eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت عقد سلام خواستم از خاطره شبِ عقدِ مامانم بگم هردفعه که مامانم تعریفش میکنه دود از کلش میاد بیرون 😂 شبِ عقد مامانم عمم ارایشش میکنه(چون اون زمان میرفته آموزش آرایشگری و از اونجاییم که خیلی اعتماد به نفس داشته دست به رنگ کردنِ موهایِ مامانم بدونِ هیچ آموزشی میزنه 😂😂😂😐) ازون جایی که وقتی میخوای دکولره کنی دستتو باید رویِ یه قسمتِ کوچیکِ دست امتحان کنی که ببینی حساسیت نداری یانه عمه من بدونِ هیچ چیزی میاد دکولره رو،رو کله و دست مامانم میزنه مامانمم حساسیت داشته بهش و کلهههه و دستش دون دون قرمز میزنه بیرون😐 حتی بعد از بیست و چهار سال هنوزم اون دون دونه‌ها هست رو دستش میخواستم بگم لطفاً تو هیچ زمینه‌ای تو زندگیتون از خواهرشوهر نه کمک بگیرین نه مشورت😂😂 ببخشید زیاد شد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام به همه دوستای گل 🌸 ممنون ک ایده هاتو در اختیار ما میزارید💋 من 21سالمه و آقایی22سالشونه ما16 ماهه ک ازدواج کردیم. من از ایده هاتون همیشه استفاده میکنم و نتیجشم همیشه عالی شده مثلا بچگی های همسرجونی رو با یه متن ک نوشتم : " کی فکرشو میکرد یه روزی این کوچولو بشه همه دنیای من "😌 گذاشتم پروفایلم همسری وقتی دید خیلی شد طوری ک میگفت هیچی نمیتونست اینطوری خوشحالم کنه☺️🙈 من از هم استفاده کردم یه روی آینه براش متن عاشقانه نوشتم یه بارم یه جمله عاشقانه رو ، روی کاغذ نوشتمو گذاشتم توی جیبش . هر دوش خیلی خوشحالش کردن 🙃 آقاییم وقتی اینکارای منو دید دست بکار شد ک بخرج بده . چن وقت پیش یه مشکل مالی داشتیم😔 آقایم ب من گفت ک گوشوارتو واسم میفروشی😔منم گفتم نه 😠 اونم دیگه اصرار نکرد بعده چن روز دیدم ک برام یه نامه عاشقونه نوشته و در آخرم خواهش کرد ک اگ میشه گوشوارمو واسش بفروشم و قول داده بود ک یکی دوماه بعد واسم بگیره منم قبول کردم🙂 و بعده یه ماه بازم واسم گوشواره خرید. میبینید خانوما این سیاستا روی هم گذاشته ک هاشو بگن 😊 ممنون از کانال فوق العادتون و ممنون از خانومایی ک ایده های قشنگشون به ما هم یاد میدن❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت خواستگاری سلام از شب خواستگاری خودم میخوام بگم من ۱۹ سالم بود و داداشم اون زمان ۵ سالش بود به شدت هم فضول خواستگار ها که اومدن یهو این داداش من از صفحه ی روزگار ناپدید شد (مامانم گفت حتما رفته تو کوچه بازی کنه) آقا هیچی دیگه سرتون رو درد نیارم منو اون آقاهه رفتیم تو اتاقم که حرف هامون رو بزنیم طرف در اومد گفت به به همیشه اتاقتون اینقدر تمیز و مرتبه ؟ منم خیلی میخواستم خودنمایی کنم گفتم بله به نظافت خیلی اهمیت میدم داداشم از زیر تخت اومد بیرون گفت دروغ میگه زیر تخت شو نگا😐😂 هیچی دیگه اون آقا الان همسرم هستن و بچه مون هم توی راهه😂♥️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سالگرد 6 سالگیمونه از همین تریبون 🥲! کی دیگه میخوای بگیری؟! :))) •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ معدن عبا ۵۰۰ تومنی😍☝️🏻 توی مهمونی هرکــــــی منو می‌بینه 👀 میپرسه : عباتو از کجا گرفتی ؟ 😊 خودم این تولیدی رو کشف کردم 💃🏻 قیمتاش 50 تومن ارزونتره 😳 ارسال فوری از قم 🚀 پرداخت درب منزل 💸 ضمانت مرجــــــوع ✅ ▣⃢ معدن لوازم ارایشی و پوشاک مزونی ایتــــــا 😎👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1032782241Ce7d88240a4 همه دارن ۳ تا ۴ تا سفارش میدن 🤯👆🏻
به وقت خواستگاری سلام از شب خواستگاری خودم میخوام بگم من ۱۹ سالم بود و داداشم اون زمان ۵ سالش بود به شدت هم فضول خواستگار ها که اومدن یهو این داداش من از صفحه ی روزگار ناپدید شد (مامانم گفت حتما رفته تو کوچه بازی کنه) آقا هیچی دیگه سرتون رو درد نیارم منو اون آقاهه رفتیم تو اتاقم که حرف هامون رو بزنیم طرف در اومد گفت به به همیشه اتاقتون اینقدر تمیز و مرتبه ؟ منم خیلی میخواستم خودنمایی کنم گفتم بله به نظافت خیلی اهمیت میدم داداشم از زیر تخت اومد بیرون گفت دروغ میگه زیر تخت شو نگا😐😂 هیچی دیگه اون آقا الان همسرم هستن و بچه مون هم توی راهه😂♥️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سالگرد 6 سالگیمونه از همین تریبون 🥲! کی دیگه میخوای بگیری؟! :))) •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 عالیه این دعا 😳👆
🕊 کمک به درمان چهار ساله 🏮این دختر بچه از بدو تولد مبتلا به کلاب فوت شدید هر دو پا بوده، بعد از جراحی سنگین ، برای درمان باید مورد کاردرمانی و فیزیوتراپی مستمر قرار بگیره.خانواده‌ توان تامین هزینه ها رو ندارند! 🍃 تسلای دل امام زمان عج و به نیت فرج در روند درمان این طفل معصوم، سهیم باشید. شماره کارت‌ به‌ نام مجموعه جهادی
(۵۰۰ سهم ۱۰۰ هزار تومانی)
5892107046668854
●Ir
820150000003101094929079
کد دستوری👈 ‎
*6655*1*33#
● 🪩 مجموعه جهادی 👇 ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷┓ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود. گروه جهادی مورد تاییده.با خیال راحت کمک کنید✅
آدم و حوا 🍎
🕊 کمک به درمان #دختر_بچه_معلول چهار ساله 🏮این دختر بچه از بدو تولد مبتلا به کلاب فوت شدید هر دو پا
این کودک برای اینکه درمانش به اینجا برسه خیلی درد کشیده ، یک مرحله عمل ناموفق آشیل داشته ، بعد از عمل دوم اگر مستمر فیزیوتراپی و کاردرمانی انجام نشه ، عملا روند درمانش مختل شده و نمیتونه راه بره ! مجموعه جهادی مورد تایید کامل کانال ماست. با هر نیت خیری شما هم برای درمان این طفل معصوم،با یک سهم مهربانی شریک باشید✅️
🌸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : داخل آتش (جهنم ) نمی شود، کسی که بر من می فرستد. 📚بحار الانوار جلد ٩١ صفحه ۶۴ 🍃🌸🍃🌸🍃 نور است به قبر و محشر صلوات آب است برای تشنه لبها صلوات مردم همه تشنه در روز رستاخیز جز آنکه کند رفع عطش با صلوات 🌸اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🌸 🌸اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم 🌸 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم. عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم. وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی نبیند. همسرم و دخترخاله اش داشتن گپ میزدن بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت ، دخترخاله همسرم بدلیل نداشتن تفاهم ، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!! تمام که در درونم برپا شده بود را کردم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس و لرز در گوشه ای نشسته بودند. مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار. حالا بقیه داستان از قول آقا : اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم ببالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود. سریع با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم. هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده. جشن را با روی خوش ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد. هرچه تنهاتر میشدیم ترسم بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!! پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و ... بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود رفتم خوابیدم ... مگر خوابم میبرد همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم. دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و ... من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که ... شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و ... همسرم روزبروز محبتش را بیشتر میکرد و من بدی را تحمل میکردم ... منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که او را از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و ... ولی انگار نه انگار ... رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم ... شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش ... اما من مغرور، مرد بودم ! مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خیانت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند. شبهازودتر و زودتر بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم. یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی! تو ...پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بهم میکنی که چی؟ همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین! خرد شدم و شکستم ... من کجا بودم و او کجا... بعد از آن شب دیگر دخترخاله ای تو ذهنم نبود و ازو خبری نداشتم ولی ناخودآگاه او را با همسرم مقایسه کردم و طلاق او را و ... همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن ، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید. خانمها میبخشند ولی هیچوقت فراموش نمیکنند! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•