eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آبمیوه رنگین کمان🌈🧃 مزش متفاوته😍 🎈 🍩 ‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️اهل شدن فرزند سرکش⭕️ از حضرت امام صادق (ع) نقل است که اگر فرزندتان سرکش شده اخلاق و رفتارش تغییر کرده و به حرف شما گوش نمیدهد با اعتقاد تام و باور کامل ، این سوره مبارکه را(107) مرتبه با نیت خالص و توجه به خدا بخواند فرزندان وی مطیع و فرمان بردار آنها میشوند👇👇💯 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 کمتر از۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆خیلیا باهاش حاجت گرفتن🤲
۷ نشانه مهم یک نامزدی یا ازدواج اشتباه : ۱. خودتون نیستید : یعنی بخاطر اینکه مورد پذیرش شخص مقابلتون باشید باید خلاف میل و واقعیت شخصیتون رفتار کنید ۲. تلاشی برای رابطه نمی‌کنید : یعنی دو طرف رابطه هیچ اقدام درستی برای حفظ و ترمیم رابطه نمی‌کنید ۳. به شریک عاطفیتون اعتماد ندارید ۴. به رابطه جایگزین فکر می‌کنید ۵. بیش از اندازه باهم تفاوت دارید ۶. همدیگر رو مقصر می‌دونید ۷. جرو بحث مداوم و احساس ضعف •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹ایده شیک برای پذیرایی از مهمونا و تولد مواد لازم⬇️ ◀️شکلات سکه ای یا شکلات تخته ای خرد شده در طعم و رنگ دلخواه ◀️بیسکوییت ساده مثل پتی بور ◀️چوب شور ◀️ترافل های رنگی و انواع مغزها به دلخوا 🎈 🍩 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❓روش پاسخ دادن به تماس تلفنی همسر تو تماس تلفنی هاتون وقتی همسری حالتونو میپرسه؛ هیچوقت نگید 👈🏼 بد نیستم 😐 " به جای کلمات منفی، مثبتشو بگید" بگید 👈🏼 خوبم ممنون... حتی تو این مورد هم تنوع بدید! بگید: با تو همیشه خوبم.‌‌..😍 با داشتن همسری مثل تو معلومه که خوبم.‌‌..😜 به لطف تو خوبم..‌😅 تو خوب باشی منم خوبم...☺️ ‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ۱۹ سالمه و سربازم ، نیروی دریایی بندرعباس خدمت می کنم یگان ما خارج منطقه هست و در پشتیبانی هست، چند وقت پیش شب نگهبان بودم و قبلش تو پادگان خواب بودم وقتی می خواستم بلند بشم بر سر پست نگهبانی دیدم یه چیزی رو سینمه و نمیزاره بلند شم و بعد پنج دقیقه تونستم خودمو به کمک میله تخت بلند کنم ، چند شب بعد برای یکی از هم خدمتی هام همین اتفاق افتاد و دیروز که یکی از رفیق هام نگهبان دژبانی بود میگه وقتی رفتم توالت دیدم درب دژبانی اصلی هی باز میشه و بسته میشه ،رفتم سر بزنم هیچی نبود ولی شیشه و درب ها صدا میداد و وسایل می افتاد و درب هم هی باز و بسته میشد خلاصه واقعا ترسیده بود و با دوستش تا صبح پیش هم نگهبانی میدادن •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♦️این دعا رو در روی کاغذی نوشته و با خود نگه دارید از جمله خواص دعای هفت جلاله عبارتند از دفع جمیع بلایا و دشمنان و آزار افراد مزاحم ، گشایش کارها و امورات روزمره ، از بین بردن چشم زخم و چشم نظر ، تقویت اعتماد به نفس و اراده و حافظه و شجاعت ، دفع سحر و طلسم و جادو ، دفع اضطراب و رفع بی خوابی ، تنظیم فشار خون ، دفع وسواس عملی ، ترک اعتیاد و عادات بد مثل پرخوری ، ترک سیگار ، تقویت اراده و اعتماد به نفس ، رفع ترس بطور کلی و خواص دیگر ♦️ 🔻متن دعای هفت جلاله این است 🔻 🌺« اَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ اَعُوذُ بِکَلِماتِ اللّهِ اَعُوذُ بِرَسوُلِ اللّهِ امَنْتُ بِاللّهِ و کتبه اِنّى واثِقٌ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ اَشْهَدُ اَنْ لا اله اِلاّ اللّهُ مُخْلِصا »🌺 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی صبح با صدای مادر از خواب بیدار شدم .. مادر بالای سرم نشسته بود و صدام میکرد .. چشمها
داستان زندگی کلاهش رو کمی جابه جا کرد و گفت یکی رو باید پیدا کنیم تا صنم رو واسه یه مدت عقد کنه .. از جا پریدم و گفتم اسد الان چه وقت مسخره بازیه؟ اسد خونسرد ته سیگارش رو تو زیر سیگاری خاموش کرد و گفت نگو که تویی که این همه جانماز آب میکشی اینو نمیدونستی... از پشت میز به طرفش رفتم و گفتم چی چی رو نمیدونستم ؟درست بگو ببینم ... اسد به صندلی اشاره کرد و گفت آروم باش .. بشین .. زود صندلی رو کشیدم نزدیک اسد و با دستهای قفل در هم گفتم خب؟ اسد هم سرش رو آورد نزدیکتر و گفت اگه مردی زنی رو سه طلاقه کنه دیگه نمیتونه اون زن رو عقد کنه ، زن بهش حرام ابدی میشه مگر اینکه .. مگر اینکه زن یکبار با کس دیگه ای عقد کنه و جدا بشه .. سریع گفتم خب .. یکی رو پیدا میکنیم عقد میکنند و یه روز دیگه طلاق میگیرن .. بلند شدم و دوباره پشت میزم نشستم و گفتم ولی کسی نفهمه .. هیچ کس .. حتی مادرم .. اسد سرش رو عقب برد و نفس بلندی کشید و گفت اولا باید صبر کنی عده ی صنم بگذره تا بتونه دوباره عقد کنه .. دوما... بی قرار گفتم چرا اینقدر یه حرف رو طولش میدی .. بگو دیگه .. اسد چشمهاش رو پایین انداخت و گفت دوما .. عقدشون باید واقعی باشه .. یعنی .. چطور بگم .. باید زن و شوهر واقعی بشن .. تا صنم دوباره بهت حلال بشه ... برای چند لحظه خشکم زد .. نمیتونستم تصور کنم .. آروم پرسیدم تنها راهشه؟؟ اسد سرش رو تکون داد و گفت متاسفانه.. سرم رو تکیه دادم به دستم و گفتم نه.. من نمیتونم همچین چیزی رو قبول کنم .. اسد بلند شد و گفت دیگه خوددانی .. من میرم پایین کار دارم .. نزدیک پله ها که شد ایستاد و رو به من گفت در ضمن .. قبل از هر کاری اول ببین صنم قبول میکنه یا نه؟ اون صنمی که من دیدم اینقدر ازت شاکی بود که .. نزاشتم حرفش رو تموم کنه و گفتم اسد همین الان بهت گفتم .. غیر ممکنه من اون شرایط رو قبول کنم .. برو پی کارت .. اسد رفت و من موندم با هزار فکر و خیال .. من موندم با هزار آه و افسوس .. از ناراحتی چند بار با مشت کوبیدم روی سرم و به خودم گفتم آخه این چه کاری بود که کردی .. این چه غلطی بود که کردی .. سرم رو ، روی میز گذاشتم .. حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم اینقدر غرق فکر و خیال شده بودم که وقتی اسد سینی غذا رو ، روی میز گذاشت سرم رو بلند کردم و گفتم مگه وقته ناهاره؟ اسد کتش رو درآورد و گفت از وقتشم گذشته .. دیزی رو جلوم گذاشت و گفت بخور ، جون بگیری بلکه فکرت کار کرد.. از این قیافه دراومدی.. با همون ابروهای گره خورده گفتم مگه قیافم چشه؟ اسد چند برگ سبزی خوردن گذاشت تو دهنش و گفت قیافت درست شبیه خری که تو گل گیر کرده... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خانمم 56ساله وقتی 13سالم بود توی جنگ ایران و عراق همه جا خاموشی بود و نباید چراغ روشن میکردیم که مبادا هواپیما ببینه و بمب بندازه،، یه شب همه تو حیاط بودن و من روی تخت فلزی وسط حیاط روی رختخواب دایی و خانمش دراز کشیدم و خوابم برد نمیدونم چقدر بعد بیدار شدم فقط کسی تو حیاط نبود منم توی فکر جن ،ترس داشتم اومدم سمت ساختمون که ی دفعه دیدم از گوشه پشت در هال ی نفر با جیغ تو صورتم پرید حالا منم چشمامو بسته بودم جیغ( ترسیده بودم) اون هم جیغ.. دوتامون رفتیم سمت اتاق پذیرایی در میزدیم یهو از ترس بازوی اونو گاز گرفتم ی دفعه اتاق رو باز کردن... اونا هم ترسیده بودن بعد دیدن منو و زنداییم پشت در اتاق داریم جیغ میزنیم و از هم ترسیده بودیم ومن وسط اتاق از حال رفتم نگو بیچاره میترسید بیاد تو حیاط و از دست داییم عصبی که باهاش نیومده، رفته بود پشت در نشسته که ی دفعه یکی از حیاط که من بودم با لباس سفید جلوش ظاهر میشه و اون بود که تو صورتم جیغ کشید😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🖐 پنج‌ راز یک زندگی زناشویی موفق 🔺 رازدار باشید 🔺 مقایسه نکنید 🔺 مدام غر نزنید 🔺 مستقلا تصمیم گیری نکنید 🔺 به یکدیگر احترام بگذارید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
پسرم ۲۸ ساله آقا چند سال پیش کلی مهمون ریخته بود خونمون بعد دست شویی خونمون توی راهرو بود ، راهرومون هم در نداشت خلاصه اگه از دستشویی می اومدی بیرون مستقیم با مهمونا چش تو چش می شدی🗿😂 منم رفتم دستشویی بعد یه ساعت اومدم بیرون دیدم همه چپ چپ نگام می کنن ، منم خیلی شیک رفتم تو اتاق بعد تازه دیدم شلوارم از وسط خشتک پارس تا کمر، زیرشم هیچی نپوشیدم🤣 تا آخر مهمونی خودمو زدم به خواب از اتاقم نیومدم بیرون، بعدش تا ۳ روز فقط خودمو میزدم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من 20 و همسرم 27 سالشونه. میخواستم بگم تحت هر شرایطی اگه تونستین نکنین و واسه قهر نرین خونه پدرتون. نذارین پرده حرمت بین دوخانواده از بین بره! نمیخواد بخاطر اینکه باهاتون خوب باشن، مثل کوزت توسری خور باشین. لازمم نیس با داد و فحش حرفتونو بزنین. همه ی آقایون تا چندوقت بعد ازدواج، به حرف خانوادشون گوش میدن. این شمایین که میتونین زمان این دوره رو کم یا زیاد کنین. برای خود و خانوادتون ارزش قائل باشین. بدعنق وبرج زهرمارم نباشین. لازم نیس همینکه واردخانواده شوهر شدین، سر شوخی رو باز کنین. همیشه پدرمادرتون میان خونتون، احترامشون رو نگه دارین که همسرتون بفهمه براتون مهمن. احترام خانواده همسرتونم نگه دارین. امیدوارم روزی برسه که همه زندگی ها آروم بشه و بی جنگ و دعوا. واسه هم دعا کنیم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•