eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز رفته بودم قنادی برای تولد همسرم کیکو شمع بخرم بعد ب مرده گفتم جناب شمعی دارین هرچی فوت کنید فوت نشه مرده نگام میکنه میگه منظورتون اینه هرچی فوت میکنید خاموش نشه😐😂 گفتم ااارههه همون دیگه تا آخرش روم نشد بگم چی میخوام حساب کردم رفتم😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
✳️ تجربه و درس عبرت در زندگی 🥀 سلام صحبت من با مادر شوهرایه عزیزه لطفا اگه پسرتون قبل همسرش نامزد داشته و جدا شده همش پیش عروستون از اون تعریف نکنید ! اون اگه خوب بود با پسرتون میموند ازش جدا نمیشد و همش امار اونو ب پسرتون ندین ک ازدواج کرده یا بچه دار شده و... و اینکه هروقت با دختراتون تنها میشین شروع نکنین ب حرف زدن پشت عروستون ممکنه بشنوه و ناراحت بشه لطفا وقتی پسرتون چیزی واسه زنش میگیره شما حسودی نکنین و کادوهای عروستونو ک با کلی ذوق شوق واستون میگیره با نامزد قبلی پسرتون مقایسه نکنین! باور کنین اگه یکم با عروستون مهربون باشین و قدرشو بدونین اونم شمارو مثل مادر خودش دوست داره ... اینها همه ک گفتم مشکلاته خودمه لطفا بزارید تو کانال شاید بعضی از مادر شوهرا بخونن و به اشتباهاتشون پی ببرن 🙏 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
💫سوره والضحی را 15 مرتبه بر نارنج بخواند (بدون بسم الله )به اسم هر کس که خواهد در آتش اندازد آنکس از عشق او بی قرار گردد ان شاء الله     📖منبع : کونوز الاسرار ج 1 ص 236      
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی داشتم همون طور نگاهش می کردم که یه دفعه چشمم خورد به گردنبندی که توی گردنش بدجور خود
داستان زندگی شقایق اینطوری گریه نکن آخرش اینه که فرار می کنیم از دستشون دیگه؟! اول با زبون خوش میام خواستگاریت. پنهان کاری هم نباید بکنیم به همه میگی من کی هستم. حتی لازم باشه اتفاق امروزم بهشون میگی. فقط اینو بدون من دوستت دارم. هر چی بشه نمیذارم از دستم بری. تو که روحتم از این ماجرا خبر نداشته... شقایق به سرفه افتاده بود و نفسش کم میومد. گفتم: اگه از اول به اسم و فامیلت دقت می کردم شاید اینطوری نمی شد... لبخند غمگینی زد و گفت: یعنی میگی پشیمونی؟.. گفتم: هیچوقت.. آهی کشید و گفت: من واسه زن تو شدن ممکنه تمام کس و ناکسم رو از دست بدم... همه چیزمو ببازم.. گفتم: نمیذارم نبود کسی رو حس کنی. تو فقط همیشه همینطور باش.. بوی سوختن ماکارانی تو کل خونه پخش شده بود. شقایق رفت آشپزخونه با دیدن قابلمه گفت: هیچی ازش نمونده. بیشتر از دو ساعته که داریم حرف میزنیم خندیدم و گفتم: فدای سرت. آخرش باید پیتزا سفارش بدیم. من که همون اول بهت گفتم.. با هم شام خوردیم و بردمش خونه ی دوستش تا صبح از همه ی چیزایی که ممکن بود اتفاق بیفته پیام دادیم و حرف زدیم ولی حقیقت این بود که ما همدیگه رو خیلی دوست داشتیم و قول دادیم هیچ‌چیز مانع رسیدنمون به هم نشه.... صبح شقایق قرار شد بره دانشگاه و تو‌ تعطیلات بین ترم بره و با خانوادش صحبت کنه. قرار شد من هم اول تنها برم خواستگاری و اگه بد رفتار کردن که مطمئن بودم میکنن، دیگه پدر و مادرم رو نبرم و همونطور طبق نقشه با شقایق پیش بریم. تو یه چشم به هم زدن روزها گذشت. هر روز همدیگه رو می دیدیم. تصمیم گرفته بودم به خانوادمم بگم موضوع چیه چون مادرم هر روز یه دختر می پسندید و یه جورایی برام آرزو داشت. شقایق روز آخر سوار اتوبوس شد و قرار شد بهم خبر بده که چه اتفاقی می افته. بهش گفته بودم همه چیز رو بهشون همون اول بگه تا بیخودی معطل نشیم. دل تو دلم نبود حس‌ می کردم این کار خدا بود که نگین بخواد مجازات بشه. هر چند من قرار نبود شقایق رو اذیت کنم و اونو روی چشمام میذاشتم اما همین که زن من می شد بدترین مجازات واسه نگین بود. مدام نگاهم به گوشی بود و بهش پیام می دادم تا ببینم چی شده؟ گفته یا نه؟ طاقتم طاق شد شماره اش رو گرفتم تا بهش زنگ بزنم. دلم شور بدی افتاده بود. گوشی رو جواب داد. با شنیدن صداش انگار آروم شده باشم. با نگرانی گفتم: سلام شقایق کجایی تو چرا پیامام‌ رو یکی در میون جواب میدی؟.. ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
سلام ممنونم از کانال خوب و عالیتون. منکه عشق میکنم با سوتی ها❤️ دو روز پیش مادر شوهرم اومد طبقه بالا خونمون به دخترم گفت عزیزم چرا با من لجبازی میکنی دخترمم نه گذاشت نه برداشت گفت مامانم گفته عزیز رو دوست نداشته باش🥴 حالا من اصلا چیزی نگفتما فرداش هم باز مادرشوهرم اومد بالا چون پدرشوهرم فوت کرده شبها تنها میخابه. به دخترم گفت کوثر شب بیا پیش من بخاب بازم برگشت گفت مامانم گفته نرو پایین بزار عزیز بترسه. از دست این وروجک حرفاشو به اسم من زد قیافه من🥴 قیافه مادرشوهرم😒 قیافه دخترم😎🤩 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام و خسته نباشی یه ایده دارم برای خانم هایی که شوهرشون نمیگه دوست دارم. بشینید براش قصه بگین مثلا یکی بود یکی نبود یه روزی سه تا دوست به اسم ؛ عشق ، محبت و دوست دارم ؛ داشتن باهم میرفتن که یهو اسم سومیه🧐🤨🤔 ، اسم سومیه چی بود اقاجون ؟ و ایشون هم میگن دوست دارم بپرید بغلش کنید و بگین منم دوست دارم عشقم🤪 امیدوارم از ایده ام خوشتون بیاد. ازتون خواهش میکنم برای حاجت دل من هم نفری ۵صلوات برای مادر امام زمان بفرستین و دعامون کنید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
اگه عرضه بچه ندارید بچه دار نشید اگه شدید بینشون فرق نذارید تازه کنکورم تموم شده گفتم تا جوابا میاد برم باشگا حداقل اضافه وزنمو از بین ببرم بهم گفتن 200 تومن باشگاه نداریم همون روز 500 تومن واسه خواهرم چیز میز خریدن میخوام برم کارگری میگن نمیشه بعدن میگن پسر فلانی رفته کارگری واسه ما ننگه، میخوام برم بیرون ده تومن پولی تاکسی ندارم ... دیروز رفتم یه بیسکویت خریدم با کارت بابام تا امروز باهام بدرفتاری میکردن چون پول خرج کردم :(((( همه راه هارو روم بستن... خدایا... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
☘🌸🌺🌼☘ ✳️ یه روز سر یه مسئله الکی با شوهرم دعوا کرده بودم و شوهرم ازم دلگیر بود و بهم گفته بود سکوت کنم، منم نمیخواستم ازش عذر خواهی کنم 😒 اول سوره طلاق رو خوندم بعد به شوهرم پیام دادم : ‏حیف که به مرد محکممم قول سکوت دادم 😞 الان دلم میخواست بهش بزنگم و از صداش انرژی مثبت بگیرم😋 ! آقام نمیدونه صداش با قلب من چه کار میکنه🙈💑 بعد بلافاصله همسرم شروع کرد به قربون صدقه رفتن بعد هم همه چی به خوبی و خوشی تموم شد . یه ایده هم دارم واسه خانم هایی که شوهرانشون بهشون نمیگن دوستت دارم و خجالت میکشن . شوهرم منم نمیگفت و من ازش خواستم وقتایی که تو ماشین هستیم آهنگ های عاشقانه بزاره و روی آهنگ لب بزنه و دابسمش بره ... بعد یه مدت همون حرفای تو اهنگ رو بهم میگفت 💫 ۲روز تا خوشبختی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خدمت همه شما خانوماي گل و ادمين خيلي محترم كانال❤️ من ٢٣سالمه و عشقم ٣٤سالشه من از وقتي ب مطالب كانال شما عمل ميكنم زندگيم خيلي خيلي شيرين تر شده شوهرم خيلي مهربون شده خيلي بيشتر بهم توجه ميكنه مخصوصا جلو خانوادش خيلي بيشتر نيازامو ميبينه ، تو خونه همش شوخي ميكنه من باورم نميشد شوهر مغرور و لجباز من واسه اينكه منو ناراحت كرده بود ازم معذرت خواهي كنه الان من ارامشمو مديون شما هستم . خانوما من ب اين نتيجه رسيدم زن با سياستش به هرچي اراده كنه ميرسه فقط بايد زمان بديد و صبر داشته باشيد خانوما از من دوتا كلمه يادتون باشه اونم صبر و سياسته اين دوتا كلمه رو با خودتون تكرار كنيد تا ملكه ذهنتون بشه يه كار كنيد شوهرتون بهتون اعتماد داشته باشه چه از نظر ظاهري چه رفتاري چه اقتصادي مردا دوس دارن واسه پولشون و زحمتشون ارزش قائل بشيد در كل. ممنون از كانال عاليتون🙏🏽❤️💋 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
مرد مامانی❗️ 🌀اگر چنین مردی دارید وضعیت شما با بقیه فرق دارد. نمی توانید مثل بقیه با شوهرتان درباره مادرش صحبت یا گلگی کنید. بهتر است خیلی ملایم و غیر مستقیم وارد شوید. 🌀از داستان زندگی هایی بگویید که با دخالت مادرشوهر بهم ریخته یا از نزدیکانتان که مادرشوهر عروسش را خوش ندارد. اینطوری کم کم ذهنش اماده میشود که ممکن است مادر ها هم اشتباه کنند. ⚠️بعد وقتی نیاز به حمایتش داشتید و مثلا مادرش به شما تکه ای انداخت و او پشتتان در نیامد خیلی ملایم و اراااام به او بگویید: مامان شما خیلی خوشبخته. حمایت شوهرش، خواهراش، برادراش و حتی دختر و پسرشو داره😍 ⚠️ولی من خیلی تنهایم😕 من نیاز دارم لااقل شوهرم پشتم باشه☺️ بعد سریع بحثو عوض کنید تا وارد جبهه گیری نشه؛ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
همسر من پلیسه و اون موقع یگان امداد بود ک برا درگیری های سخت و چاقو کشی و خطرناک باید میرفتن ..یه روز ک سرکار بود و مامانم و خواهرم هم خونه ما بودن ..من صدای آژیر ماشین پلیس شنیدم رفتم از تو آیفون نگاه کنم ببینم چخبره ☺️ یهو دیدم یه عالمه ماشین پلیس پشت سر هم دارن میرن پایین خیابون هی شمردم پنج تا ده تا پونزده تا 😞 دیدم تمومی نداره ..زدم زیر گریه ک وای مامان پایین محله مون جنگ شده دیگه از دعوا به دره ک اینهمه ماشین رفت ماشین رضاهم بود 😭😭 حالا من گریه خواهرمم منو دلداری میداد خودش هم گریه شد مامانم بنده خدا یه چادر رنگی برداشت برعکس و چپه 🙈داد روسرش بدو دم در ببینه چی شده .. پدر شوهرمو دم در دیده بوده ک داشته خوشحال نگا میکرده ( خونه ما کنار خونه پدرشوهرمه ) میپرسه چی شده پدرشوهرم میگه هفته نیروانتظامیه خب دارن رژه میرن 😒😒😄😂 آخه یگان امداد نزدیک خونمون بود داشتن رژه میرفتن برن یگان😁😁 تازه بعدش شوهرم میگفت جلو خونه به عشق تو آژیر کشیدم 😍😌زهره منه بدبخت ترکید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱۷ مرداد ۱۴۰۳