eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام خدمت خانمای گل🌹 یجورایی همه تون گردن من دین دارین. ممنون از لطف همتون.🙏 من خودم یه دنده و و بودم. همین شوهرمو میکرد. هر چی میگفت، من برعکسشو انجام میدادم.😏 ولی وقتی با کانالتون اشنا شدم، گفتم منم یه بدم به خودم. با اینکه همیشه بخودم میرسیدم، و و خوب. اما بخاطر رفتارم، شوهرم زیاد طرفم نمی اومد و نمیداد جایی برم بدون خودش. 😔 منم یه مدت اخلاقمو تغییر دادم مثلا حاضری جوابی نمیکردم و هر چی میگفت یا از ته دل میگفتم: باشه. رفتارش کلا عوض شد.😌 خانما! همسر خیلی تاثیر داره. میان وعده بدین، ببره سرکار. خیلی خوشحال میشه و اونم سعی میکنه شما رو خوشحال کنه. من تازه فهمیدم مردا مهربونن. خیلی گلن. اگه بفهمیم چه طوری باشون رفتار کنیم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روش پاک کردن انواع لکه از لباس😉 ‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اعتراف میکنم ۴۰ سالمه بیکارم چند ماهه و یه برادر ۳۸ ساله دارم هر دو مجردیم، پدرم ۷۰ سالشه کارگر و ناراحتی قلبی و زانو درد داره مستاجریم و ماهی ۴میلیون و نیم کرایه میدیم، مادرم مشکل شبکیه چشم داره ۱۰ تا ۱۵ درصد دیدشو از دست داده و به یه آمپول نیاز داره برای تزریق به چشمش که تو ایران نیست و قیمتش اگر پیدا بشه حدود ۳۰۰ میلیون تومن هست و درمانشم قطعی نیست حتی با این آمپول😔 با اینهمه شاکر خدا هستیم و اینم از حکمتشه ، عمر کوتاهه و باید شاد بود، سعی میکنم پدر مادرمو با شلوغ بازی شاد کنم، کاری ازم بر نمیاد برامون دعا کنید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
#داستان_زندگی 🏹🏹 "مریم" عباس موقع حرف زدن برای اولین بار بغض کرد .. طاقت نداشتم گریه ی عباس رو
داستان زندگی🌱🌱 "عباس" از مریم که خداحافظی کردم دلم میخواست برگردم پیشش ولی کاری بود که شروع کرده بودیم .. میدونستم از پنجره نگاهم میکنه ولی شرم کردم برگردم و نگاهش کنم .. ماشین رو روشن کردم و با سرعت دور شدم .. جلوی خونه ی نرگس نگه داشتم .. چهره ی مریم برای یک ثانیه هم از جلوی چشمهام کنار نمی رفت.. نرگس با چادر جلوی در بود.. تعارفم کرد که بنشینم .. یک لحظه نگاهش کردم .. زشت نبود ولی مریم نبود.. هیچ کس به نظر من ، به زیبایی مریم نبود .. از فشار ناراحتی سبیلهام رو میجویدم ... حس بدی تمام وجودم رو گرفت .. لحظه به لحظه با مریم مقایسه اش میکردم .. دیگه نمیتونستم بمونم . .. دعا کردم زودتر بشم و از این وضعیت رها شم.. یک لحظه فکر کردم مبادا تو تنهایی بترسه و اگه حامله بشه ، بچه ام رو سقط کنه .. بهش گفتم در رو ببنده و از خونه زدم بیرون .. نمیدونستم وقتی با مریم رو در رو شدم چکار کنم و چه حرفی بزنم .. در رو که باز کردم ، مریم روی کاناپه دراز کشیده بود .. بدون اینکه برق رو روشن کنم نزدیکش شدم .. چشمهاش بسته بود ولی از طرز نفس کشیدنش فهمیدم بیداره... کنارش رو زانو نشستم و سرم رو نزدیک گوشش بردم و گفتم مریم گلی .. اینجا نخواب بدن درد میگیری ، .. دستم رو بردم سمتش که یهو از جا پرید و گفت بهم دست نزن .. دستم رو بردم عقب و گفتم باشه .. باشه چشم .. مریم با صدای لرزون گفت عباس.. تا وقتی که .. اون زن تو زندگیت هست و کنارش میمونی منو فراموش کن .. میدونستم الان حالش خوب نیست و بهش حق میدادم .. بلند شدم کمی عقب رفتم و گفتم اون زن تو زندگی من نیست فقط یه وظیفه داره ، انجام که داد میره پی زندگیش ولی تو نفس منی مریم.. هرچی تو بگی .. به سمت اتاق خواب رفتم و خوابیدم . صدای آهسته ی گریه اش ، خنجری بود توی دلم ... از همون شب ، مریم تمام سعی اش رو میکرد که بامن هم صحبت نشه .. قبل از آمدن من غذاش رو میخورد و صبحها تا من از خونه خارج نمیشدم از خواب بیدار نمیشد .. طبق قراری که داشتیم یک روز در میان پیش نرگس میرفتم .. .. تو این مدت نرگس از بدبختیهایی که تو زندگیش دیده بود برام تعریف میکرد و منم هر از گاهی براش دردودل میکردم .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ماعم بهم رسیدیم🫠✨ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 ســلــام خــدمــت دوســتــان گــلــم و مــمــنــون از ایــده و تــجــربــه هایــے ڪ در اخــتــیــارمــون مــیــزاریــن 😘 مــنــو آقــایــے یــڪ ســالــه ڪ عــقــدیــم و خــیــلــے زیــاد همــدیــگــه رو دوســداریــمــ😉، ولــے همــیــشــه مــن بــودم ڪ ابــراز عــلــاقــه مــیــڪــردم و آقــایی همــیــشــه بــا اخــلــاق و رفــتــارش نــشــون مــیــداد ڪ عــاشــقــمــه☺️، تاحــالــا هم هرچــے ازش خــواســتــم بــهم نــه نــگــفــتــه، ولــے خــب مــن دوســت داشــتــم ڪــلــمــه "دوســتــ دارم" رو ازش بــشــنــومــ. اولــا هی بــهش می گــفــتــم ڪ بهم بگو.😔 آقــایــے هم نمــیــگــفــت. ســر ایــن مــوضــوع چــنــد بــارے بــا هم کردیــمــ😔، تاایــنــڪــه بــا ایــن ڪــانــال آشــنــا شــدم و زیــاد ڪــردم، و هروقــت ڪ مــوقــعــیــتــش بــود بــهش مــیــگــفــتــم: دوســتــدارم،بــعــداز تــمــاس تــلــفــنــے مــوقــع خــدافــظی و... ☺️ ایــشــونــم فــقــط مــیــگــفــت مــا بــیــشــتــر، تا بــعــد از مــدتــے گــفــتــمــ: مــا بــیــشــتــر چــیــ😳؟گــفتـ مــابــیــشــتــر دوســتــداریــم 😍😍 بــعــد مــتــوجــه شــد ڪ چــقــدر مــن ذوق ڪــردم 😍😋، تــااااااااا الــان ڪ دیــگــه قــبــل از خــدافــظــے خــودش مــیــگــه ❤️😍 مــنــم از ڪــیــف ایــنــجــورے 💃💃 مــیــشم پــشــت گــوشــے. 😜 ✍ زن با سیاست با صبر و تحمل و مردش رو میسازه نه با جنگ و . ✍ اگر میخواهی چیزی به کسی یاد بدی با یاد بده نه با •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♦️هر کس با ایمان این آیات را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد در روز بیست و هفتم ماه  و بر کسی بندد که  جنیان مزاحم او می شوند مادام که با او باشد هیچ جنی او را زحمت ندهد🔻 ☀️آیات ٣ الی ۶ سوره جن ☀️ 💠وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا ﴿۳💠وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا ﴿۴💠وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ﴿۵💠وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶💠 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چجوری اینقد پولدارین همش سفر خارجی میرین؟ من ۲۰ سال هر روز به پدرم میگفتم مارو میبری شمال؟ هرسری میگفت پول ندارم. در حالی که ما شمال زندگی میکردیم و کافی بود از خونمون بریم بیرون 😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام بچه من بعضی موقع ها یه حرف های عجیب غریبی میزنه مثلا امروز هم بلند میشد پرت میشد جلو میوفتاد بهش گفتم چرا اینجوری میکنی؟ گفت هلم میدن گفتم کیا گفت اینا این هیولاها با خودم گفتم حتما تخیل زده اومدم الکی گفتم هر کی بچمو اذیت کنه حسابشو میرسم یهو بچم گفت میگن بچه خودمونه کاربد کرده باید ادب شه بعد اومد بغلم میگفت خیلی ترسناکن. یه روز دیگم میگفت دوتا ادم کوچولو اذیتش میکنن... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام دوستای خوبم. واقعا خسته نباشید. شوهرداری هم کار سختیه خب! من اولین باره تجربه میفرستم. من و آقایی با هم خیلی خوبیم و همو دوست داریم. چون اول آشناییمونه هم داریم. اوایل نامزدی بهشون گفتم من خیلی برام مهمه. میخوام همیشه نمازتو بموقع بخونی. ایشونم گفتن باشه من همیشه نمازمو میخونم و ... . من همیشه موقع نماز میکردم. وقتی میرفتیم باهم نماز میخوندیم ولی وقتایی که من نمیتونستم بخونم، نمیخوندن. من یبار با خودم گفتم یاداوری نکنم ببینم میخونن یا نه! دیدم نه.😔 یه روز بهشون گفتم: راستشو بگو شما نماز میخونی؟ گفت: نه. من هیچوقت نخوندم الکی ادا در آوردم! از اونجا دیگه راحت جلوی من نمیخونن. 😔 خواستم به شما بگم که هیچوقت اشتباه منو انجام ندید. من اگه به روش نمی اوردم نماز نمیخونه شاید الان میخوند. اگه چیزی از شوهرتون فهمیدید به روش نیارید و غیر مستقیم بهش بفهمونید که کارش اشتباهه. ممنونم از کانال خیلی خیلی خوبتون💐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دو ماه پیش همه جم شده بودیم خونه عمم من رفتم تو اتاق پسر عمم خوابیدم«مریض بودم» یهو پسرعمم اومد تو اتاق چراغ خاموش بود ، دور خیز کرد پرید رو تخت، افتاد رو من 😂 نفسم بالا نمیومد داد زدم غول بیابونی پاشو ، داشت سکته میکرد، جیغ میزد از اتاق فرار میکرد. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 با سلام. تجربه ای که در طول اشنایی با کانال مفیدتون کسب کردم رو عرض می کنم: عضویت در این کانال تقریبا مقارن بود با شروع زندگی م. زیاد می کردم. شوهرمم زیر بار ناز کشیدن نمی رفت. این بود که یه موضوع کوچیک روزها بین من و همسرم، مینداخت. مثلا این که تو جمع فامیلش پیشم ننشسته، یا برام بستنی نخریده یا ... به تحریک تاکیدی که توی کانال میشد، تصمیم گرفتم مدیریتش کنم. به نظر من و همسرم بعید بود، ولی انگار اگه آدم تصمیم بگیره خودشو بده می تونه. از همسرم خواستم همراهیم کنه. الان در درجه ی اول سعی می کنم رو بالا ببرم تا هرچیزی ناراحتم نکنه یا به ردش کنم. اگر موفق نشدم، به خودم میدم و سعی می کنم تو خودم حلش کنم. اگر بازم موفق نشدم و تنها از پسش بر نیومدم فقط یکم از همسرم فاصله میگیرم تا خودش از دلم در میاره. الان قهرام خیلی کم و کوتاه شده و همسرم هم کشیدن رو یاد گرفته. 😍 اینجا یاد گرفتم ناز کردن خیلی موثرتر و قشنگ تر از قهر کردنه. ممنون. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•