#اعتراف
سلام
خانم هستم
پارسال قرار بود بریم مسافرت اما چون هم سفرامو دوست نداشتم دعا دعا میکردم یه اتفاقی بیفته سفرمون کنسل بشه دقیقا یادمه رو به روی مسجد بودم گفتم خدایا کاری کن نریم سفر انگار فرشته آمین گو همونجا حضور داشت فرداش که حرکت کردیم تو راه تصادف وحشتناکی کردیم و بین اون همه آدم فقط بمن آسیب شدید وارد شد.
از همینجا به فرشته آمین گو میگم عزیزم تو اون همه دعا و آرزو رو نشنیدی بعد دقیقا اومدی همینو قبول کردی 🤣😅 الان بگم ی چمدون دلار میخوام اصلا نمیشنوی😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانه_داری ᭄🏡
گمجت رو اینطوری آب بندی کن!☔️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈••┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام خدمت همه دوستان عزیز و تشکر از کانال، ایده وتجربه های خوبتون😍
من ۳۳ و آقاییم۳۴سالشه. ۱۱ سال خونه خودمونیم و یه پسر ۸ ساله داریم.
آقایی من خیلی خونسرده یا خیلی اهل #رفیق بازی و #قلیون هست و من مثلا میخواستم درستش کنم ولی با #کنترل کردن، پرس و جو و #غر زدن اوضاع بدتر شد تا اینکه همین چن وقت پیش کار اشتباهی کردم. گوشیشو نگاه کردم دیدم میخواد بره سر قرار.
#دعوا شد، منم رفتم خونه مامانم. بعد چند روز برگشتم ولی فقط من ضربه خوردم.
تجربیات شما به دردم خورده واقعا و منم میخوام چون بچه و زندگیمو دوست دارم از صفر #شروع کنم.
#چشم گفتن غوغا میکنه تو زندگی
خوندن سوره #طلاق هر روز
صبببببببببر بهترین راه،
کار اشتباه که من کردم اصلا گوشی آقایی رو نگاه نکنین.
کلمه کجایی و کی میای رو از تو حرفاتون حذف کنید.
ویه تجربه خودم که واقعا تو مهر و محبت تاثیر بسزایی داره،خوندن ذکر (یا ودود) ۱۰۰۱ بار بدون اینکه حرفی بزنید.
🌺 ان شاالله تو هیچ خونه ای غم نباشه
✍ #کلمات وقتی #معجزه میکند که باوری قوی وجود داشته باشد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍔#شوربا
✍مواد لازم:
🥢 نصف پيمانه عدس سبز،
🥢 نصف پيمانه ماش،
🥢 يك پيمانه برنج نيم دانه،
🥢 سبزي آش كه شامل تره ،اسفناج،جعفري ،گشنيزبه نسبت مساوي نيم كيلو،شويد دويست گرم،
🥢 پياز داغ،
🥢 سينه مرغ يك عدد،
🥢 نمك،فلفل سياه،زردچوبه ،فلفل هندي
🥢 كشك و پياز داغ واسه تزيين
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اتفاقات_واقعی
سلام این داستان مربوط میشه به ۴۰ سال پیش ...بابام تعریف میکرد: اون زمان مردم گاو و اینا داشتن. عموی بابامم یه گاو داشته که یه جن همیشه به این گاوه سیلی میزده و جاش میمونده رو پوست گاوه. اینا که میبینن ول کن نیست یه شب بابابزرگم و عموی بابام (هردوتاشون فوت شدن) و دو نفر دیگه میرن سمت طویله.
عموی بابام که میبینه دوباره جای دست روی پوست این گاوس اعصابش خورد میشه و داد میزنه که "اگه جرئت داری خودتو نشون بده" بعد چشتون روز ب نبینه این جنه یهو جلوشون ظاهر میشه و تو دهن عموی بابامم میزنهو دهنش پره خون میشه و از حال میره
تا چند سال مریض بود و رو تخت خوابیده بود و هر دکتری میرفت میگفتن چیزیت نیست. از دندوناشم هی خون میومد چنروزی یه بار.. دندونپزشکم رفته بود گفته بودن دندونات سالمه ، آخرش رفتن پیش یکی از علمای اون زمان که این داستان رو بطور کامل حلش کرد.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔴بلایی که سر دختر پنج ساله امد🔴
«من مادر دو دختر بچه هستم، دو شیفت کار می کردم که بتونم معاشمون رو تأمین کنم. چون همسرم فوت کرده بود شرایطمون خیلی سخت بود. هرشب توی مسیر محل کارم دخترهام رو میذاشتم پیش یکی از همسایه ها، اون شب ، همه چیز به نظر عادی می اومد.دخترم ملیکا کاملا سالم بود. اما اواسط شب، از طرف اون خانم یه پیامک برام اومد که داره ملیکا رو می بره بیمارستان. موقعی که من رسیدم بچه م تموم کرده بود .فقط پنج سالش بود. وقتی علت مرگ بچه م رو از زبون پزشک شنیدم پام سست شد و محکم افتادم روی زمین😔👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
مادرها حتما بخونن👆❌
🌟بعضی شبا یه خوابایی میبینم که اصن روم نمیشه برا کسی تعریف کنم ولی دلم خیلی میخواد بدونم تعبیرشون چیه یه کانال پیدا کردم که خوابمو دقیق و درست تعبیر میکنه برام 😳👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
❣#سلام_امام_مولاجانم❣✋
❤️ از کویر خشک بر دریا سلام
❤️ هر نفس بر زاده ی زهرا سلام
❤️ بازمی گویم به تو از راه دور
❤️ یا حجت ابن الحسن آقاسلام...
🌻🌱۱۴ صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌻🌱
🌦اَللَهُمَ عَجِل الَوَلَیک فَرج وَعافیَت والنَصر یااباصالح المهدی عج 🌦
🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
#اعتراف
یه بار به خدا گفتم حتما یه بلایی باید سرم بیاد تا این شوهر یکم توجه کنه به ما خدا زد و از دوچرخه افتادم دستم شکست با یه بچه دوماهه شیر خوار و یه پنج ساله راهی خونه مامانم شدم..
این سری گفتم خدایا یه جوری نباشه که یه جام از کار بیوفته نتونم از بچه هام مراقبت کنم هیچی دیگه ویروس گرفتم تا حد مرگ دیگه کلا از جام هم نمیتونستم پاشم، آقا چرا دعاهام پشت و رو میشه😂😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام ب خانمای عزیز.
من ۳ ساله به #اجبار پدر و مادرم #ازدواج کردم. اونا گفتن پسر سالم و خوبیه، منم قبول کردم.
الان اونطور که باید دوستش ندارم😕 تا یه حرفی میزنه #قهر میکنم.
من همیشه پیش خودم میگم اگه آدم با اونی که دوستش داره ازدواج کنه، با خوب و بد زندگی میسازه ولی بهشت برات جهنم میشه وقتی ازدواج اجباری میکنی
خواهش میکنم با اونی که دوستش دارید اگر پسر خوبیه ازدواج کنید چون جوانی قابل برگشت نیست.
✍قبل از ازدواج باید حدی از علاقه و مقبولیت بین طرفین وجود داشته باشه. ازدواج اجباری اکثر اوقات شکست عاطفی رو به دنبال میاره.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
#داستان_زندگی 🌱 "نرگس" وقتی شیر میخورد نگاهش میکردم . خدای من چقدر کوچولو بود .. چقدر به نظرم ض
#داستان_زندگی 🏹❤️
تمام ماجرا رو تعریف کردم
مامان با چشمهای از حدقه در اومده تو سکوت به حرفهام گوش میکرد هر لحظه منتظر بودم جیغ و داد کنه.. ولی برعکس انتظارم اشکش از گوشه ی چشماش سرازیر شد و گفت الهی بمیرم بخاطر من این کار رو کردی کاش میمردم و این روزها رو نمیدیدم
منم پابه پای مامان گریه کردم با صدای گریه بچه آروم شدم و بغلش کردم و شیر دادم .
مامان صورتش رو پاک کرد و گفت این بچه رو بدبخت کردی.. چجوری میخواهی بزرگش کنی ؟مثل خودت با سختی باید زندگی کنه .. کاش میزاشتی پیش باباش میموند ..
کمی پول از کیفم در آوردم و گرفتم طرف مامان و گفتم برای خونه وسایل بخره ..
مامان نفس بلندی کشید و گفت نرگس .. نرگس ..
میون حرفش پریدم و گفتم سه تایی زندگی میکنیم .. تو پسرم رو نگه میداری و منم یه کاری رو شروع میکنم .. تو این مدت که تو تولیدی کار کردم کمی خیاطی یاد گرفتم شروع میکنم به خیاطی کردن ..
مامان گفت مردم نمیگن این بچه رو از کجا آوردی؟؟
با بیحالی دراز کشیدم و گفتم دیگه واسم مهم نیست من که کار خلافی نکردم ..
مامان صداش رو کمی برد بالا و گفت کار خلافی نکردی؟؟ بچه ی مردم رو دزدیدی .. اگر پیدات کنند چی کار میکنی؟ هم بچه رو ازت میگیرن هم ..
حرفش رو ادامه نداد .. چشمهام رو بستم و آروم گفتم پیدا نمیکنند خیالت راحت ..
اون روز مامان کلی مواد غذایی خرید و شام خوشمزه ای درست کرد .. دیگه هم حرفی نزد ..
تمام شب به عباس فکر میکردم حتما تا الان همه جا رو گشته ..
روز بعد تلفنم رو روشن کردم که به آقا موسی زنگ بزنم تا وسایلم رو به سمساری بفروشه و پول پیش خونه رو حساب و کتاب کنه و بریزه به حسابم ..
بالای صد بار عباس بهم زنگ زده بود و چند تا پیام ..
تو تمام پیامهاش التماس کرده بود که بچه رو برگردونم هر چی بخوام بهم میده..
دلم براش سوخت .. منم خودخواهی کرده بودم .. حالا عباس رو از بچه اش جدا کرده بودم .. دلم طاقت نیاورد و به عباس پیام دادم
(من برگشتم شهرمون چون نمیخوام از بچه ام جدا بشم نه سه روز ، نه سه سال بلکه تمام عمر دلم میخواد کنارم باشه .. قول میدم تمام پولت رو بهت برگردونم ولی پسرم رو از من دور نکن )
همین که پیام رو فرستادم عباس زنگ زد .. تا تماس رو برقرار کردم عباس داد زد نرگس به خدا میکشمت .. بچه ی من رو بی خبر بردی نمیگی من از دیروز چی کشیدم .. از جات تکون نمیخوری همین الان میام دنبال پسرم ..
آروم گفتم من پسرم رو نمیدم بهت .. اگه بهت خبر دادم چون دلم نیومد تو رو از بچه ات بی خبر بزارم تو چطور راضی میشی من تمام عمرم مثل این یک روز تو، بی خبر و نگران پسرم باشم ..
عباس چند ثانیه سکوت کرد و گفت آدرس رو برام بفرس دارم میام ....
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•