eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
9.1هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از وقتی ازدواج کردم عاشق شوهرم بودم اگه لازم بود جونمم براش میدادم اونم ادم خوبی بود زحمتکش و مهربون ولی اصلا بلد نبود ابراز عشق و علاقه کنه.با اینکه اون بیست و شش ساله بود و من بیست ساله ولی انگار خیلی باهم تفاوت داشتیم اون یه ادم ساکت و بی حاشیه ولی من یه ادم پر شر و شور که فقط دلم گفتن و شنیدن جملات عاشقانه میخواست،اونقدر بی ذوقی نشون میداد که کم کم منم سرد شدم.هروقت به خونوادم گله میکردم میگفتند همینکه شوهرت سرش به زندگی گرمه اهل دود و دم و رفیق بازی و خیانت نیست و به فکر راحتی و رفاه تو هست باید خدارو شکر کنی.دوسال بعد بچه دار شدم،از وقتی دخترم به جمعمون اضافه شد فاصله ی من و همسرمم روز به روز بیشتر میشد. ❌کپی حرام ⛔️
تا از سرکار میرسید وقتش رو با بچه میگذروند.منم ادم بودم توجه میخواستم اما دریغ از یکم توجه.دخترم تا وقتی سه ساله بشه بچه ی ارومی بود اصلا اذیتم نمیکرد برای همین هروقت خواب بود یا مشغول بازی میشد منم تو فضای مجازی خودم رو مشغول میکردم.تو یه گروه خانوادگی مربوط به اقوام همسرم عضو بودم هراز گاهی هرکدوم از اعضا یه حال و احوالی میکرد یا پستهای جالب میگذاشت.منم از وقتی کرونا اومد چندبار پستهای مربوط به مقابله با کرونا رو گذاشتم توی همون گروه.بعد از مدتی پسر عمه ی مادرشوهرم که اونم توی کانال بود اومد پی ویم و ازم بابت پستها تشکر کرد .بعد از اون چون قبل از ازدواجم مربی باشگاه بودم گاهی سوالاتی ازم میپرسید، ❌کپی حرام ⛔️
اوایل فکر میکردم برای خانمش میپرسه،هربار اول احوالپرسیها ازم حال همسرم محمدرضا رو میپرسید.دیگه جو خشک و رسمی نبود اینبار که حال محمدرضا رو پرسید گفتم چرا حال فامیلتو از خودش نمیپرسی؟ گفت اون که اصلا حال چت کردن نداره خداییش شوهرت خیلی کم حرف و بی احساسه تو چطور باهاش زندگی میکنی؟من احمق نمیدونم چرا شروع کردم به درددل کردن و گفتم که راست میگی محمدرصا اصلا احساس نداره و یه ادم خشک و بی روحه.از اون ببعد دیگه صمیمیت خاصی بینمون برقرار شد،دیگه هرشب وقتی محمدرضا میخوابید من و اون اقا که اسمش احمد بود باهم تا دیر وقت چت میکردیم،اونم برام درددل کرد و گفت که با همسرش مشکل داره و در شرف طلاقه. ❌کپی حرام ⛔️
تا شش ماه رابطه ی ما دونفر در حد حال و احوال و درددل بود،یبار خواهرم که متوجه روابطم شده بود کلی دعوا و نصیحتم کرد ولی من معتقد بودم ما دونفر حواسمون به محدودیتها و خط قرمزها هست و اتفاقا از وقتی با احمد چت میکنم دیگه به خودکشی و یا طلاق فکر نمیکنم پس این دوستی یه دوستی درست هست.خواهرم که دید هرکاری میکنه نمیتونه من رو هدایت کنه دست به دامن مامانم شد که اولش از دست خواهرم خیلی عصبانی شدم و درظاهر به مادرم وانمود کردم دیگه متنبه شدم و رابطه م رو با احمد قطع کردم.ولی در واقع رابطه م محکم تر شده بود چون معتقد بودم احمد بیشتر از خونواده م حواسش به روح و روان و خواسته های من هست.مدتی گذشت و احمد گفت از زنش طلاق گرفته و دلیلشم وابستگی به منه، ❌کپی حرام ⛔️
اولش شوکه شده بودم ولی دیدم منم خیلی بهش وابسته شدم.بهم میگفت من و تو اشتراکات زیادی داریم میتونیم باهم خوشبخت بشیم این وسط فقط فکر به دخترم من رو از طلاق پشیمون میکرد. تا اینکه دلم رو به دریا زدم و با خودم گفتم محمدرضا و مادرش و خواهرهاش اونقدر دخترم رو دوست دارن که نمیذارن اب تو دلش تکون بخوره.خصوصا که احمد گفته بود بعد از مدتی حضانت دخترم رو هم برام میگیره.دل توی دلم نبود تا شرایط رو مهیا کنم و فقط به فکر جدایی از محمدرضا و وصال احمد بودم.هنوز نقشه هایی که کشیده بود رو عملی نکرده بودم که در مراسم عروسی پسر برادر شوهرم فهمیدم احمد اصلا زنش رو طلاق نداده. ❌کپی حرام ⛔️
وقتی بهش گفتم اول انکار کرد و بعد گفت اونقدر دوستت داشتم که دروغ گفتم.من زن اولمم دوست دارم ولی به تو هم علاقه دارم.تازه فهمیدم چه راحت گولش رو خورده بودم.درسته از زندگی خودم راضی نبودم و به احمد خیانت کردم اما وقتی فهمیدم تو این مدت احمد خیلی دروغها بهم گفته فهمیدم ادم قابل اعتمادی نیست...تازه یاد حرفهای پدرو مادرم افتادم که میگفتند خدارو شکر کن شوهرت اهل خیانت نیست.همونطور که احمد به زنش خیانت کرد شاید بعدا به من هم خیانت میکرد.خداروشکر احمد ادمی بود که ابرو براش خیلی مهم بود وقتی باهاش کات کردم دیگه سراغم نیومد و من تازه فهمیدم زندگی فقط به خوشیهای زودگذرش نیست من خدا رو دارم که زود من رو از خواب غفلت بیدار کرد.من شوهر نجیب و زحمتکشم رو دارم و دختر عزیزم رو. . ❌کپی‌ حرام ⛔️