آدم و حوا 🍎
#داستان_زندگی 🌸🍃 صداش رو شنیدم که گفت بپر بغل عمو ببینم.. امیرعلی رو بغل گرفت و دوباره برگشت.. صو
#داستان_زندگی 🎀
به اصرار مامان چند قاشق غذا خوردم و دراز کشیدم ..
چشمهام میسوخت و فقط میخواستم بخوابم که صدای پیام گوشیم بلند شد.. عباس بود نوشته بود
(گفته بودی که تو هم حال مرا میفهمی..
تلخی قصه ی هر فال مرا میفهمی...
بغض گیر کرده ی در آه مرا میفهمی؟؟
خسته ام خسته تر از خسته مرا میفهمی؟؟
مریم دارم از دوریت دیوونه میشم ، این کار رو با من نکن برگرد خونه)
اگر ظهر نمیدیدمش حتما با این پیام قلبم میلرزید و جوابش رو میدادم ولی هنوز اون خنده ی پت و پهنش و برق چشمهاش جلوی چشمهام بود ..
بدون لحظه ای مکث ، سیم کارتم رو درآوردم و شکوندم .. نباید بهش اجازه میدادم وقتهایی که سرش خلوت شده و بیکار یاد من بیوفته و بخواد قلبم رو به دست بیاره .. حتما الان زن و بچه اش خواب بودند که یاد من افتاده بود ..
صبح اولین کارم این بود که سیم کارت جدیدی خریدم و با وکیلم تماس گرفتم ..
چون علت محکمی داشتیم کارهای اداری خیلی سریع پیش میرفت .
محل کارم رو تغییر دادم و در آموزشگاه دیگه ای مشغول به تدریس شدم ..
عباس بارها و بارها با خانواده ام تماس گرفت و اصرار داشت که منو ببینه و یا حتی صحبت کنه چند باری هم جلوی درمون اومد که مامان دفعه ی آخر تهدید کرد که این بار ازش شکایت میکنه ..
دو ماه از اون روزها میگذشت که روز دادگاهمون مشخص شد با این که حدس میزدم عباس به دادگاه نیاد ولی باز احتیاط کردم و خودم به دادگاه نرفتم ..
بعد از جلسه ی دادگاه وکیلم تماس گرفت و خبر داد که عباس به دادگاه اومده بود به این خیال که تو باشی و باهات صحبت کنه ..
تو همون جلسه حکم طلاقم صادر شده بود و فردای اون روز به محضر رفتیم و رسما از عباس جدا شدم ...
****
"عباس"
به قاضی اصرار کردم که حکم رو این جلسه نده و اجازه بده من یک بار مریم رو ببینم و صحبت کنم .. قاضی زل زد تو چشمهام و گفت صحبت کنی که چی بشه ؟ بخاطر تو از حق طبیعیش بگذره؟
وقتی سکوتم رو دید پرسید تو چرا بخاطر زنت که میگی اینقدر دوسش داری از حق پدر شدنت نگذشتی؟؟ اگر واقعا عاشقشی بزار اون هم طعم مادرشدن رو بچشه..
حرفی واسه گفتن نداشتم .. حکم رو که به وکیل مریم تحویل داد حس کردم حکم مرگ من رو داد..
یکی دو ساعتی تو ماشین نشستم و فکر کردم .. تصمیم گرفتم از فردا مرخصی بگیرم و از صبح زود سر کوچشون کمین کنم و هرطور شده از طلاق منصرفش کنم ..
حالم بد بود و احساس این که دارم مریم رو از دست میدم داشت دیوانه ام میکرد ..
به خونه ی مامان برگشتم . مامان پسرمو گذاشته بود روی پاهاش و میخواست بخوابونه ..
با دیدن من چشمهاش رو کمی بالا آورد .. کنارش نشستم و چند بار پسرمو بوسیدمش .. یک لحظه یاد حرف قاضی افتادم...
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت #خاطرات عروسی
سلام دخترم ۱۵ سالم که بود عروسی دختر عمه پدرم دعوت شده بودیم تالار
همه چی خوب بود خلاصه حسابی داشتیم عشق میکردیم یهو صدای جیغ خواهر عروس اومد📢
نگو عروس فشارش افتاده غش کرد همه خانوما دورش جمع شدنو اینا هرچی صدا میکردن عروس بیدار نمیشد یهو خواهر عروس یه چکی زد محکمماا عروس بهوش اومد
بیچاره عروس تا آخر مراسم صورتش قرمز بود
بعدا از فامیل شنیدم مثل اینکه تو عقد باردار بوده الهی الان پسرشون شده یه دسته گل🌸
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام خدمت دوستان گل🌹. ممنون که تجربه هاتون رو با ما درمیون میذارید.😘
من و آقایی یه ساله #ازدواج کردیم ولی فعلا تو #عقدیم .😊
ما #سنتی ازدواج کردیم و شناختی از هم نداشتیم.
آقاییم تو یه شهر دیگه کار میکرد و ما از هم دور بودیم😔.
یه مشکلی ما داشتیم که همسرم خیلییی #خجالتی بود. توی شیش ماه اول عقدمون روابطمون سرد بود و رسمی😕😳
منم خجالتی بودم و ما هر روز سردتر می شدیم. 😭 تا اینکه من خودم رو #تغییر دادم.
تغییر گفتار، محبت بیشتر و... کردم . وقتی اقاییم میومد خونمون با دیدنم شاد میشد .
کم کم از اون روز زندگیمون از این رو به اون رو شد به طوری که آقاییم طاقت یه روز دوریمو نداره.😄
✍ این خانم با ایجاد محبت زندگیش رو گرم و شیرین کرد.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تجربه خواستگاری :
سلام دوستان پسرم ۲۸ سالمه
میخوام از تجربه اولین خواستگاریم بگم.
قرار شد بریم خواستگاری همکار خواهرم، همه چیو تمام و کمال آماده کردم و رفتیم.
خلاصه وارد خونه شدیم و فلان یهو مامانم تو تلفن پیام داد که بریم نمیخوام. گفتم چرا؟ گفت کفشامونو جفت نکردن، پنجرهها کثیفن و اینجور بهانهها.
آبرو و رفاقت خواهرم وسط بود و نمیخواستم بهم بخوره
ولی باز مامانم کار خودشو کرد و به بهونه مهریه خواستگاریو کنسل کرد و رفتیم.
واقعا چرا اینقدر ریزبین و حساسن مامانا🤦🏻♂
:
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام.
اقا اولای ازدواجم توی ی خونه ای مینشستیم که نمیدونستیم سوسک داره.. ی روز کف اشپزخونه ی سوسک دیدم که بدو بدو کج کج راه میره منم جییییغ که آییی سوووک.. بعد همسرم آومد بکشتش گفتم یواش بکشش که بارداره گناه داره😕هنگ نگام کرد😳پرسید از کجا میدونی گفتم نگا راه رفتنش کن میفهمی😂😂😂
اینم بجا اینکه سوسک بکشه زده زیر خنده😕سوسک باردار هم در رفت 😕
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام به همه خانوما. ممنون از ایده هاتون.
خواستم از تجربه ای بگم که با استفاده از کانال بدست اوردم.
همسر من خیلی #درون گرا هستند و به ندرت ابراز #احساسات میکنن و این برای من واقعا سخته.
تا اینکه از ایده #پیامک کانال استفاده کردم و امروز به ایشون پیام دادم:
"عشق گرامی با سلام.
به اطلاع میرساند زمان نهار ساعت۲ میباشد ، حضور شما سرور گرامی باعث دلگرمی ماست.
منتظر قدم های مبارک و گرمتان هستیم."
با اینکه نمی تونستند ظهر بیان خونه اما بلافاصله جواب دادند که:
"با سلام خدمت خانم عزیزتر از جان شرمندگی فراوان که نیستم در کنار شما عزیزان، شب میام"
با اینکه تا شب تنها موندیم ولی خوشحالم از اینکه همسرم کم کم میتونه احساساتش رو بیان کنه.☺️🙏
ازتون ممنونم . خدا خیرتون بده.
زندگیتون شاد و سالم.
✍ این خانم تونستن با استفاده از ایده پیامک ، ابراز احساسات رو به شوهرشون یاد بدند
✍ مردها ۲ جا تربیت میشن :
۱ - خونه مادرشون
۲ - خونه زنشون
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#دعای_افزایش_محبت
❤️به جهت محبت هر که این ختم را در یکی از شب های جمعه .یکشنبه یا چهارشنبه ۵۰۰ بار بر شیرینی بخواند بدمد و بخوراند آنکس عاشق و شیفته او شود.
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اَجِب یا جَبرائیلُ اللَّهُ الصَّمَدُ اَجِب یا میکائیلُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ اَجِب یا اِسرافیلُ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ اَجِب یا عِزرائیل.
بعد بگوید؛
(اسم شخص) بنت (اسم مادرش)شیفته و دیوانه شده بیاید بر من که( اسم خود) بن اسم (مادرتون)
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
24.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍔#دیزاین_دستمال_سفره
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام. چند روز پیش یه جا خوندم که نوشته بود خوردن میوه به به خانمای باردار توصیه میشه چون نوزاد رو خوشگل میکنه، منم رفتم یه کیلو به خریدم و با آب و تاب فراوان خوردم، بعد یادم اومد اصلا حامله نیستم و سینگلم ، بعد یادم اومد اصلا پسرم ، 😂 بخدا روزی ۱۶ ساعت کار میکنم ، واسه مامانم گفتم ، گفت نگران نباش پسرم عقلت به خانواده پدریت رفته عجیب نیست 😂😑
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
باسلام و تشکر فراوان از شما و کانال خوبتون.🌹وقتی که زندگی من رنگ بی تفاوتی و تلخی گرفته بود کانال شما کم کم روی ذهن و ناخوداگاه من تاثیر گذاشت و منو به خود واقعیم برگردوند.😌سپاس از شما.
من و آقاجونیم یک ساله ازدواج کردیم. من واقعا عاقلانه انتخاب کردم و بعد علاقمند شدم.🤔🤓
دوستان مجرد عزیزم اگر #عاقلانه فکر کنین و تصمیم بگیرین هیچ وقت از انتخابتون پشیمون نمیشین.
◀️ توی ذهنتون #معیار ها همسر #دلخواه تون رو در نظر داشته باشین و بین خواستگارا ببینین ک کدوم شبیه ترین به معیارتونه.🌸
◀️گل بی عیب خداست. حواستون باشه #عیب همسرتون چیزی باشه که بتونین #تحمل کنین. فکر نکنین میتونین شخصیتشون رو #تغییر بدین.
رفتار رو میشه تغییر داد ولی شخصیت نه.‼️
خواهرای گلم هرچقد هم خانواده شوهر بهتون #محبت کنن بازم هیچوقت مشکلات و مسایل مهم رو بهشون نگین چون ممکنه علیه خودتون استفاده کنن. 🙄 حتی ممکنه بین شما و شوهرتون رو شکراب کنن.
پس خیلی با #سیاست باشین.😎مهربونی کنین ولی #فاصله تون رو حفظ کنین. اتفاقای روزمره رو نگین بهشون و #دعواهاتونم بهشون نگین.❌
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
#پسرونه
بچه بودم رفته بودیم مسافرت توی روستا، هوس شیر ارگانیک کرده بودم گفتم مستقیم برم از زیر گاوه بخورم.
بعد از شانس من گاوا اصلی و بزرگ رفته بودن چرا و فقط گوساله ها تو طویلهبودن.
من رفتم زیر گوساله، گرفتم فکر میکردم اینم شیر داره یه لحظه کرکو پر گوساله ریخت من رفتم زیرش بنده خدا فک کرد جن دیده ، اونم یه جفتکی زد دو متر پرت شدم.
نشد شیر بخورم، نتیجه گرفتم که گوساله ها شیر ندارن، 😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
این هنر یکی از همکارامه😅 یک فروشگاه کامپیوتری کار میکرد، یک بنده خدایی لپ تاپ خرید، اینم گفت ویندوز بریزم انقدر هزینه داره اونم قبول کرد، بعد وسط نصب گفت ببخشید مای کامپیوتر و سطل آشغال هم نصب میکنید؟!😐🤦♂ این رفیق من هم گفت هزینش زیاد میشه، اونم گفت اوکیه مجبورم، خلاصه برای تک تک آیکون ها پول گرفت ،
از اون روز ارتباطم باهاش قطع شد، این پولا خوردن نداره،
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•