eitaa logo
کانال فرق و ادیان
2.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
619 ویدیو
145 فایل
👇جهت عضویت کلیک کنید. لینک مستقیم عضویت در کانال: https://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e - انتشار مطالب، خبر و آثار در کانال - ارتباط با ادمین - تبلیغات 🔰 @Adminkhatam🔰⁦
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذار مردم‌ با موشک‌ باران‌ صدام‌ بمیرند!‌ : در زمان‌ جنگ‌ [ایران‌ و عراق] وقتی‌ مردم‌ کشته‌ می‌شدند، بهائیان‌ با بی‌رحمی‌ تمام‌ می‌گفتند از این‌ مسلمانان‌ هر چه‌ کشته‌ شود کم‌ است. خصوصاً‌ وقتی‌ رادیوهای‌ خارجی، آمار شهادت‌ رزمندگان‌ را در جبهه‌ها به‌ اطلاع‌ مردم‌ می‌رساندند با ناسزاگویی‌ به‌ رزمندگان‌ ابراز مسرت‌ و خشنودی‌ می‌کردند. بهائیان‌ در زمان‌ جنگ‌ با کناره‌جویی‌ از شرکت‌ در جبهه‌ها اعلام‌ کردند که‌ مخالف‌ جنگ‌ هستند و به‌ بهانه‌ عدم‌ دخالت‌ در سیاست‌ از به‌ دست‌ گرفتن‌ سلاح‌ امتناع‌ کردند و کوچک ترین‌ فعالیتی‌ برای‌ دفاع‌ از کشور از خود نشان‌ ندادند... آنها که‌ دائماً‌ در کلاسها و مجالس‌ از عشق‌ به‌ عالم‌ بشریت‌ دم‌ می‌زدند، آنان‌ که‌ از الفت‌ و محبت‌ طوری‌ سخن‌ سرایی‌ می‌کردند که‌ گویی‌ برتر و مهربانتر از همه‌ اقشار عالمند، در عمل‌ نه‌ تنها بویی‌ از انسانیت‌ و محبت‌ نبرده‌ بلکه‌ درنده‌خویی‌شان‌ گُل‌ می‌کند و از خبر شهادت‌ جوانان‌ عزیز این‌ مرز و بوم‌ اظهار خوشحالی‌ و مسرت‌ می‌کنند.‌ ‌ مهناز رئوفی، سایه شوم خاطرات یک نجات یافته از بهائیت، ص 137. 🔰 @Adyanuniv
! دفاع مقدس و پیشگویی های صادراتی از عكا دقیقاً 20 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت، اما پیش بینی هایی كه از عكا به بهائیان ارائه شده بود، محقق نشد و انقلاب اسلامی همچنان به راه خود می رفت، بدین سبب، صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق با حمایت همه دنیا به ایران حمله كرد تا قبل از هر چیزی جمهوری اسلامی را از بین ببرد، اما او كه ادعا می كرد در طی یك هفته و یا حداكثر یك ماه ایران را فتح خواهد كرد، درگیر جنگی طولانی شد. یادم هست در یكی از روزهای سال 1360 كه من و برادرانم شهرام و بهرام مشغول فروش آجیل و تخمه و سیگار بودیم، ناگهان با صدای مهیبی زمین لرزید و در پارك ولوله به پا شد آن روز در ورزشگاه قدس همدان، نماز جمعه بر پا بود و در كنار این ورزشگاه محل اعزام نیرو بود. در این روز شوم هواپیماهای عراقی نمازگزاران نماز جمعه را برخلاف همه قوانین شرعی، اخلاقی و بین المللی به خاك و خون كشیدند، اما هیچ یك از محافل حقوق بشر دنیای غرب به این جنایت اعتراض نكرد تا صدام گستاخانه تر چند سال بعد فاجعه حلبچه را بیافریند. در آن سال بنی صدر فرمانده كل قوا بود. یك روز اعلام كردند بنی صدر قرار است به همدان بیاید، طرفداران او شهر را آذین بستند و بالاخره خودروی حامل او با طمطراق فراوان وارد میدان شد و میدان را دور زد. پشت سر خودروی حامل بنی صدر طرفدارانش باساز و دهل می رقصیدند؛ انگار می خواستند خشم مردم شهید داده را برانگیزند. 🔰 @Adyanuniv
در این حال گروهی جوان به آنها اعتراض كردند كه: «این مردم عزادار شهیدشان هستند، آن وقت شما به سبك روزهای ورود شاه و فرح بساطساز و دهل و رقص پهن كرده اید، از خانواده های شهدا خجالت نمی كشید؟!» طرفداران بنی صدر كه كاملاً حساب شده، خشم مردم را برانگیخته بودند، ناگهان با چاقو و پنجه بوكس به جان مردم معترض افتادند و بعد هم سر و روی خود را خونی كرده و فریاد می زدند: این سند جنایت بهشتی است. در حالی كه این سید مظلوم روحش از این ماجرا خبر نداشت. در میان این همه جار و جنجال مردم نشان دادند كه به خوبی از خیانت های بنی صدر آگاه هستند و می دانستند او به بهانا اینكه می خواهیم متجاوزان را قیچی كنیم، راه را برای ورود سربازان بعثی باز گذاشته و با محدود كردن مدافعان شهرها و جلوگیری از رسیدن اسلحه و مهمات به ارتش و بسیج راه را برای متجاوزان هموار كرده است. در نهایت نیز سر و كار بنی صدر به دوستی مسعود رجوی كشید و بنی صدر در حالی كه افراد رجوی با چاقوی موكت بری و بعدها با اسلحه و نارنجك به جان مردم افتاده بودند با لباس زنانه از ایران گریخت و در پاریس به اتفاق رجوی (داماد جدیدش) شورای مقاومت ملی را درست كردند. پس از چند ماه نیز فیروزه بنی صدر از رجوی طلاق گرفت و اتحاد رجوی و پدرزنش هم شكسته شد. جالب اینكه رجوی زمانی با دختر 71 ساله بنی صدر ازدواج كرد كه همسرش تازه توسط نیروهای مدافع انقلاب در خانه تیمی زعفرانیه كشته شده بود. دامنه بمباران شهرها توسط مزدوران بعثی عراق به همدان هم كشیده شده بود و میگ های عراقی در ارتفاع 07 هزار پایی به روی شهر بمب و راكت می ریختند، شب ها در زمان حمله، برق شهر قطع می شد تا خلبان های عراقی نتوانند موقعیت شهر را تشخیص بدهند. پنجره های خانه ها را با مقوای سیاه پوشانده بودیم، مبادا نور شمعی موقعیت شهر را برای دشمن مشخص كند. در آن روزها مردم به یكدیگر بیش از پیش نزدیك تر شده بودند، حتی نزدیك تر از آخرین روزهای حكومت نظامی رژیم شاه كه هر خانه ای بجز خانه بهایی ها مامن مبارزان زخمی بود. سیل كمك های مردمی به سوی جبهه روان بود، حتی خانم ها با ارسال طلا، زیورآلات و لباس های بافتنی در پشت جبهه ها مشاركت می كردند. نوجوانان با دست بردن در شناسنامه هایشان راهی جنگ می شدند و در میان این فضای پر از عشق و اخلاص، بهایی ها دعا می كردند كه صدام پیروز شود!!! آنها از سفره این سرزمین ارتزاق می كردند، اما در آرزوی پیروزی بیگانه بودند. با وجود آنكه سربازان صدام حتی به كسانی كه جلوی پایشان گاو و گاومیش ذبح كردند هم رحم نكردند و به خانواده های آنها تعرض كردند. هنگامی كه بمب های عراقی به شهرهای ایران می خورد بهائیان شادمانه ندای «یا جمال مبارك شكرت» را سر می دادند و از قول عكا نشینان می گفتند: «صدام حسین انسان شایسته ای است كه از طرف (جمال مبارك) مامور شده است تا ایران را آزاد كند و باعث رهایی بهائیان بشود. » و این در حالی بود كه بهائیان در برخی از شهرهای ایران مشغول كسب و كار بودند و از سفره این مردم می خوردند، اما پول های خود را به اسرائیل می فرستادند. هرگاه رادیوهای بیگانه اعلام می كردند ایران در فلان جبهه شكست خورده است، بهائیان به رقص و پایكوبی می پرداختند و چون حرف بیت العدل را حرف جمال مبارك می دانستند، می گفتند: «فرمودا بیت العدل محقق خواهد شد، جمال مبارك شكر!» و عبدالبها را شكر می كردند. و می گفتند: هر چه بیشتر از اینها در جنگ كشته شود دل ما خنك تر می شود! اعضای فرقا بهائیت در طول سال های دفاع مقدس، هیچ نقش مثبتی ایفا نكردند؛ زیرا اكثر جوانان این فرقه بجای رفتن به خدمت مقدس سربازی به صورت قاچاق از كشور می گریختند، تعدادی هم به كمك پول و پارتی بازی در جاهای امن به خدمت سربازی مشغول می شدند. آن هم از سر اكراه؛ چون بهائیان ایران را وطن خودشان نمی دانند. در طول سال های دفاع مقدس چنان كه از عكا دستور رسیده بود، بهائیان فقط در كار خرید ملك، زمین و آپارتمان بودند؛ زیرا در دوره جنگ بویژه جنگ شهرها، قیمت آپارتمان و خانه بسیار پایین بود و بازارش رونقی نداشت. در این سال ها آنها سند روی سند می گذاشتند، فقط كافی بود كه احساس كنند یك نفر به پول نیازمند است، در چنین حالتی به صورت غیرمحسوس صاحب ملك را دوره می كردند و در نهایت خانه اش را از چنگش بیرون می آوردند. نكته ای كه جای تامل دارد این است كه از اسرائیل فرمان رسیده بود كه فقط زمین ها، املاك و آپارتمان های مسلمانان را بخرید و از بهایی و كلیمی خرید نكنید. نوشته : سعید سجادی منبع : روزنامه كیهان، شماره 19143 به تاریخ 87/6/5، صفحه 8 🔰 @Adyanuniv
پس از مرگ شوقی در بین بهائیان طرفدار میسن ریمی و زن شوقی اختلاف افتاد و کار به دعوا و جدایی از یکدیگر کشیده شد به صورتی که روحیه مکسول را عایشه بهائیت خطاب نمودند. رساله شماره 9- آثار لجنه ی امری تهران- ص2: «پس از صعود مبارک اصحاب خاص آن حضرت یعنی حضرات ایادی تحت تأ ثیر حرم امه البهاء روحیه خانم قرار گرفتند و چون روحیه خانم مانند ام المؤمنین حرم رسول الله عقیم و به عقده ی نازائی مبتلا بود و نمی توانست اوامر رئیس بیت العدل انتصابی ولی امر الله را اطاعت کند ، لذا ایادی امر الله را به نقض عهد و میثاق الهی دلالت نمود و حضرات ایادی ...به موت و هلاکت روحانی دچار گشتند و بنای رکین نظم بدیع الهی را که به دست ولی امر عزیز امر الله بنا شده بود ، منهدم نمودند ... » انشعابیونی هم که در دسته ی موافق با میسن ریمی بودند ، روحیه ماکسول را به باد انتقاد گرفته و برای او شعر ساخته و می گفتند: یا للعجبا زنی عقیم و نازا بنمود چه فتنه ای به عالم بر پا با عقده ی نازائیش آن مظهر حقد شد علت انشقاق در امر بها آنان که مطیع آن زن حیله گرند از حیله و مکر او مگر بی خبرند آیا همه نادیده مطیعش گشتند یا این که تمام غافل و کور و کرند 🔰 @Adyanuniv
4_5823238967700490205.pdf
481.1K
🔺بروشور آماده چاپ و استفاده تهیه: موسسه حضرت ولیعصر(عج) 🔰 @Adyanuniv
دوران دو را ناميده اند؛ در اين دوران، بهائيان از هر نظر پيشرفت فراواني داشتند؛ با اين كه يكي از تعاليم بهائيت "مداخله نكردن در امور سياسي"است برخي عناصر بهائيت، تا حدي پيش رفتند كه گويا بهائيت بر ايران حكومت مي كرد نه شاه پهلوي؛ فردي به نام كه عنوان پزشك محمدرضا شاه را پيدا كرده بود به حدي پيشرفت كرد و به شاه نزديك شد كه در تصميمات سياسي و مملكتي شاه، اثر مستقيم گذاشته بود؛ ارتشبد فردوست-رئيس دفتر حفاظت اطلاعات محمدرضاشاه- درباره وي مي گويد: "تمام ایرانیان رده بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران بود؛ حقیقتی که پیش از انقلاب جرأت بیان آن را نداشتند. در زمان حاکمیت ایادی بود که بهائی ها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بی کار وجود نداشت. در دوران قدرت ایادی تعداد بهائی های ایران به 3 برابر رسید.»[1] نه تنها قدرت سياسي بهائيت، در اين دوران به حد نهائي خود رسيد بلكه در امور مهم ديگر مانند نظامي، فرهنگي، اقتصادي و ... بهترين دوران خود را مي گذراندند. از اين جا مي توان فهميد كه چرا بهائيت اكنون تا توان در بدن دارد، به تخريب عليه جمهوري اسلامي دست مي زند. [1] - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی صص 203- 202 🔰 @Adyanuniv
همان گونه كه گفته شد، يكي از تعاليم بهائيت، «مداخله نكردن در امور سياسي است». رهبر دوم بهائيان، (عبدالبهاء) مي گويد: «ميزان بهائي بودن و نبودن اين است که هر کس در امور سياسيه مداخله کند و خارج از وظيفه خويش حرفي زند يا حرکتي نمايد همين برهان کافي است که بهائي نيست دليل ديگر نمي خواهد.»... اين سخن، به اين معناست كه بهائي (فرزند عين الملك و نوه ميرزا رضا قناد از ياران نزديك )، از دستور رهبر بهائيت، سرپيچي كرده است. البته اين تنها مورد نيست؛ فردي مانند كه به عنوان پزشك، وارد دربار شده، اندك اندك بر حكومت پهلوي تاثير گذار شده بود؛ اين شخص را نه تنها قوي تر از هويدا بلكه قوي تر از شاه بايد دانست. به اين دو مورد افراد ديگري را مي توان اضافه كرد: كه دهه اول حكومت محمدرضا، مدتي نخست وزير بود و توسط فدائيان اسلام ترور شد؛ ارتشبد كه در اواخر حكومت پهلوي، مدتي نخست وزير شد؛ پارساي، وزير آموزش و پرورش؛ سپهبد ، وزير جنگ؛ ، وزير کشاورزي و آب و برق؛ دکتر ، وزير بهداري؛ ، وزير امور خارجه؛ ، عهده دار وزارت بازرگاني و اطلاعات؛ و... به اين ترتيب، بهائيت آموزه (مداخله نكردن در امور سياسي) را نقض كردند. آري! مي توان گفت كه: بهائيت در آن دوران از نظر سياسي، نقش مهمي در حكومت بر مردم ايران داشتند. البته تنها جنبه حكومت بهائيان بر ايران سياست نبود بلكه موارد ديگر را نيز شامل مي شد. 🔰 @Adyanuniv
علاوه بر امور سياسي، قسمت مهمي از ارتش را از آنِ خود كرده بود؛ حضور در ارتش موجب شده بود قدرت دخالت در امور ديگر مانند امور اقتصادي، فرهنگي و ... را داشته باشند. اكنون به ذكر تعدادي از اين افراد مي پردازيم: ارتشبد : وي سردسته بهائيان در ارتش و پزشك مخصوص شاه بود و علاوه بر اين سمت ها، بيش از هشتاد شغل با منصب و درآمد عالي براي خود دست و پا كرده بود؛ ارتشبد ؛ ارتشبد ؛ سپهبد : وي به صورت آشكارا دزدي مي كرد... در زمان سرلشكري خود با چند افسر بهائي ديگر از جمله سرهنگ ، سرهنگ و سرهنگ يك باند تشكيل داده بود و علنا سهمي از اختلاس هاي آنان را به خود اختصاص مي داد؛ ارتشبد ؛ سرلشكر ؛ سپهبد : او در غائله 15 خرداد و كشتار خونين مردم، فرمانده ژاندارمري ناحيه مركز و از سردمداران اين جنايت بود؛ سپهبد ؛ سرهنگ ؛ سرلشكر ؛ سرتيپ ؛ سرتيپ ؛ سپهبد ؛ سرهنگ ؛ سرهنگ ؛ . اين ها تعدادي از افراد بهائي در ارتش بودند و علاوه بر امور نظامي در امور ديگر نيز دخالت مي كردند كه به علت طولاني نشدن بحث از ذكر آن خودداري مي كنيم. كتاب - دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان، جهت مطالعه پيشنهاد مي شود. 🔰 @Adyanuniv
چگونه يك انسان مي تواند در مدت شش سال از ادعاي نيابت امام زمان، به ادعاي خدايي برسد؟ عليمحمد در سال 1260 هجري قمري، ادعاي خود را مطرح كرد. سير اين ادعاها تا سال 1266 -كه سال اعدام وي بود- ادامه پيدا كرد. 🔰 @Adyanuniv
اولين ادعاي عليمحمد شيرازي، ادعاي بود. به روايت تاريخ، پس از مرگ سيد كاظم رشتي و «پس از انتشار جانشين شدن سيد علي محمد [او] در سال 1260 ه.ق، فرصت را غنيمت شمرد، از استقبال عده‏اي از شيخيه استفاده کرد، پاي را از جانشيني استادش فراتر نهاد و در خانه‏ي خود، در شيراز، نخستين بار دعوت را به ملا حسين بشرويه آشکار ساخت و خود را امام دوازدهم شيعيان (يعني واسطه‏ي ميان مردم و امام زمان عليه‏السلام) معرفي کرد. بر اين اعتقاد اصرار داشت که براي پي بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس ازلي و ابدي، بايد مردم به ناچار از «در» بگذرند و به حقيقت رسند. لذا مي‏گفت: «مردم، بايد به من ايمان آورند تا به کمک من - که واقف به اسرار هستم - بر آن اسرار دست يابند.» منبع: كتاب از شيخي گري تا بابي گري، عزالدين رضانژاد_ مبحث ادعاي بابيت 🔰 @Adyanuniv
دومين ادعاي ملقب به ، ادعاي بود. البته، چون اين ادعا، به همراه ادعاي بوده، شايد در ميان ديگر ادعاهاي وي محسوب نشده باشد لكن استاد عزالدين رضانژاد، متخصص و پژوهشگر مبحث مهدويت و نقد فرق انحرافي، آن را به عنوان ادعاي مجزا آورده: «سيد علي محمد شيرازي، پس از آن که لقب «باب» را به طور رسمي يدک کشيد، در آغاز امر، بخش‏هايي از قرآن کريم را با روشي که از مکتب شيخيه آموخته بود، تأويل و تصريح کرد که امام دوازدهم شيعيان، او را مأمور داشته تا جهانيان را ارشاد کند و خويشتن را «ذکر» ناميد. مقام «ذکر» و «فؤاد»، بالاترين مراحل سلوک است...» ادامه دارد... 🔰 @Adyanuniv
ادعاي ⏪ «وي[عليمحمد شيرازي]، در آغاز تفسيرش بر سوره‏ي يوسف مي‏نويسد: الله قد قدر أن يخرج ذلک الکتاب في تفسير أحسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي‏طالب، علي عبده، ليکون حجة الله من عند الذکر علي العالمين بليغا، [1] . [ترجمه:] همانا، خدا مقدر کرده که اين کتاب، از نزد محمد، پسر حسن، پسر علي، پسر محمد، پسر علي، پسر موسي، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علي، پسر حسين، پسر علي، پسر ابي‏طالب، بر بنده‏اش برون آيد تا از سوي ذکر (سيد علي محمد) حجت بالغه‏ي خدا بر جهانيان باشد.» 💡همان گونه كه مي بينيد وي پس از ، قائل به مقام نيز شده است. [1]- احسن القصص، عليمحمد شيرازي، ص 1؛ ر.ك: دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص 17. منبع: از شيخي گري تا بابيگري، عزالدين رضا نژاد- ادعاي ذكريت 🔰 @Adyanuniv
ادعاهاي ملقب به ادعاي سوم: قائميت و مهدويت درباره مساله نقد فرقه هاي و ، كتب و رديه هاي زيادي نوشته شده است؛ از جمله اين نويسندگان و مولفان، استاد رضانژاد است ايشان در كتاب «شيخي گري تا بابي گري» در خصوص ادعاي آورده است: «همين که از دعاوي «بابيت» و «ذکريت» [عليمحمد شيرازي] مدتي گذشت و گروهي نزد سيد علي محمد شيرازي جمع شدند، وي ادعاي خود را تغيير کرد و از «مهدويت» سخن به ميان آورد و گفت: من‏ ام آن کسي که هزار سال مي‏باشد که منتظر آن مي‏باشيد.» [1] [1]. نقطةالكاف، ص135. ادامه در پست بعد... 🔰 @Adyanuniv
◀️ «برخي آورده‏ اند، خود «باب» از عراق به مکه رفت و چنان که بابيان گفته‏ اند، در آن جا دعوي مهدويت خود را علني ساخت. در اخبار ظهور مهدي عليه‏ السلام آمده است که او، ابتدا در مسجد الحرام، خود را معرفي مي‏کند، او نيز به مکه رفت. سپس به بوشهر بازگشت، رحل اقامت افکند. نكته: بر اساس شواهد و قرائن تاريخي، رفتن به مكه، بعيد به نظر مي رسد. آقاي رضا نژاد در ادامه آورده اند: ◀️ «مدت دعوت قائميت و مهدويت او، حدود دو سال و نيم در آخر زندگي اش بيش نبود و با وجود توبه نامه، در ادعاي خويش ثبات قدم نداشته است.» [2] [2]. دايرةالمعارف تشيع، ج3، ص 5-4. منبع: شيخي گري تا بابي گري- ادعاي مهدويت 🔰 @Adyanuniv
، ملقب به ◀️ تبيين يك شبهه ▶️ ⏪ بنابر روايت تاريخ، شيرازي، در پنجم جمادي الاولي سال 1260 ه ق ادعاي خود را مطرح كرده است؛ لكن بهائيان مي گويند: وي در آن شب و را اعلام كرده است. حال، كدام سخن درست است؟ جواب اين مطلب را از استاد محمدجواد صافي ره پدر آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مي آوريم: «آنچه مسلم است وي در اوايل، فقط مدعي بابيت بود و خود را از ناحيه ي حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف مامور قلمداد مي‏نمود و همه ي گفته ها و نوشته‏هاي خود را به طور علني به آن حضرت نسبت مي داد و از مهدويت و قائميت و نسخ احکام اسلام و تأسيس آيين جديد هيچ سخني به ميان نمي آورد. اين حقيقت را دلايلي چند به اثبات مي رساند:... ادامه در پست بعد... 🔰 @Adyanuniv
⏪ شواهد و اسنادي كه نشان مي دهد در پنجم جمادي الاولي ادعاي داشته نه : 1️⃣ باب در کتاب احسن القصص که در آن دوره تأليف نموده، در سوره‏ ي ملک که نخستين سوره ي آن کتاب است چنين مي گويد: «الله قد قدر أن يخرج ذلک الکتاب في تفسير احسن القصص من عند محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي‏طالب علي عبده لتکون حجة الله من عند الذکر علي العالمين بليغا» ترجمه: «به درستي که خدا مقرر کرده است که اين کتاب را در تفسير نيکوترين داستان ها از نزد محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب بر بنده اش خارج سازد تا از نزد ذکر حجت رساننده خدا بر اهل عالم باشد. ادامه در پست بعد... 🔰 @Adyanuniv
و نيز در پنجاه و هشتمين سوره ي همين کتاب [=تفسير احسن القصص] گويد: 2️⃣ «... يا بقيه الله قد افديت بکلي لک و رضيت السب في سبيلک و ما تمنيت الا القتل في محبتک.» ترجمه: «اي بقية الله سراپا فداي تو شوم و به ناسزا شنوي در راه تو خشنودم و در طريق دوستيت جز کشته شدن آرزوئي ندارم .» در اين [دو] گفته با صراحت تمام و بدون هر گونه اجمال و ابهام، خود را مامور از جانب بقية الله مي داند و مطالب و گفته هاي خود را به وي نسبت مي دهد و [در مورد اول] او را با نام و نام پدر و نياکان بزرگوارش تا علي بن ابي‏طالب عليه السلام معرفي مي نمايد. طبق اين دو شاهد، تا اين جا مشخص مي شود كه وي در آن شب ادعايي غير از و داشته. ادامه در پست بعد... 🔰 @Adyanuniv
3️⃣ اشراق خاوري در کتاب تلخيص تاريخ نبيل صفحه 130 مي‏نويسد. در مراجعت از مکه [1] چند روزي در بوشهر اقامت نمود و قدوس را پيش از خود فرستاد و رساله اي به او داد و دستور داد به چيزهايي که در آن رساله نوشته شده عمل کند. از جمله ‏ي دستورها اين بود: بر اهل ايمان واجب است در اذان نماز جمعه «اشهد ان عليا قبل نبيل باب بقية الله» را اضافه کنند؛ يعني: گواهي مي دهم علي پيش از نبيل (چون نبيل و محمد هر دو به حساب ابجد 92 هستند، باب صلاح دانسته از علي محمد به علي پيش از نبيل تعبير کند) باب بقية الله است. جمله اي كه دستور داده اذان اضافه شود (اشهد... باب بقيةالله) نشان مي دهد كه وي در ابتدا ادعاي بابيت داشته نه مهدويت. [1]همان گونه كه قبلا ذكر شد، حضور در مكه، بنابر شواهد تاريخي، بعيد به نظر مي رسد و بهائيت به جهت اين كه آن را با حديث حضور امام زمان ع در مكه به هنگام ظهور تطبيق دهند براي وي ساخته اند. 🔰 @Adyanuniv
4️⃣ در صفحه 317 همين کتاب [تلخيص تاريخ نبيل]چنين آمده است: «در شب دوم پس از وصول حضرت به تبريز، جناب عظيم را احضار فرمودند و علنا در نزد او اظهار نمودند. عظيم چون اين ادعا را شنيد در قبول متردد شد، حضرت به او فرمودند: من فردا در محضر وليعهد و حضور علما و اعيان ادعاي خود را علني خواهم کرد و براي اثبات ادعا به آيات، تحدي خواهم نمود و به جز آيات به ساير مطالب متمسک نخواهم شد، عظيم گفت من آن شب تا صبح نخوابيدم. بالأخره پس از فکر و تامل به قائميت او ايمان آوردم...ـ وي تا رويداد مجلس وليعهد در تبريز، يعني سال 1263 ه. ق ادعايي جز نداشت و هيچ کس حتي نزديک‏ترين ياران و اصحاب ، نه تنها ادعاي را از وي نشنيده بودند، بلکه احتمال چنين چيزي را هم نمي‏دادند. چنانکه عظيم در اين تاريخ براي اولين بار، آن را شنيد و متردد و حيران گرديد و هر چه درباره ي بعثت او در همين کتاب ها [منابع بهائي] و غير اين ها نوشته شده دروغ، افسانه و کاملا بي‏اساس است. [1] [1] عمده مطالب اين استدلال از كتاب ارمغان صافي، محمد جواد صافي گلپايگاني ره اخذ شده. 🔰 @Adyanuniv
ادعاهاي ملقب به ادعاي چهارم: و علي محمد شيرازي، به ادعاهاي واهي ، و بسنده نکرد، و انحراف و گمراهي را به حدي رسانيد که مقام ادعاي را به مرتبه ي تبديل کرد و مدعي نزول کتاب جديد و دين نو گرديد و به گمان خود، احکام جاودانه ي اسلام را با نوشتن کتاب نسخ کرد! وي، در اين باره نوشت: «در هر زمان، خداوند جل و عز، کتاب و حجتي از براي خلق مقدر فرموده و مي‏فرمايد. در سنه ي هزار و دويست و هفتاد از بعثت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم کتاب و حجت را ذات حروف سبع [علي محمد که داراي هفت حرف است] قرار داد»[1]. [1]- بيان، ص3 نسخه خطي. ادامه در پست بعد... 🔰 @Adyanuniv
◀️ ...بدين سان بود که انحراف کوچک «ادعاي »، به انحراف بزرگي چون «ادعاي » منجر شد و عده اي به گمراهي و ضلالت روي آوردند. وي، خود را برتر از همه ي انبياي الهي مي انگاشت و مظهر نفس پروردگار مي پنداشت [2] و عقيده داشت که با ظهورش، آيين اسلام، منسوخ، و قيامت موعود در قرآن، به پا شده است [3]. بدين ترتيب، علي محمد شيرازي، هر از چند گاهي، دعاوي خود را به مقامات بالاتري تغيير مي داد و سخنان پيشين را براي يارانش تأويل مي کرد و آنان را در پي خود مي کشيد». [2]- ر.ك: بيان، ص 1. [3]-ر.ك: لوح هيكل الدين، عليمحمد باب، ص18 نسخه خطي. منبع: از شيخي گري تا بابي گري(عزالدين رضانژاد)- ادعاي رسالت 🔰 @Adyanuniv
ادعاي پنجم ملقب به باب ، در لوح هيکل صفحه‏ي 5 مي‏نويسد: «شهد الله انه لا اله الا هو الملک ذوالملاکين و ان علي قبل نبيل (نبيل حساب ابجد مطابق با محمد است و علي قبل نبيل يعني علي محمد) ذات الله و کينونته. ترجمه: [خدا] شهادت داد بر اين که ذات خدا و کينونت اوست و در قسمتي از الواح که به خط خود اوست، به ازل مي‏نويسد: «هذا کتاب من عند الله المهيمن القيوم الي الله المهيمن القيوم» نمونه هاي ديگري از ادعاي خدايي او وجود دارد لكن به همين حد اكتفا مي شود. منبع: توضيح واضحات در مرام باب و بهاء (محمد مرداني) با اعدام توسط اميركبير، مجموعه دعاوي وي به پايان رسيد. 🔰 @Adyanuniv
چگونه به دربار راه يافت؟ رئيس دفتر حفاظت اطلاعات محمدرضا شاه مي گويد: محمد رضا و علیرضا هر دو دارای یک مرض بودند که می توان آن را «میکروبوفیا» یعنی ترس از میکرب به طور دائم و در تمام مدت شبانه روز و برای تمام عمر نامید. در چنین مواقعی، محمد رضا اگر پزشک حضور نداشت او را احضار می کرد و تا دکتر برسد از من و از هر فردی که در دسترس بود، حتی از پیشخدمت ها، سؤالات گوناگون می نمود و لازم بود به او گفته شود که به هیچ وجه چنین میکربی به شما حمله نکرده! با این جواب او تا اندازه ای راحت می شد، ولی مدت آرامشش کوتاه بود و دو مرتبه ناراحتی شروع و سؤالات هم شروع می شد. علیرضا نیز همین مرض را داشت، ولی مدت مرض او با عدم معاشرت کامل توأم بود...»[1] يك روز عيرضا كه قبلا از طبابت بهره برده بود، در كنار شاه حضور داشت و حالت شاه را ديد؛ اجازه خواست تا را براي معالجه به نزد خود بطلبد. احضار شد و شاه او را پسنديد؛ ابتدا قرار بود هفته اي سه بار، و هر بار به مدت يك ساعت به نزد محمدرضا بيايد لكن اين ديدار ها تبديل به تمام هفته، و يك ساعت تبديل به تمام اوقات شبانه روز شد. [1]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ج1 ص200 🔰 @Adyanuniv
تخصص در پزشكي تا چه حدي بود؟ ایادی به عنوان پزشک شخصیت اول مملکت، تا چه حد در پزشکی تخصص داشت؟ فردوست می گوید: «... علیرضا دچار مرض روحی شدید بود و احتیاج به پزشکی داشت که به طور مدام با او در تماس باشد تا ناراحتی هایش را تسکین دهد. در آن زمان علیرضا خواهان بهترین پزشک ارتش شد و چون ایادی در ارتش بود به علیرضا معرفی گردید. ایادی در رشته خود یک پزشک متوسط بود و تخصصی در امراض روانی نداشت و نمی توانست علیرضا را معالجه کند، ولی حضور یک پزشک در زندگی علیرضا برای او تسکینی بود...» «ایادی تا مرگ علیرضا پزشک معالج او بود... ایادی کلاش، در طول بیش از 10 سال که پزشک علیرضا بوده فقط به او انواع ویتامین های جهان را داده و او نیز مصرف کرده است! جیب علی رضا همیشه مملو از انواع ویتامین ها بود، که البته نه تنها مرض را معالجه نمی کرد بلکه امراض دیگری نیز، بخصوص امراض جلدی و لرزش برخی عضلات بدن، بر آن می افزود. محمد رضا نیز دچار این اعتیاد به ایادی شد»[1] [1]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ج1، ص 201، با اندكي تلخيص 🔰 @Adyanuniv