eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب زیاد میبینی و توی پیدا کردن تعبیر دقیق و درستش سردرگم میشی؟؟؟😥 خیلی از تعبیرا درست نیست و باعث دلهره و نگرانی میشه😓 این کانال تعبیر خواب های دقیق و صحیح از 👇 داره که کمکتون میکنه به جواب درست برسید👌 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تعبیر خواب رایگان هم براتون انجام میشه👆✅
🔴سربه راه شدن فرزند یا همسر نااهل🔴 اگر در خانه جوان نااهل یا همسری دارید که به حرف شما گوش نمیدهد و از نماز و دعا فاصله گرفته و شب دیر وقت به خانه میآید و باعث پریشانی و آزار شما شده است ،برای اصلاح شدن و تغییر رفتارش به طوری که مطیع شما شود و حرف شما را گوش بدهد تنها یک راه قطعی و موثر وجود دارد.در یک اتاق تنها بنشینید و بدون اینکه با کسی حرف بزنید ۳۶۰ مرتبه این دعا را بخوانید....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 خیلیا با این دعا سربه راه شدن😍👆
💞💞 🚨 کسی که نکات زناشویی را بداند، 👈 اما آداب زندگی را بلد نباشد، یقینا باهمسر به مشکل برمی‌خورد. https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624 با از سختیِ زندگی دنیا رها شو (اطلاع بیشتر از این چله‌ جذاب در کانال) 💞💞
اگر پسرت گرفتار گناه جنسی شده😱 اگر دخترت گرفتار ارتباط با نامحرم👿 https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624 برای شناخت بهترِ کار با بچه‌های امروزی👆 🚨متاهلین این کانال را از دست ندن
🕊🌹به نام آن..... 🕊🌹خداوندی که نور است 🕊🌹خدای روز و این 🕊🌹شور و طراوت که از لطفش 🕊🌹دل ما در سُرور است 🕊🌹با توکل به اسم اعظمت 🕊🌹روزمان را با یاد و نامت 🕊🌹آغاز میکنیم 🕊🌹طلوعی کن تو ای 🕊🌹خورشید پاییز 🕊🌹بزن فریادی از روز دل انگیز 🕊🌹بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🕊🌹الـــهــی بــه امــیــد تـــو 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام من واقعا خیلی خوشحالم که با کانال خوبتون آشنا شدم واقعا زندگیم تغیر کرده الان دارم رنگ ارامش رو تو زندگی می بینم و همش مدیون کانال خوب شما هستم😍 منم میخواستم یکی از تجربیاتم رو برای شما خانم گل بنویسم من 24سالمه وشوهرم 27سال تو سن کم ازدواج کردیم و الان دوتا پسر ناز دارم 😘 منو شوهرم خیلی باهم دعوا میکردیم همیشه تو جمع همدیگرو خرد میکردیم تو خونه همش توهین میکردیم بهم ، همو دوست داشتیم ولی از هم کینه به دل گرفته بودیم و این باعث شده بود خوبی های همو نبینیم وهمش از هم ایراد بگیریم تا اینکه شوهرم شغلش رو عوض کرد و مغازه لباس زنونه گذاشت اوضاع خیلی بدتر شد من همش شکاکی میکردم دعوا افسرده شده بودم همش میگفتم خیانت میکنی و از این جور حرفا البته باراها این کارو کرده بود تا اینکه با کانال شما اشنا شدم امدم به کل خودمو عوض کردم با خودم گفتم با دعوا غر زدن و قهر کردن فقط بیشتر خودمو از چشم شوهرم میندازم تصمیم گرفتم بهش محبت کنم اروم تر شدم غر نزدم وقتی بحثمون میشد سکوت میکردم میزاشتم اعصبانیتش بخوابه بعد اروم حرفام رو بهش میزدم بیشتر تو خونه به خودم رسیدم کارای که دوست داشت رو انجام دادم وقتی از سر کار برمیگشت خودمو خوشگل میکردم در رو براش باز میکردم بغلش میکردم خسته نباشی میگفتم ولی دیگه هیچ سوالی نمی پرسیدم میزاشتم یه کم که گذشت خودش در مورد کارش برام تعریف میکرد اینکه روزش چطور گذشته منم خوب به حرفاش گوش میکردم لبخند میزدم وقتی میرفتیم خونه اقوامشون اصلا باهاش بحث نمیکردم جلو جمع خیلی با احترام باهاش رفتار میکردم از خانوادش دیگه بد گویی نمیکردم شب قبل از خواب یه کم باهام حرف میزدم . وقتی میخواستم یه کاری برام انجام بده اروم خواستمو مطرح میکردم مثلا بهش میگفتم میتونی امروز منو ببری فلان جا امر نمیکردم تقاضا میکردم اونم اگه میتونست می برد یا اینکه با شرمندگی میگفت عزیزم کار دارم فردا میبرم خلاصه از این رو به اون رو شدم اونم خیلی تغییر کرد الان ازش راضی هستم 😘 😍خانمای گل با غر زدن دعوا کردن قهر کردن شکاکی کردن هیچی تو زندگی درست نمیشه فقط زندگی خودمون خراب میشه الان از زندگیم خیلی راضیم خداروشکر 💋💋💋💋☺️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
‌🩰 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی ❤️🌸 نمی دونم چرا اون لحظه به حرف احمد اعتماد کردم و گفتم پس چیکار کنم که احمد گفت من
داستان زندگی ❤️🌱 بابام با تحقیر نگام کرد و گفت خجالت نمی کشی ؟ حقت بود منم مثل مادرت جوری میزدم تو دهنت تا خون بالا بیاری نه این که همه زندگیمو به پات بریزم ، مگه من حق زندگی ندارم که حالا میگی چرا بچه دار شدین ؟ تو رفتی تو شهر خودت زندگی میکنی ما رو راحت بزار. اون شب با اشک و غصه از خونه بیرون زدم و رفتم خونه مادربزرگ پدریم ، تنها کسی که تو این سالها از سر دلسوزی بهم محبت میکرد . بین درد و دلامون بهش گفتم عاشق یه پسری شدم و خیلی کاریه میخاد بیاد خاستگاریم ، مادر بزرگم وقتی شنید احمد چیکارس خیلی بد باهام برخورد کرد و گفت مردیکه بوی پول به دماغش خورده ولی من این چیزا حالیم نبود و عاشقانه احمد دوست داشتم وقتی برگشتم تهران به احمد ماجرای حاملگی افسانه رو نگفتم و اون فکر میکرد من هنوز تک فرزندم یه روز که باهم مشغول حرف زدن بودیم به شوخی گفت بابات که بیفته بمیره تو میلیارد میشی از حرفش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم و فقط گفتم همین الانشم هستم چون بابام تک فرزنده و مادر بزرگم وصیت کرده بعد مرگش همه مال و اموالش به من برسه . تو همون اوایل ترم دو بود که یه شب هر چقدر به احمد زنگ زدم و پیام دادم گوشیشو جواب نداد دلم هزار راه رفته بود هر چی من زنگ میزدم بی فایده بود فقط منتظر بودم تا روز بشه و برم دانشگاه تا احمد و ببینم ولی وقتی رفتم بوفه دیدم نیست ، به دوستش که شاگرد اونجا بود گفتم که گفت احمد یکی دو روز پیش تسویه کرده و از اینجا رفته . دنیا رو سرم خراب شد یعنی احمد برای چی منو ول کرده بود ؟ من که اونو دوسش داشتم و بینمون مشکلی نبود . تا چهار روز به هر دری زدم تا احمد و پیدا کنم ولی فایده نداشت ، گوشیش خاموش بود و هر چی به رفیقش زنگ میزدم می گفت احمد این اواخر خیلی ناراحت بوده و میگفته میخواد خودشو سر به نیست کنه.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍔 🥢دولیوان اب 🥢 یه لیوان گلاب 🥢 سه دونه هل 🥢 نبات یه لیوان 🥢 گلک 🥢 سه قاشق زعفرون دم کرده 🥢 سه چهارم لیوان 3/4 ارد 🥢 یک سوم 1/3 کره ۲۰۰ گرمی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت عروسی عروسیه داییم بود و اونموقع منو دختر خالم ۹ ساله بودیم عروسی تو روستا بود و داربست زده بودن و مهمونا همه اونجا جمع شده بودن هر چی شیرینی و میوه اینا بود رو هم چپیده بودن تو یکی از اتاقای خونه😂😔 منو دختر خالم گرسنه بودیم یواشکی رفتیم تو اتاق تا شیرینی اینا بخوریم بعد دختر عموم هم که ۷ ساله بود مارو دید اونم اومد اول سه چهار تا شیرینی خورد و بعد به ما گفت شما راحت بخورین من برم کشیک بدم نگو این میره اونور به مامانبزرگم اینا خبر میده😂😔💔 بعد دیدیم خالم اینا عصبانی اومدن تو اتاق دختر عموم هم داد میزد دارن شیرینی میدُزدن بگیرینشوووننن😂😂🤣 ماهم اومدیم بیرون و چک خور شدیم اما دخترعموجانو هل دادیم تو حوض😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام دوستان مرسي از اينكه تجربه هاتونو بي منت دراختيار ما ميزاريد♥️ منم ميخواستم يكي از تجربه هامو در اختيارتون بزارم ، من ٢٠سالمه و همسرم٢٧ ، يك سال هست كه عقد كرديم☺️، از ١٦سالگي ايشونو ميشناختمو بهشون علاقه داشتم (عشق اول)😍 من از اون زمان تا الان خيلي رو اقامون غيرتي بودم ولي هيچوقت نميدونستم ايشون خوششون مياد چونكه اصلا نشون نميدادن تا اينكه چند وقت پيش منو اذيت كردن و گفتن كه ميخوام برم ساحل (ايشون بخاطر شرايط كاري المان هستن) منم ناراحت شدم گفتم خوش بگذره بعد اونم طاقت نياورد گفت يادش بخير قبلا چقد روم حساس بودي😓😓😓 اونوقت بود كه فهميدم چقد همسري به اين حرفاي من توجه ميكردن😍 اينارو گفتم دوستان كه بدونيد اقايون شايد خودشونو محكم نشون بدن ولي واقعا قلبشون مهربونه و به توجه خانومشون احتياج دارن☺️☺️ اينم بگم همسرم خيلي لجباز بود ولي الان با محبتاييكه بهش ميكنم خيلي خوب شده وبهم ميگه منو ذليل كردي رفت😅😍😍 🌹عذر ميخوام كه طولاني شد🌹 ✍🏼 غیرت مرد برای زن خوب است و حسادت زن برای مرد خوب است •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من ۱۹ سالم بود یکاری کردم الان یکم احساس حماقت میکنم😅 اون موقع خیلی عاشق دخترداییم بودم میخواستم بهش بگم گفتم تولدشم نزدیکه براش یه موبایل اندرویدی بخرم، اون سالا مثل الان نبود، تازه این مدل گوشیا داشت تولید میشد، منه دانشجو با بدبختی آشنا بازی چندین پروژه برنامه نویسی و...شد ۸۰۰ تومن پول، خریدم، تا رفتیم مسافرت بهش گفتم عاشقتم گفت نه دوست ندارم🤦‍♂💔 خلاصه گوشیو دیگه نشد بدم بهش همینجوری موند رو دستم شد آینه دقم، امروز انداختمش دور بعد ۲۴ سال🤷‍♂ ادمین: داداش یه کم احساس حماقت؟ این چه کاریه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•