eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
دوسال پیش پشت کنکور بودم و داشتم درس میخوندم که بابام گفت برو از عابر بانک سر کوچه یه مبلغیو انتقال بده منم درس داشتم کلا عصبی بودم سریع لباس پوشیدم .رفتم دم عابر بانک.یه خانومه و‌ چن نفر جلوم بودن خیلی کارشون طول کشید (یه نیم ساعتی) و منم هی منتظر بودم کارشون تموم شه. تموم که شد رفتم جلو دستمو دراز کردم ک کارتو بزنم دیدم کارتو نیاوردم با خودم😬😂🫤 نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.اصلا با چه رویی برم خونه بگم کارتتو بده🥲 آخرش رفتم ، جالب اینجاست تو این مواقع تبدیل میشی به یه بچه ی سرراهی ، مامانمو بابام دوتایی شروع کردن ب تخریب من و هردو با اصرار ب اون یکی میگفت ک بچه خودته تحویل بگیر..خلاصه که کنکور دادم و معلمی جغرافیا قبول شدم .وامیدوارم چند سال بعد جلو شاگردام دیگه آبرو ریزی نکنم😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
. سلام مرسی از کانال خوبتون من چند وقتی میشد که اصلا نمیتونستم نماز صبح بیدارشم تنبلیم میشد یک شب که خونه بابام بودم توی اتاق با مامانم خوابیدم،یهو دیدم مامانم داره بلندم میکنه میگه پاشو پاشو نمازتو بخون منم با خودم گفتم مامانم چون بیدارم کرده دیگه تنبلی نکنم،پاشدم وضو گرفتم اومدم دیدم تازه اذون گفتن! بعد که وایسادم به نماز دیدم مامانم خوابه.. مامانم وقتی که دید من دارم نماز میخونم بلند شد.. فرداش که برای مامانم قضیه رو تعریف کردم گفت خواب دیدی بعد گفت راستی دیشب برام آب آوردی خدا خیرت بده در صورتی که اصلا این کارو نکرده بودم..میگفت داشتم خواب بد میدیدم که دیدم داری صدام میکنی و میگی مامان پاشو آب بخور خواب بد داشتی میدیدی.. خلاصه ما از این جنای خوب داریم خونه مامانم:/ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام، مامانم تعریف میکرد قبلا یه دختری حین ابکش کردن برنج یه جنو میسوزونه و بی هوا سیلی میخورد تو صورتش و جاش رو صورتش کبود میشد یه روز من خونه تنها بودم اومدم برنجو ابکش کنم دستم داشت میسوخت یادم نبود باید چیکار کنم که جنا برن از اینورم ترسیده بودم🥲 شیر آبو باز کردم بلند گفتم جنای محترم دارم اب داغ میریزم لطفا بچه مچه هاتو جمع کنید نگین نگفتی😭😂 بعد یه جیغ الکی کشیدم که ای وای سوختم و فلانو برنجو خالی کردم در صورتی که همه اینا با یه بسم‌الله حل میشد😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍔 ✍مواد لازم : 🥢 پیاز ۳ عدد 🥢 سیر ۲ عدد 🥢 نمک ۱ ق چ 🥢 فلفل سیاه ½ ق چ 🥢 چوب دارچین ۱ عدد 🥢 ران مرغ کوچک ۴ عدد 🥢 زعفران دم شده ۴ ق غ 🥢 فلفل پولبیبر ۱ ق چ 🥢 برگ بو ۲ عدد 🥢 کره ۵۰ گرم 🥢 هل ۲ عدد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام خدمت دوستان بنده 33 و همسرم 36 ساله هستند. 18 ساله ازدواج کردم و چهار فرزند دارم😉 (آخه من از تفکر فرزند کمتر، زندگی بهتر متنفرم. همه بچگیم در حسرت داشتن خواهر برادر گذشت.)😔 ملاک من برای ازدواج و که خداروشکر همسرم داشتن. من تو سن پایین ازدواج کردم و بسیار از این کار راضیم. باید در مورد زندگی مشترک کرد تا معلومات بیشتر بشه. ما زندگی شیرینی داشتیم . اوایل کم سن و سال بودیم و تو خونه مون می کردیم.😆 از قایم باشک و بازی های بدو بدو گرفته تا منچ و اسم فامیل 😃 مثلا وقتی یه کارت برامون می آوردن کلی می کردیم که خونواده هستیم.😬 و کلی از های بچگانه ای اگه دیرتر ازدواج می کردیم هیچ وقت اونها رو تجربه نمی کردیم.😆 الان هم کلی از خاطرات مشترک داریم.😍 همه تجربیاتی که دوستان میگن رو عملی کردم.😎 به همسرم می رفتم☺ قبل از رفتن می کردم☺️ جمله عاشقانه روی آیینه می نوشتم☺️ لباس و می پوشیدم☺️ و علاقه به خانواده همسرم می ذاشتم. 😍😍😍 همین الان هم سعی می کنم زندگیم نباشه و همسر خوبی برای شوهرم باشم و همچنین مادر خوبی برای بچه‌هام.💪 و بودنم دلیل بر این نباشه که برای همسر و بچه‌هام کم بذارم. اخه من بعد از ازدواج ادامه دادم و الان معلمم.☺️ البته با همت و تلاش خیلی زیاد. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
24.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️خبری‌فوق‌العاده‌برای دیابتی ها⭕️ روشی جدید برای درمان دیابت موسسه دانش بنیان با همکاری👇🏻👇🏻👇🏻 «پژوهشکده گیاهان دارویی» کشور به روشی کاملا علمی و موثر در جهت درمان ریشه ای دیابت دست یافت ❌اگر شما هم از انسولین زدن و داروها خسته شدین لینک کانال جهت مشاهده رضایت درمانجوها👇 https://eitaa.com/joinchat/3518235630C27e9609a82 اتصال مستقیم به فرم ویزیت 👇👇👇 https://app.epoll.ir/53189075 https://app.epoll.ir/53189075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🧶 اینجوری دو سوته گوش‌گـیر بدوز •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام میخوام یه قسمت از تباه بودنمو باهاتون در میون بزارم ...روی مبل دراز کشیده بودم داشتم داستان های واقعی از رومیخوندم رسیدم به یه داستانی که دختره ناخواسته بچه جنو کشته بوده اونام انتقام گرفتنو دیونش کردن اینو که خوندم احساساتم جریحه دارشد شروع کردم دعوا کردن با جنای فرضی که بچه نفهمیده بوده و یعنی چی اینکارا یه دفعه مبل زیرم شروع به لرزیدن کرد در حمام تق وتق به هم میخورد ترسیدم بودم فکر کردم حمله کردن بعد دیدم زلزله بوده تو افغانستان، اینجام لرزیده جالبه که یه چند دقیقه بعد باز شروع کردم دعوا کردنشون به خاطر این کاراشون باز دوباره همه چی لرزید.. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌹 🌸✨یکشنبتون عالی 🌿✨روزگارتان زلال 🌸✨امروزتان گلباران 🌿✨زندگیتان بدون حسرت 🌸✨عاقبتتان بخیر 🌿✨عشقتان مستدام 🌸✨محبت خدا در دلتان 🌸✨آرامش همنشینتان 🌿✨ و روزتان بخیر و شادی💐‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
🖤ای مادر عباس 🕯فدای پسرت 🖤ای همسر خورشید 🕯فدای قمرت 🖤ای ام البنین 🕯مادر مردان نبرد 🖤عالم به فدای چار نور بصرت 🖤سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها تسلیت باد🖤 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام به هم اعضا و مدیر عزیز کانالتون وااااقعا عالیه. ممنون از خانمایی که و میفرستن من همه شونو میخونم❤️ خواستم یه تشکر وییییییییییییژه بکنم از اون خانم عزیزی که سوره ی رو پیشنهاد داده بودند واقعا ازشون ممنونم🌹 من دیشب با آقایی یه داشتیم و از اونجایی که آقایی عصبی بودن ادامه ندادم و موضوع به امروز کشیده شد. میخواستم حلش کنم که باز آقایی شد. منم بیخیال شدم. خییییلی حالم بد بود چون طاقت ندارم حتی یک ساعت هم باهام باشه.😔 بعد خیلی اتفاقی یاد سوره افتادم. رفتم نشستم سوره رو خوندم و آیه ی آخر که تموم شد آقایی خودش اومد و بعد یه صحبت کوتاه کردیم و کلیییی هم قربون صدقم رفت.😍❤️ ✍ شرط تحقق یک خواسته است چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود : وقتی دعا کردی باور کن که خدا برات آماده کرده است •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت عروسی سلام پسرم ۴۰ یادمه 6 سالم بود اونوموقع اول دبستان بودم و عروسی عمم بود وقتی عروس دوماد اومدن و رفتن جایگاه نشستن یه حباب ساز تو تالار بود که داشت همینجوری حباب میداد بیرون خب ما هم بچه بودیم خیلی خوش مون میومد بریم توی حباب و برف شادی که بشینه رو سرو کلمون ( خیلی تباه بودیم 😂 ) اغا خلاصه من رفتم وسط حبابا ( چندتا پسر دیگه هم بودن ) اما این حباب می‌ریزه کف سالن میشه عین سرسره، همون موقع عروس و داماد بلند شدن ماهم یه گردان بچه پسرعمم سر خورد افتاد رو من منم سر خوردم افتادم رو پسرعموم اونم چاق بود کت دامادو گرفت که نیوفته ، اونم ریزه میزه افتاد رو عروس باهم افتادن رو میز میوه و...😂😂😂 هیچی، ما فرار کردیم اما نرسیده به در سالن بابام یجوری زد پس گردنم سه چهار متر رو زمین ملق زدم ، اون موقع رسم بود بچه ها رو کتک میزدن، خلاصه اومدیم خونه یکبار دیگه کتک خوردم😂😂😂 نگم براتون. خدا شاهده روزی ۳ ،۴ بار کتک می‌خوردم نمی‌دونم چرا🤪 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•