حذف کردن تا من راه برگشت نداشته باشم ,با این حال پدر ایشون با کمال پررویی توقع داشت که من برای زندگی با ایشون در مقابل دروغ واشتباهاتشون زانو بزنم ،من برای اینکه تصمیم درستی بگیرم مشاوره او رفتم و ازش جدا شدم و روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم به امید زندگی ایده ال اما سه سال بعد به اجبار خانوادم ازدواج کردم از اون روز به بعد با نفرت از شریک زندگیم زندگی مشترکم شروع شد اون عاشقانه دوستم داشت ومن ازش متنفر ... مادرم برای دومین بار با طرز فکر اشتباه ومتعصبانه ش من رو راهنمایی غلط کرد ومن باردار شدم اوایل همه امیدم به این بود که همسرم صبور و خوش اخلاقه اما در اصل بسیار جوشی و بد اخلاق بود،سر کوچکترین چیز لباسش رو پاره میکنه وسیله میشکنه و فریاد و کتک....هربار با روشهای مختلف ازش خواستم که خودش رو کنترل کنه , و خواستم که یه بچه دیگه بیاریم تا تنها نباشیم چون خانوادم منوطرد کرده بودن و الان باوجود نبود عشق به همسرم, خودم رو اینطور راضی میکنم که همسرم از فرعون که بدتر نیست و نابود کردن این زندگی با وجود دو فرزند کار عاقلانه ای نیست ،مطلقا خودم رو نمیخام قربانی بچه هام بکنم ، فکر میکنم که با جاخالی کردن من, فرددیگه ای نبود من رو پر میکنه ،و به دخترام باوجود سن کم یاد میدم که احترام پدرشون رو داشته باشن واز بداخلاقی ایشون ناراحت نشن چون ایشون مرد هس و خسته از کار,از دوستان خواهش میکنم که قبل ازدواج چشمهاشو نو خوب باز کنندو بعد از ازدواج کمی غفلت و چشم پوشی ,من با تغییر زندگی, مشکلاتم کم نشد بلکه شکل دیگه ای به خودش گرفت ـ پس بافرد اول زندگی بسازید چراکه هرکسی در جایگاه همسری قصور واشتباهاتی داره.و تجربه دیگه اینکه ,دراوج عصبانیت همسرم با اینکه اون مقصره بهش میگم بدون اون نمیتونم زندگی کنم و بارهادیدم که چقدر تاثیر داشته,
باتشکر از کانال خوبتون.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
20.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍔#ریحون_پلو
✍مواد لازم :
🥢 ۲۰۰ گرم ریحون
🥢۲۵۰ گرم گوشت چرخکرده
🥢 ۱ عدد پیاز متوسط
🥢 ۲ عدد سیب زمینی متوسط
🥢 ۲ حبه سیر
🥢 ۱ قاشق غذاخوری رب
🥢 ۱ قاشق غذاخوری رب انار
🥢 ۳-۴ پیمانه برنج
🥢 زعفران
🥢 نمک و فلفل سیاه
🥢 ادویه ها ( زردچوبه ، پاپریکا )
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
سلام دوستا
تو عروسی پسر عموم چون من دانشگاه امتحان داشتم آرایشگاه نتونستم برم گفتم تو خونه آماده میشم دیگه از اونجایی که موهام فرفری هستش خیلی وزه منم نمیدونم یه ویدیو رو کجا دیده بودم که موهاشو میپیچد وبعدا با شمع میسوزوند اینجوری مثلا موها صاف میشد منی دیونه هم به داداش از خود دیونه ترم گفتم موهامو بپیچ و با فندک موهای وزو بسوزون این داداش منم فقط یه دسته از موهامو دستش گرفت وبا فندک آتیشش زد که یهویی موهام شعله ور شد هردو تا مون خیلی دست پاچه شده بودیم مثلا میخواست خاموشش کنه با ماهی تابه زد پس کلم 😁
آخرش هم سفت سرمو تو بغلش گرفت تا آتش خاموش شد نصف موهای بلندم سوخت تا یه ساعت هم سرم بخاطر ضربه ماهیتابه گیج میرفت هم بخاطر موهام گریه میکردم داداشم هم نگران شده بود هم خندش گرفته بود خلاصه کلی عروسی من با یه حجاب کامل کامل سپری کردم 😐😁😁
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی
اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
عالیه این دعا 😳👆
#اعتراف
سلام همگی
اقا یه روز رفیقم گیر داده بود بیا بریم یه دعانویس خیلی خوب هست خیلی ازش تعریف میکنن بریم پیشش بگیم بخت منو وا کنه 😑😂
من بهش گفتم همه اینا چرته اصلا به این چیزا اعتقاد ندارم و... گیر داد بیا بریم منم همراش رفتم تا ولم کنه
خلاصه رفتیم بخت رفیقمونو وا کنیم ولی.....
دعا نویسه الان همسر بنده اس 🥸😂
رفیقمم هنوز مجرده 😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام منم میخواستم یکی از تجربه هامو بهتون بگم ...
اول اینکه شوهرم خیلی رفیق بازه و هر وقت با دوستاش میرفت بیرون دعوامون میشد ..شوهرم مکانيکه ی شب ک من خونه مامانم اینا بودم بهم زنگ زد و گفت کارم خیلی زياده و شب نمی تونم بیام توام همون جا بمون...اولش خیلی بهش شک کردم ک نکنه با دوستاشه ولی اصلا بروز ندادم شب کلی بهش پیام عاشقانه دادم ک دلم برات تنگ شده و اینا...اونم با اینکه کار داشت جوابمو میداد
خلاصه من خوابیدم خونه مامانم صبح ساعت هفت بود ک دیدم گوشیم داره زنگ ميخوره شوهرم بود گفتش ک شبو تو مغازه خوابیدم الان اومدم خونه ولی دیدم تو نیستی دلم گرفت..گفت بیا پیشم منم رفتم خونه دیدم جلو در منتظرم بود 😘😍بعد بهش گفتم عشقم من دوست ندارم ک تو با دوستات باشی میخوام فقط مال من باشی و با من خوش بگذرونی ...اونم گفت راست میگی بهت قول میدم ک رفیق بازيمو بذارم کنار خودمم خسته شدم از این کارام...خدا رو شکر تا الان پای قولش هست...ایشالا تا آخر اینجوری باشه خانما سیاست داشته باشید و حرفتون رو با خوشی بزنید تا برو داشته باشه ...😘😘😘
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اتفاقات_واقعی
سلام
خونه ی مامان بزرگم اینا دو طبقه س ،طبقه ی پایین یه اتاق داره که شبیه انباری هست و یه اتاق خواب ...
دفعه ی قبل نزدیک ظهر رفتیم طبقه ی پایین تو سالن بودیم ک یهو در اتاق خواب بدون هیچ دلیلی محکم بسته شد .. خیلی ترسیدیم یهو پسرخالم هم اومد سه نفر شدیم.
رفتیم تو پذیرایی که پی اس بازی کنیم،که یهو ی صدای بلند اومد که انگار یچیزی محکم خورد زمین هرچی نگاه کردیم چیزی نبود، حتی بیرون هم نگاه کردیم ولی چیزی ندیدیم، خیلی آروم آروم وسایلامونو جمع کردیم و درو از بیرون قفل کردیم و رفتیم بالا. صبح زود فرداش که میخواستن در طبقه پایینو باز کنن انگار از داخل قفل شده بود.
و هنوزم نتونستن بازش کنن، فکر میکنن تقصیر ما هست و کسی باور نمیکنه...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•